متن پیادهسازی شده قسمت 15 از فصل 3 پادکست 10 صبح با عنوان: پناهگاه آرام (مهمان: صادقپور – فرست کوئست)
امید: سلام به همه. به پادکست 10 صبح خوش اومدین؛ پادکستی در زمینه مدیریت، کارآفرینی و استارتاپ که الان در فصل 3 که چهارمین فصلش میشه چون یه فصل یک و نیم هم داشتیم، خوش اومدین، خوب گفتم این رو؟
میثم: آره خوش اومدین رو گفتی و فکر میکنم اگر کسی برای اولین بار داره این پادکست رو میشنوه خلاصه میگه که اینا دیگه کی هستن!
ا: آره ما اینطوریم دیگه، و فصل 3، اینم باید بگم دیگه، داستان فراز و نشیب کارآفرینان رو میگیم که خوب تفاوت زیادی با فصل 2 داره و منم امید اخوانم دیگه.
م: سلام، منم میثم زرگرپور هستم. در این قسمت بخش دوم از مصاحبه با آقای مهدی صادقپور؛ همبنیانگذار[1] و مدیرعامل استارتاپ[2] بسیار جذاب و …
ا: شنیدنی.
م: شنیدنی و من میخواستم بگم جانسخت …
ا: آره.
م: فِرست کوئِست[3] رو میشنوید. هر استارتاپ دیگهای بود یه دونه از این ضربهها بود جمع میکرد! الان ماشاالله از 2015 سرپاست. خُب این قسمت راجع به چی صحبت کرد مهدی؟
ا: خُب تو بخش قبل مهدی راجع به شکلگیری و رشد فرست کوئست، کل فراز و نشیبهاش، بالا پایینهاش، تعطیل شدنش، تغییر محصولش، همهی اینا صحبت کرد. توی این بخش مهدی راجع به برنامههای آینده فرست کوئست و اینکه خُب با اینهمه مصیبت و بدبختی و کلی تعطیل شدن و نمیدونم درآمد صفر شدن و اینا، الان آخرین برنامهشون چیه و حتی گفتش که توی چند ماه گذشته یه ایدهای داشتن که فکر میکردن کار میکنه و کار نکرد، دوباره اون رو گذاشتن کنار و برای فکر کنم نمیدونم اِنِمون وِرژن[4] خلاصه …
م: فرست کوئست.
ا: فرست کوئست و بعد هم راجع به خیلی چیزهای جذابی صحبت کرد. خصوصاً توی نیمه دوم مصاحبه خیلی بحثهای جذابی کرد …
م: یه چیز خیلی جالبی که بود این بود که چه شکلی با همسرش به عنوان همبنیانگذار دارن کار میکنن و اینکه اینا اول همبنیانگذار و همکار بودن و بعد همسر شدن و خیلی جالب بود …
ا: آره، مزایا و معایبش …
م: مزایا و معایبش و نکته خیلی جالبی که بود گفت “اول از همه من این رو بگم که اصلاً توصیه نمیکنم”، خیلی جالبه.
ا: ولی بعد توضیحات خیلی جذابی داد. راجعبه مِتدولوژی[5] که استفاده میکنن به نام گتینگ تینگز دان[6] صحبت کرد که کمکش میکنه که کارهاش رو بتونه به موقع انجام بده. راجع به مایندفولنِس[7] و مدیتِیشِن[8] گفت، راجع به انگیزهها گفت …
م: آره انگیزهها. 10 دقیقه آخر صحبتش خیلی به نظرم انگیزاننده و جذاب و فوقالعاده بود.
ا: انگیزاننده نداریم.
م: نه، انگیزاننده یعنی چیزی که باعث دادن انگیزه میشه دیگه؛ نه مطمئن باش امید، مطمئن باش!
ا: اوکی، گفتم دور هم بخندیم.
م: خُب اگر قسمت قبل رو نشنیدین که حتماً بشنوید به خاطر اینکه اصلاً داستان شکلگیری فرست کوئست رو میشنوید و در این قسمت هم خوب میبینید که کسی تونسته اون شکلی دوام بیاره، بعد از اون مشکلات، چهجور آدمیه.
ا: آره واقعاً سختجونی و حالا …
م: پشتکار
ا: پشتکار.
م: تلاش برای بقا، سختجانی، قشنگ همهی اینا در مهدی هست.
ا: دورنما، خیلی خیلی داستان جذابیه. امیدواریم که لذت ببرین از شنیدن ادامه صحبتهای مهدی و …
م: بشنوید پادکست 10 صبح رو که تلاش میکنه با پروتکلهای بهداشتی ضبط بشه …
ا: آره.
م: الانم ما صدامون احتمالاً یه خورده بم هست به خاطر اینکه داریم با ماسک ضبط میکنیم. همگی سلامت باشید.
ا: مرسی
(موسیقی)
{5:50}
ا: سلام به همه. خوش اومدین به بخش دوم از مصاحبه با آقای مهدی صادقپور؛ همبنیانگذار و مدیرعامل شرکت فرستکوئست یا استارتاپ فرست کوئست. ما قبل از اینکه شروع کنیم بگیم که به شدت ممکنه نویز[9] بشنوید ولی به خاطر کرونا ما اومدیم توی بالکن دفتر که خیالمون راحت باشه از کرونا. ما رو ببخشید و صبور باشید.
م: آنچه که از نویز وجود داشت، فقط هواپیما رد نشد.
ا: تهران رو آدم میدونه شهر شلوغیهها ولی من نمیدونستم اینهمه نویز، یعنی از صدای گنجشک و کلاغ تا بوق، کامیون، موتور، ساخت و ساز با همه چی داریم، فرز …
م: تازه اینجا اتوبان نداریم، کوچه بنبست …
ا: آره، روز خلوتی هم در تهران هست، خلاصه صبور باشید و بریم بقیه صحبتها رو بشنویم. خُب مهدی جان تا کجا گفتی؟ اولاً که باز خوش اومدی، خیلی ممنون از وقتی که به ما دادی، فکر میکنم تا عمان رفتیم، نه؟
مهدی صادقپور: ممنونم، مرسی. من اول یه عذرخواهی بکنم، توی قسمت قبل من باعث شدم، مسبب شدم که کلمات انگلیسی زیادی همه استفاده بکنیم؛ همینجا بگم قصدم واقعاً این نیست؛ نه فخری در این کار هست نه هیچی …
م: آقا شما بیزنِستون[10] به هرحال اینترنشنال[11] هست و خلاصه …
صادقپور: نه صرفاً اینه که چون میخوام سریع منظور رو برسونم اولین کلمهای که به ذهنم میرسه رو میگم …
م: همینطوره.
صادقپور: ولی این قسمت قول میدم، تلاش فعالانه بکنم که از معادلهای فارسی استفاده کنم
م: حتماً. بوق چی میگه؟!
ا: سوت بلبلی هم اضافه شد به نویزمون.
م: خُب ادامه بدیم.
ا: یکی هم بود در میزد تو قسمت قبل اگر یادتون باشه، اونم نویز جدیده.
م: ما تلاش میکنیم واقعاً توی اِدیت[12] یه مقداری رفع کنیم.
صادقپور: آره، رسیدیم به اینکه ما به رفتیم به بازار عمان …
م: به این نتیجه رسیدید که باید یه جا متمرکز نباشید.
صادقپور: یه جا متمرکز نشیم، رفتیم عمان رو به مقاصدی که فرست کوئست کاوِر[13] میکنه، پوشش میده اضافه کردیم.
م: دی 98.
صادقپور: بله، دی 98، یه بیست سی هزار یورویی[14] فروختیم بعد دیدیم عجب بازاریه، مارجینها[15] بالا، حاشیه سودهای خیلی خوب میدادن، هتلها و مثلاً یه چیز جالب برای خود من خیلی همش جالب بود؛ این بود که ما میتونستیم به راحتی قیمتهای بهتر از بوکینگ دات کام[16] بدیم، توی هتلهای اونجا یعنی انقدر کامیشنی[17] که به ما میدادن خوب بود که به راحتی میتونستیم قسمت بوکینگ رو بذاریم و رقیب جدی هم نداشت یعنی فقط توی هتل بوکینگ بود، هیچ وان اِستاپ شاپی[18] مثل ما اصلاً وجود نداشت اونجا و …
ا: بعد سفر کردین مهدی به اونجا؟ یعنی چیکار کردین یا روابط آنلاین بود باهاشون؟
صادقپور: نه، کلاً برای همه روابط آنلاین بود، یکبار یک فردی از طرف ما برای حالا یه سری مسائل اداری و بررسی یه سری چیزهای قانونی رفت ولی کلاً روابط ما با هتلها با راهنماها با همهشون …
م: چقدر جالب!
صادقپور: آره، با همهشون آنلاین بود.
ا: بعد یه سایت[19] دیگه زدین؟
صادقپور: نه، فرست کوئست.
ا: فرست کوئست یعنی 2 تا دستینِیشِن[20] داره.
صادقپور: بله.
ا: دو تا مقصد داره.
صادقپور: بله، الان فرست کوئست که میری توی هومپِیجِش[21] 2 تا مقصد هست که میتونید انتخاب کنید به کدوم میخواید برید.
ا: خُب؟
صادقپور: ولی خیلی دیر پیداش کردیم دیگه، گفتم قسمت قبل که دیر شده بود. بعدش دیگه روزگار گفت مبدا رو عوض میکنی؟ کلاً از مبدا میبندم برات. اینطوری شد که کرونا اومد و خُب اوایلش هم که شوک خیلی زیادی به همه گردشگرهای دنیا بود؛ فروش ما از گردشگری توی اسفند دیگه حالا اگر صفر نبود، فروردین صفر مطلق شد. خُب قرار نیست کوتاه بیایم دیگه! تا اینجا اگر ما رو شناخته باشید قرار نیست اِستُپ[22] کنیم، قرار نیست کوتاه بیایم. ما یه مدت قبل از اینکه این اتفاقات بیُفته به یک سمت بیتوبی[23] برای کسب و کار فکر کرده بودیم که اسمش هم میخواستیم بذاریم فرست کوئست سلوشِن[24]. خیلی سادهش این بود که بیایم به کسایی که باهاشون کار میکنیم تو سمت تامین، هتلها مشخصاً و حالا بعضی از تامینکنندههای دیگه بیایم به اینا یه سری خدمات بدیم، آنلاینشون کنیم، محصول براشون بسازیم، براشون مارکتینگ[25] کنیم. یه تیر چند نشون بود برای ما این قضیه؛ هم رابطهی ما با اونا رو عمیقتر و استراتژیک[26] میکرد، وابستگیشون رو به ما زیاد میکرد، هم دیتایی[27] که نبود یعنی اِیپیآیی[28] که وجود نداشت ایجاد میشد. ما میتونستیم در بکاِند[29] اون محصولی که براشون میسازیم دیتایی که لازم داریم رو بگیریم و هم اینکه درآمدزایی بود، همهش با هم بود. به این فکر کرده بودیم راه بندازیمش که دیگه اتفاقات آبان به بعد که شروع شد ولش کرده بودیم، شروعش نکردیم. کرونا که شد من کل تیم رو سوییچ[30] کردم روی فرست کوئست سولوشنز؛ گفتم قراره که دیگه ما روی فرست کوئست هیچ آپرویشنی[31] انجام ندیم، فقط درحد پشتیبانی و در واقع نگهداری وضع موجود و کاری که میکنیم میره سمت …
{10:45}
م: مهدی چه منطقی داشت؟ به خاطر اینکه کاری که داشتی انجام میدادی برای خلاصه هتلها و جاهایی بود که سرویس[32] گردشگری داشتن ارائه میدادن، خُب وقتی گردشگری تعطیل شده اینا چرا نیاز دارن به یه همچین سرویسی؟
صادقپور: همون، همون. نکته اینه که ما اثر کرونا رو روی صنعت گردشگری دست کم گرفتیم.
م: آهان، یعنی فکر میکردین کوتاه مدته.
صادقپور: دقیقاً! این ایده قبل از کرونا توی ذهن ما بود و کرونا که شد ما گفتیم کاری بهتر از این نیست که بکنیم و شروع کردیم دو تا محصول ساختیم؛ یه محصول برای هتلها ساختیم، یه محصول برای آژانسها. آژانسهایی که میخوان آنلاین بشن، یک در واقع سمت ادمینی[33] داشت، سمت بک آفیسی[34] داشت و یک سمت مشتری داشت، برآیند اینا …
صادقپور: یعنی همون کاری که لاماسو و اینا دارن میکنن؟
ا: نه.
صادقپور: نه، نه. یه مدل …
م: اِنجین[35]
صادقپور: یه مدل انجین. این یه مدل سافتور از اِ سرویس[36] بود که یه محصولی ما ساخته بودیم و به جاهای مختلف میخواستیم بفروشیمش. نمیشه گفت سافت ور از سرویس، سافت ور از اِ پروداکته[37] این، سَپ این که به عنوان یه بار میسازی به جاهای مختلف میفروشی.
ا: در واقع کانسِپت[38] وایتلِیبل[39]، درسته؟
صادقپور: تقریباً وایت لیبل هم آره تو همین کتِگوری[40] هست. کاری که کردیم این رو ساختیم، خیلی هم زمان گذاشتیم و ساختیم و اینجا یکی از اشتباهاتی بود که مرتکب شدیم، فکر میکردیم که دیگه ولیدِیشن[41] و اینا نیاز نیست و دیگه میتونیم صرفاً براساس یک شم و یک ایده بریم جلو و اتفاقی که افتاد این بود که دو تا دونه بیشتر از این نتونستیم بفروشیم. محصولی که 7 ماه 8 ماه از ما زمان برد این دو تا دولوپش[42]، دو تا دونه علیرغم یه عالمه کار مارکتینگی، یه عالمه کار بیزنس دِولوپمنتی[43] و یک عالمه مراجعه به هتلها و آژانسها در جاهای مختلف دنیا، هم در کشورهایی که بودیم یعنی ایران و عمان، هم کشورهایی که نبودیم، تو اروپا، تو کشورهای مختلف به صدها بازیگر صنعت گردشگری ما رجوع کردیم و جالب این بود که به عنوان مثال قیمتگذاری که ما کرده بودیم برای محصولی که برای هتلها بود، سه هزار یورو بود؛ سه هزار یورو ورد پرس[44] نمیدن به طرف.
ا: هیچی نیست.
صادقپور: خ،ب؟ یعنی شما مثلاً تو آپوُرک[45] و تو این سایتها برید بگید من یه همچین چیزی میخوام زیر 5 هزار تا بهت قیمت نمیدن. قیمت پایین و خیلی ارزش بالایی داشت و خیلی هم خوششون میاومد. طرف میگفت من نمیتونم پول بدم و این اون اثر کرونا بود که ما در نظر نگرفته بودیم و فکر میکردیم که خُب لابد یه خوشبینی هست و حاضر نمیشن در این حد هزینه کنن ولی اینطوری بود که هیشکی حاضر نبود که پول بده.
ا: یعنی شما ایده رو داشتین و توانمندی هم داشتین و گول خوردین و خلاصه اعتبارسنجی نکردین …
صادقپور: دقیقاً، فکر میکردیم همین میشه و بریم و بسمالله …
م: چهجوری اعتبارسنجی میکردن امید؟ واقعاً معلوم نبود که …
صادقپور: میشد میثم جان، میشد. مثلاً الان که دارم زوم[46] میکنم به عقب، به گذشته نگاه میکنم اگر ما میاومدیم یک اِمویپی[47] خیلی ساده از اون میساختیم که …
م: درسته، بله.
صادقپور: واقعاً عملکردی نداشت، یه قیافهای بود از اون …
م: اون رو میتونیم بفروشیم یا نه.
صادقپور: آره.
م: درسته.
صادقپور: میشد مثلاً تو دو ماه این رو فهمید.
ا: آره، امویپی یه نمونهی اولیهست. ببخشید به هرحال اصطلاحها هست، هی ترجیح میدیم که واینستیم که از این وقت استفاده بکنیم و هر وقت متن این قسمت آماده بشه و توی سایت بره، همه اصطلاحات رو پانویس میکنیم ….
م: همین الان امویپی رو اگر سِرچ[48] بکنن توی سایت بهش میرسن.
ا: آره، امویپی رو سرچ بکنید توی سایت بهش میرسید. خلاصه یه نمونه اولیهایه که اعتبارسنجی میکنید و داستانهای استارتاپ ناب[49] و حالا دیگه واردش نمیشیم.
صادقپور: آره. خلاصه اینکه ما نزدیک به 6 ماه رو هدر دادیم اینطوری. یعنی هدر دادیم، وسطهاش هم فهمیدیم نمیگیره از یه جایی، از 3-4 ماه گذشت فهمیدیم این قرار نیست بگیره، دیگه یه تلاشکی میکردیم اونجا، ادامه میدادیم. میدونستیم اثر خیلی فراتر از این حرفهاست. گفتیم خُب میذاریم کنار گردشگری و مدل سافت ور از پروداکت رو، خیلی ساده میشیم یک آژانس، آژانس خدماتی تجارت الکترونیک که در واقع خدمات توسعه وبسایت و توسعه محصول و دیجیتال مارکتینگ[50] به هر کسب و کاری میده، به اِساِمایها[51] میده، به کسب و کارهای کوچک و متوسط میده با تمرکز روی اروپاییها. این تغییر رو که دادیم بهتر شد یعنی دیگه محصولی نبود که بریم بفروشیمش، میگشتیم از طریق حالا هم آپورک و در واقع پلتفرمهایی[52] که برای برونسپاری پروژه هست، هم یه کوچولو هم اَپروچمون[53] مستقیم روی لینکداین[54]. میگشتیم دنبال اینکه آقا مثلاً چه خدمتی شما میتونید به ما بدید؟ چه خدمت مارکتینگی بدیم؟ فلان سایت رو بخوای برات دولوپ میکنیم …
{15:25}
م: یعنی روی اون تجربه قدیم دیجیتال مارکتینگتون سوار شدین.
صادقپور: دقیقاً. اینجا دیگه میثم جان منطقمون این بود که خوب ما چه کارهایی بلدیم توی تیم؟ ما اینا رو بلدیم، ما دیجیتال مارکتینگ بلدیم، بیزنس دولوپمنت بلدیم و توسعه محصول و بیایم همینا رو به بقیه بدیم که صرفاً این مدت رو زنده بمونیم نه به دید اینکه در واقع این بیزنس بزرگ بشه.
ا: ولی این رو همین میدیدی که فعلاً این کار رو بکنیم، زنده بمونیم …
صادقپور: دقیقاً.
ا: تا بعد از کرونا برگردید روی گردشگری؟
صادقپور: دقیقاً. همیشه در واقع چشمانداز این بود. ما این کار رو کردیم اولش خُب گرفت، یعنی مثلاً ما همون اول کار یه پروژهی بزرگ 8-27 هزار یورویی بردیم؛ پروژه توسعه وبسایت بود که بماند آخرش نتونستیم سود بدیم روش. فکر میکردیم 10 هزار تا سود میدیم، آخرش ضرر هم دادیم.
م: چه عجیب!
صادقپور: آره، فهمیدیم که توسعه محصول داخلی با توسعه محصول برای یک مشتری که نیازهاش شفاف نیست خیلی فرق میکنه و این عدم قطعیتی که هی از سمت مشتری ایجاد میشد باعث میشد که پروژه هی کش پیدا کنه. هی کش پیدا کنه و عملاً روی همون هم ضرر بده ولی به هرحال اثری که فرست کوئست سولوشنز برای ما داشت این بود که ما توی 2020 تونستیم 60 هزار یورو فروش داشته باشیم. این 60 هزار یورو تقریباً معادل 200هزار یورو فروش فرست کوئست، به خاطر اینکه اونجا حاشیه سود ناخالص ما 30 درصد، 3-32 درصد بود اینجا 100، یعنی پول کامل میرسه به ما … دوستان نون خشکی هم اضافه شدن.
ا: خُب دوستان یه نون خشکی اومد که ما تا حالا این نویز رو نداشتیم. نویز جدید شد و همین الان ما یه شغل جدید برای پادکست اضافه کردیم. مایل بودین اَپلای[55] بکنید و اونم اینه که یکی رو میخوای که خلاصه نون خشکی رد میشه بگه آقا داد نزن، میکروفون وانتی، به اون بگه پشت چهارراه بوق نزن، درها رو باز کنه، کسی در نزنه.
م: تا وقتی کرونا هست قاعدتاً وضعیت مصاحبه ما اینطوریه. کجا بودیم؟
ا: خُب بعد چی شد؟
صادقپور: آره، اثر فرست کوئست سولوشنز این بود که با اینکه واقعاً این 60 هزار یورو نسبت به هزینههای ما و بِرن رِیتمون[56] ماهانهمون واقعاً پوشش نمیداد ولی یکی اینکه بهمون امید داد، یک فعالیتی بود که انجام دادیم و در واقع استحکام روحیه بود، استحکام اون فرهنگ بود و ادامه دادیم و اینکه به هر حال یه آب باریکهای بود که باعث شد حالا ما سرمایهای از 2019 مونده برامون؛ یه چیزی جمع شده بود که همهش توی 2020 رفت ولی اگر همین 60 هزار تا نبود نمیتونستیم دوام بیاریم. یعنی الان که نگاه میکنم واقعاً هم از لحاظ روانی هم از لحاظ مالی کاری بود که باید میکردیم.
ا: مهدی این وسطها نرفتین دوباره جذب سرمایه بکنین مثلاً دو سه سال گذشته؟
صادقپور: نه، نه! هیچی.
ا: یا از سرمایهگذار دوباره راند[57] بعد بگیرید؟
صادقپور: از سرمایهگذار چرا. یک کانوِرتِبل نوتی[58] که چی میشه؟ وام قابل تبدیل به سهام از همون سرمایهگذار قبلی دوباره 250 هزار یورو گرفتیم که منوط بشه بر ارزشگذاری سرمایهگذاری بعدی هر زمان که باشه.
م: آهان هر زمان که باشه.
صادقپور: آره.
م: چه همراهی خوبی کردن.
صادقپور: اولش محدودیت داشت بعد که کرونا شد یه متممی روش زدیم. اینکه نمیتونه در واقع اینطوری الان ما بریم تو این شرایط رِیز[59] بکنیم، سرمایه جذب بکنیم. سرش باید باز باشه ته قضیه که تا هر زمان که باشه. آره، اون رو هم جذب کردیم.
ا: خُب؟
صادقپور: عارضم به حضورتون الان تو نقطهای هستیم که میخوایم برگردیم به گردشگری. توی فرست کوئست سولوشنز ما چندتا چالش داشتیم. اول از همه اینکه خُب استارتاپ اصلاً نیست یعنی به معنای واقعی کلمه یک راهحل مقیاسپذیر نیست، یک آژانس، یک خدماتدهنده …
ا: یه کسب و کار کوچولو.
صادقپور: یه کسب و کار سنتیطور که مقیاسپذیریش کاملاً با نیروی انسانی رابطه مستقیم داره. مساله دوم چالشیه که ما سر فروش داریم. خیلی تلاش کردیم برای جذب پروژههای بیشتر و خیلی ظرفیت خالی هم داشتیم تو این مدت، میتونستیم خیلی بیشتر سرویس بدیم منتها با اینکه ما یه هویت خارجی داریم، به عنوان یک شرکتی خارجی و یک شرکت انگلیسی رجوع میکنیم به مشتریان ولی خودمون که ایرانی هستیم، اسم و چهره و لهجه ایرانی که به هرحال غربی نیست و همین باعث میشه که یک درجهای از عدم اعتماد باشه و اینکه یک چالش بزرگتر این بود که ما از یک کسب و کار بیتوسی[60] محصولمحور یعنی فرست کوئست دات کام رفته بودیم روی یک کسب و کار بیتوبی خدمتمحور، فرست کوئست سولوشنز ولی تیم همون تیم مونده بود یعنی هیچ کدوممون فروش بیتوبی اصلاً بلد نبودیم و نمیتونستیم قانع بکنیم. اقدام هم کردیم که مثلاً نیروهای فروشی از ایران پیدا بکنیم ولی نمیتونستن بفروشن به خارجیها، با اینکه سرویس ما هم قیمتی هم از لحاظ کیفیت سرویس خوبی بود، هم تو مارکتینگ هم تو محصول ولی نمیتونستن بفروشن. فروش واقعاً اون هم فروش بیتوبی مهارت سختیه و در عین حال دانش نسبت به اون زمینه هم اون فرد باید داشته باشه. یعنی اگر شما دارید خدمات برنامهنویسی باید بدونید چی میگید و این ترکیب رو نمیتونستیم پیدا کنیم. تو خارجیها تونستیم پیدا بکنیم ولی خیلی گرون بود. مثلاً یه آدمی که تخصصش فروش نرمافزار باشه، اهل انگلستان، 5 هزار پوند[61] به اضافه 20 درصد …
{21:00}
ا: پوند؟
صادقپور: بله، تازه این آدم هم سینیور[62] نیست؛ آدم متوسط با دو سه سال سابقه علاوه بر حقوق، 20 درصد از فروش شما رو میخواد و این هزینهی زیادی برای ما بود. اینجوری هم نبود که بگیم اون چوب جادوئه! به هرحال اگر میاومد باید سه ماهی میگذشت و هزینهی این ریسک[63] برای ما 14-15 هزار یورو بود. حداقل ما که نمیخواستیم این هزینه رو بکنیم و از اون طرف هم عرض کردم جلوتر اینکه یه چالش دیگه هم این بود که واقعاً به پایان رساندن پروژهها برای بیزنسی که داشت روی یک محصول کار میکرد و درونی یک محصول میساخت اونم یه چالش بود که یک مشتری میاد هی حرفش رو عوض میکنه، هی فیچِرهای[64] جدید میخواد، شما این رو باید مدیریت[65] کنی و این تجربه رو ما نداشتیم و به این نتیجه رسیدیم که فرست کوئست سولوشنز بسته بشه. دقیقاً امروز که اواخر فروردین 1400 هست و من با شما صحبت میکنم یک هفته دیگه آخرین پروژه فرست کوئست سولوشنز که یک پروژه مارکتینگ هست تحویل داده میشه و تمام. داریم برمیگردیم به گردشگری و یه اتفاق جالب که افتاد که مربوط به اینکه الان میخوایم چیکار بکنیم این بود که توی سالهای 2018 و 2019 که ما رشد خیلی خوبی داشتیم یک مشکل بزرگتری رو دیدیم که حل نشدهست؛ اینکه گردشگر نمیدونه کجا میخواد بره، چیکار میخواد بکنه، میدونه میخواد بیاد ایران ولی نمیدونه کجا میخواد بره و برنامه سفر مشخصی نداره و تقریباً خیلی از فروشهای ما این شکلی بود که اول به پشتیبانی ساپورت[66] ما یک ایمیلی زده میشد، یک تماسی گرفته میشد، من میخوام بیام، فلان قدر نفریم، فلان موقع میخوایم بیایم، اینجور جاها رو دوست داریم و بعد رفت و برگشت پینگ پونگی یه عالمه ایمیل رد و بدل میشد مثلاً ظرف 10 روز، دو هفته، میرسید طرف به اینکه کجا میخواد بره و تازه دلش خوش میشد میرفت خرید کنه و این مشکل از کجا میاد؟ از نبود محتوا میاد در درجه اول …
م: درسته، کاملاً
صادقپور: چطور نبود محتوا؟ تریپ ادوایزِر[67] که یک مرجعی توی جهان هست، تریپ ادوایزر یه کشوری مثل اسپانیا 100 برابر محتوا داره نسبت به ایران، 100 برابر داخلش افراد فعالترن. این یک مورد و باز محتوای کاربردی خیلی کمه و تیکهی دوم؛ خیلی از سرویسهایی که شما نیاز داری برای برنامهریزی کار نمیکنن توی ایران. مثلاً گوگل مَپس[68] ، یکی از تصور یه شهروند یه کشور توسعهیافته اینه که مثلاً قطار بولِت[69] هست اینجا با سرعت 300 تا مثلاً میره، ما مشتریهای زیادی داشتیم که از شهر سوخته توی سیستان تا بازار تبریز رو تو یه سفر یک هفتهای میخواستن برن، هیچ ایدهای نسبت به جغرافیای این مملکت، به بزرگیش و مود[70] ترنسپورتش[71] و حمل و نقل ندارن و این قضیه راجع به عمان هم همینه. عمان مثلاً چیزی به اسم پابلیک ترنسپورتیشن[72] وجود نداره، حمل و نقل عمومی؛ شما باید با ماشین شخصیت بری یا یه ماشین اجاره بکنی بری، یا مثلاً اقلیمش یه طوریه که یه جاییش اصلاً با خاک وصل نیست، یه تیکهش توی خاک امارات باید با قایق و کشتی بری اونورش و این رو نمیدونی شما به عنوان یه گردشگر و باید هزینهی جستجو بدی بخوای بفهمی و وقتت بره و زمانت بره و ما هم دیدیم این مشکل وجود داره. کاری که الان میخوایم بکنیم اینه که یک پیوُت[73] بزرگ، یک چرخش بزرگ پیش رومونه. نمیتونم بگم چرخش، بیشتر تکامل. ما قبلاً فقط ارائهدهندهی خدمات برای ایران و عمان بودیم و حالا به صورت کلی میخواستیم کشورهای ایمرجینگ دِستینِیشِن[74]، مقاصد نوظهور باشیم. الان یک راهکار جامعی میخوایم باشیم که از تحقیق تا برنامهریزی و بعد خرید در یک جا اتفاق میُفته یعنی اون وان استاپ شاپ داره خیلی بزرگتر میشه و …
ا: واقعاً وان استاپ میشه.
صادقپور: وان استاپ میشه و داریم افرادی که یک مرحله عقبترن، به خرید نرسیدن، توی مرحله …
م: تو مرحلهی تصمیم هستن.
{24:58}
صادقپور: … توی مرحله تصمیم قرار دارن، توی مرحله برنامهریزی هستن رو هدف میگیریم. چیکار میخوایم بکنیم؟ اینکه بیایم تفکر یک کارشناس گردشگری، یک تروِل اِیجِنت[75] رو ترجمه بکنیم به هوش مصنوعی، چطور؟ یک کارشناس گردشگری فکر میکنه خوب میشینه با شما صحبت میکنه، میگه چند ساعت میخواید بیاید؟ چند روز میخواید بیاید؟ آیا مثلاً کسی بیماری خاصی داره؟ چند سالتونه؟ کجاها دوست دارید؟ و یواش یواش باهاتون جلو میره و یه پلنی[76] بهتون میده که به دردتون میخوره، برنامه سفر مفید میده. ما میخوایم صدها و شاید واقعاً هزاران ایف و دن[77] که توی ذهن اون اگر اینطور شد این کار رو بکنی که در ذهن کارشناسان گردشگری هست رو تبدیل بکنیم به یه هوش مصنوعی که بتونه توانایی این رو داشته باشه برنامه سفرهایی بده با دقت خوبی، 75-80 درصد نزدیک به اون چیزی که برای شما کاربردیه. شما میاید میگید چقدر میخواید هزینه بکنید؟ چقدر میخواید طول سفرتون باشه؟ چه فصلی میخواید بیاید و چه نقاطی مورد علاقهتونه؟ و یک جادویی رخ میده و اون جادو اینه که در کسری از ثانیه، در آنی از ثانیه یک برنامه سفری داده میشه که اون برنامه سفر فیت[78] شماست. تو این مدل جدید دیگه ما اوتیاِی[79] نیستیم یعنی ارائهدهنده خدمت خودمون نیستیم. چیکار میکنیم؟ بعد از اینکه اون برنامه سفر ساخته شد و سفارشیسازی شد توسط گردشگر، ارجاعش میدیم به خدمتدهنده دیگری، مثلاً میگیم هتل رو از بوکینگ دات کام بگیر توی ازبکستان یا مثلاً حمل و نقل این شهر به این شهر رو که اتوبوس میخواد رو از فلان ارائهدهنده محلی توی ازبکستان بگیر و اینجا هم یه ارزش بزرگی که خلق میکنیم اینه که شما یه بار یه فرم پر میکنی، یه سینگل کلیک[80]، یه دونه کیلیک میزنی و تمام این خریدها با قول اینکه بِست پرایس[81] هستن یعنی مِتاسِرچینگ[82] هست و جستجو میکنه انجام میشه.
م: من دو تا سوال کوچک بپرسم مهدی، چون فکر میکنم که کمکم بریم سر مباحث دیگه شاید اینا گم بشه؛ شما کلاً چند نفر رو آوردین ایران؟
صادقپور: کلاً 22 هزار نفر که از این 22 هزار نفر 10 هزار نفرش یه خرده کمتر از 10 هزار نفرش توی 2019 بود.
م: یعنی فقط در سال 2019 مثلاً حدود 40 درصد داشتید.
صادقپور: بله.
م: و تجربهتون از همکاری کردن با ویسی[83] تجربه خوبی بود؟ ویسی کمک کرد بهتون؟
صادقپور: بله. ببینید آره. کمک به این معنا بگیم اگر اِسمارت مانی[84] بوده باشه یا مثلاً یک آوردهی استراتژیک خیر، ولی اتفاقی که افتاد این بود که ما تجربهای که داشتیم این بود که همراهی خیلی زیادی دیدیم ازشون. هرجایی تونستن از جنبههای قانونی گرفته تا به عنوان مثال همین الان ما بعد از اون ماجراها، ما یه وام دیگه هم ازشون گرفتیم، یه آربیاِف[85] لون[86]، یه وام مدل آربیاف که …
م: مبتنی بر فروش.
صادقپور: آره، مبتنی بر فروش. قرار نیست تبدیل به سهام بشه، قرار نیست پسش هم بدیم، یعنی پسش از محل فروشه. سود برمیدارن و این چیزیه که خُب واقعاً از هرجایی انتظار نداریم انقدر همراهی بشه.
(موسیقی)
م: خُب یه چیز دیگهای که فکر میکنم احتمالاً ممکنه جذاب باشه، امید هم بهش اشاره کرد و ما هم توی فصل یک پادکست فکر میکنم توی قسمت دوم یا سوم فصل یک بهش اشاره کردیم اینه که تو با همسرت داری اینجا کار میکنی و توی قسمت قبل هم یه اشارهای کردی که هم خوبه هم یه سری مشکلاتی داره و اینا، یه اشارهی کوچیکی اگر که بتونی بهش بکنی؟
ا: البته اشاره بزرگیه.
م: مساله جدیه به نظرم.
صادقپور: ببینید من به صورت کلی در جمله اول به عنوان یک نسخه عمومی این کار رو توصیه نمیکنم و علت هم اینه؛ اول ساید مثبتش رو بگم؛ ساید مثبتش اینه که شما با کسی که دوستش دارید و براتون عزیز هست، تایم[87] خیلی زیادی رو میگذرونید.
{30:08}
م: درسته، کاملاً.
صادقپور: دارید با هم زندگی و کار میکنید، دغدغههاتون مشترکه، حرفهای مشترک زیادی دارید، اینش فوقالعاده لذتبخشه، همراهی کامله دیگه، همسفری کامل، در کار و زندگی و فوقالعاده لذتبخش، من دوستش داشتم. چالشی که هست جدا کردن کلاهها و نقش هست؛ نقش به عنوان سیایاو[88] و سیاِماو[89] . من مدیرعاملم و مینا مدیر مارکتینگ و دو تا آدمی که همسر همدیگه هستن، این کلاهها رو جدا کردنش سخته. چطور؟ به عنوان مثال یک جایی من به مینا یا مینا به من باید یه فیدبکی[90] بده و فیدبک تلخی هم هست و شاید حتی باید عصبانی این فیدبک رو بده …
م: مخصوصاً تو در مقام مدیرعامل احتمالاً.
صادقپور: آره واقعاً! دو طرفهش بوده و اینکه تو بتونی جدا کنی که این الان سیاماو داره به من فیدبک میده یا سیایاو …
ا: همسرم نیست.
صادقپور: نه اینجا همسرم نیست و بعد ناراحت نشی ازش و بدونی که این فقط کاره. این کار سختیه. واقعاً پختگی میخواد که در طول زمان خودمون به دستش آوردیم. اولش اصلاً انقدر راحت نبود …
م: مهارتی بوده که به هرحال به دست آوردین.
صادقپور: دقیقاً بله، مهارتی بوده که به دست آوردیم و الان خیلی خوب داره کار میکنه.
م: خطر دیگهای هم که هست ایشاالله زندگی شما پایدار و همیشه همراه با خلاصه خوشی باشه …
صادقپور: ممنونم.
م: ولی فکر میکنم خطر دیگهای که هست اینه که ممکنه یه اختلافی به هرحال در زندگی زناشویی به وجود بیاد و این اثرش رو روی کار بذاره.
صادقپور: آره.
م: یا باعث از هم پاشیدن کار بشه.
صادقپور: آره، ما خدا رو شکر خُب خیلی خوبیم با هم …
م: چقدر عالی، خدا رو شکر.
صادقپور: رفیقیم با هم به معنای واقعی کلمه. بهترین رفیق من میناست و ازش هم بپرسین بهترین رفیقش منم ولی واقعاً چیزی که شما میگید درسته، برعکسش هم کاملاً هست …
ا: آره دیگه.
صادقپور: از کار بیاد توی زندگی کاملاً هست. به هر حال توی کار ما داریم صحبت از بِنِفیت[91] میکنیم، صحبت از سود میکنیم، صحبت از هزینه میکنیم، صحبت از ریسک میکنیم و همه اینا اونور هم میتونه تاثیر بذاره.
م: فایدههاش چیا بوده علاوه بر اونایی که گفتی؟ یعنی مثلاً شما از این رابطه خوب که با همدیگه دارین توی حل چالشهای کاری تونستین استفاده کنین؟
صادقپور: آره خُب. اولیش اعتماد در بالاترین حد ممکنه؛ اینکه شما لازم نیست اصلاً چیزی رو چک بکنید با همدیگه، کافیه که بگید. در بالاترین حد ممکن اعتماده. دیگه اینکه خیلی تایم برای صحبتهای کاری زیاد دارید، چون البته یه ورش هم بدهها، زیاد بشه به زندگی شخصی برسه …
ا: همین رو میخواستم بپرسم. مثلاً اینطوری نمیشه که چه میدونم بعد از کار که میرید خونه یا آخر هفته همش دوباره حرف کار بزنید؟
صادقپور: ما که کلاً جفتمون به معنای واقعی کلمه ورکوهلیکیم[92]، یعنی معتاد کاریم و همیشه درگیر کاریم. من جمله یه بنده خدایی رو تو لینکداین میخوندم، یه کسی بود که تازه اِگزیت[93] کرده بود با صدها میلیون دلار، چند صد میلیون دلار ولی این جملهش عجیبه با وود اینکه بیزنسش هم کاملا سودده و اینا، میگه خوشحالم که دیگه مجبور نیستم 5 دقیقه هر روز هر هفتهی هر ماه رو دغدغه داشته باشم و این، این واقعیتیه که توی زندگی یک کارآفرین[94] هست. کار شما رو ول نمیکنه. برای شما چیزی به عنوان ورک لایف بالانس[95] وجود نداره، جدایی بین کار و زندگی نیست. ورک لایف اینتِگریتی[96] وجود داره، ادغام کار و زندگی و اینکه اینا باهم هممسیر باشن وجود داره ولی نمیتونی بهش فکر نکنی آخه، مسافرتی نیست بری توش فکر نکنی به کار و اینکه در آینده چیکار بکنیم. یه ور خوب داره، ور خوبش اینه که خیلی زمان داریم با همدیگه حرف بزنیم، توی ماشین داریم میریم، توی راه صحبت میکنیم راجع به مسائل …
م: نظر همکارهاتون هم مثبته نسبت به این اتفاق؟
صادقپور: آهان، نکته جالب دیگه اینه که یه حس …
ا: همبستگی.
صادقپور: یه حس همبستگی، یه جوری که انگار خونهست به بقیه میده. یه سطح بالایی، بالاتری از حد نُرمال[97] صمیمیت واقعاً توی فرست کوئست هست که من این رو بخش زیادیش رو از همین رابطه خودم میدونم. فوقالعادهست این حسی که ما توی فرست کوئست داریم.
م: چه عالی!
ا: خُب بعد یه سوال دیگه مهدی؛ اینهمه که شما باز شدین، بسته شدین، تغییر دادین، از این به اون، از اون به این …
م: من یاد آقای همساده میافتادم توی کلاهقرمزی، انقدر که بلا سرتون اومده.
ا: بعد کلی فکر میکنم یه بند شما تعدادتون زیاد شد، کم شد …
صادقپور: بله.
ا: اینهمه داستان و اینهمه که به قول تو یهو یه اتفاقی افتاد بسته شدین دوباره حالا فروشتون صفر شد، خیلی سنگین بود اتفاقی که برای شما افتاد …
صادقپور: بله.
ا: چی باعث شد دوباره انگیزه داشته باشید؟ دوباره روی پاتون وایسید، اون از کجا میاومد؟چی میشه؟ چه اتفاقی میُفته؟
صادقپور: ما به شوخی توی فرست کوئست میگیم ما هر دو سال یه بار به فنا میریم. دقت کنید …
م: به طور متوسط.
ا: ریسِت[98] میشید.
صادقپور: 2015 و 2016 عالی بود، رشد و اینا. 2017 ماجرای پولها و اینا …
ا: بله.
{34:50}
صادقپور: بعد 2018 و 2019 عالی بود، 2020 کرونا و این ماجراها، انشاالله 2021 و 2022 طلایی جلومون هست تا 2023 خدا بخیر کنه. ولی جدای از شوخی ببین امید من چیزی که همش به بقیه هم میگم، دوستانی لطف دارن از من نظر میخوان توی کسب و کارشون، مشاورشونم، حرف میزنم باهاشون؛ همش همین رو میگم. میگم دو تا تیپ[99] کلی آدم داریم، یه تیپ که تیپ مبارز، تیپ فایتِر[100]، یه تیپ، تیپیه که اینجوری بهتون بگم، با مثال فوتبال دستی بگم؛ توی فوتبال دستی دو تیپ آدم داریم یکی اونی که گل اول رو بخوره میگه باختیم، یه تیپ اونطوریه که گل اول رو بخوره میگه به من گل میزنی؟! سه تا بهت میزنم. خُب؟ یه روحیه رقابتی و روحی هست که فکر میکنم خارجیها بهش میگن باکسِرز مِنتالیتی[101]، روحیه بوکسورهاست که اینطوریه که اگه روزگار یکی بهت میزنه به جای ناراحت شدن، عصبانی باش، خُب؟ ناراحت نباش، عصبانی باش و برگرد بهش.
ا: دو تا بزن.
صادقپور: دوتا بزن. این روحیه رو من دارم، همیشه باهام بوده و فکر میکنم خیلی از کارآفرینها هم دارن.
ا: ولی یه مقدار عمیقتر این رو بررسی کنیم یعنی تو به هرحال یه جایی دیگه ببری، یه جایی بگی ای بابا اینهمه ما زور زدیم، اینهمه پلن کردیم، اینهمه فلان و فلان شد.
صادقپور: ببین آره امید نمیخوام بگم که اینا نبوده ولی من میخوام چندتا ذهن مِنتال مدل[102]، چندتا مدل ذهنی رو با بقیه به اشتراک بذارم که به درد من خورده. یکی همینی بود که گفتم، ذهنیت بوکسور. یکی دیگه اینه که واقعاً اگر ما به افق زمان، افق زمان رو بزرگتر ببینیم نمیدونیم یه اتفاق خوبه یا بد.
م: احسنت.
صادقپور: میدونی چی میگم؟ یعنی به عنوان مثال من الان اومدم فرست کوئست سولوشنز رو انجام دادم با هزار یورو، من نمیدونم این در آینده چه اثری داره. من فقط وقتی به گذشته نگاه میکنم میتونم الگوها رو ببینم ولی رو به آینده که نگاه میکنم نمیدونم اتفاق ذاتش خوبه یا بد و این به من این استقامت رو میده که تو نمیدونی، ولی چیزی که دست توئه اینه که بری جلو تا بدونی.
م: من یه چیزی بگم. این حرفی که مهدی میزنه رو هانس دقیقاً تو بخش دوم مصاحبهش که میشه قسمت پنجم فصل 3 پادکست هم به یه نحوه دیگهای زد. یعنی اینکه ما اثر زمان روی کارهامون رو چون خیلی وقتها نمیدونیم، واقعاً نسبت بهشون شاید واکنش درستی نتونیم نشون بدیم. توصیه میکنم اگر اون قسمت رو هم نشنیدید که قطعاً گوش بدید. مرسی
صادقپور: آره. این مدل ذهنی دومی که به من خیلی کمک کرده. یه موضوع دیگه هم هست مدل ذهنی نیست، بیشتر یه چیزیه که به دردم خورده اونم اینه که خودم رو خیلی خوب میشناسم، خیلی روی خودشناسیم وقت گذاشتم. این خودشناسی توی سالهای اولیهای که فرست کوئست از اِمبیتیآی[103] و بیفایو و چیزهای سادهی اینطوری شروع شد تا مایند فولنس که الان مثلاً روزانه من اون آبزروِیشِن[104] درون رو دارم، اون جلسات مِدیتِیشِنم رو دارم، این کارها رو میکنم.
ا: دوستان، امبیتیآی یه تست شخصیته که ما فکر کنم تو هایلایتهای[105] اینستاگراممون[106] هست، میتونید توی 10ampodcast پیدا کنید و ببینید. خوب جایی رسیدیم. من خودم به شدت طرفدار مایند فولنسم، منم یکی دو سالیه توی این بازی افتادم. چقدر کمکت کرده مهدی؟
صادقپور: ببین کمکی که میکنه اینه که شما اگر بدونی چه چیزی حالت رو خوب میکنه و چه چیزی حالت رو بد میکنه، چه کاری رو زمان … ببین به عنوان یه مدیرعامل شما یه عالمه کار میکنی که یه بخشیش رو واقعاً دوست نداری …
ا: بله.
صادقپور: یه بخشیش رو دوست داری، پناهگاههات کجان؟ من این رو خیلی دوست دارم …
ا: چقدر جالب.
صادقپور: شِلتِرت[107] کجاست؟ پناهگاهت کجاست؟ من میدونم مثلاً لولهای[108] پناهگاههامم میدونم. برای من سادهترین پناهگاه ممکن مثلاً اینه که من گِیمرم[109]، گیم بازی کنم.
م: چه جالب!
صادقپور: آره من سال 88 دو تا سومی دارم با تیممون توی، کشوری، کانتِر اِسترایک[110]
ا: کانتر استرایک
صادقپور: دو تا، آره. 87 آره. گیم برام مثلاً لول اوله، میبره من رو به یه دنیای دیگه، میرم توی اون شلتره. یه لول اون طرفش خونهی پدر و مادر همسرمه، میریم اونجا اصلاً برای من پناهگاهه. میرم از در تو دیگه دغدغهها میره کنار و غرق رابطهی خوب و صمیمی اونجا میشم.
ا: خُب؟
صادقپور: لول آخرش هم خونهی پدر و مادر خودمه. جواب نده دیگه باید جمع کنم برم شمال دیگه، وقتی اوضاع سخت میشه میرم شمال …
م: کی بستنی میخوری؟ چون برای من یکی از پناهگاهها بستنیه.
صادقپور: نه بستنی، اهل شیرینیجات نیستم.
م: شوخی میکنم.
صادقپور: آره و این پناهگاهها رو آدم باید بشناسه راجع به خودش که، ببین با همه چیزهایی که من میگم با اون منتال مدلها و هزاران روش چه میدونم بهرهوری و همه اینا یه جایی میخوری زمین …
ا: بله دقیقاً.
{40:00}
صادقپور: یه جایی اینطوریه که داری بلند به این فکر میکنی که چرا اصلاً تو داری این کار رو ادامه میدی؟ اصلاً چرا باید ادامه بدی؟ و این زیاد پیش میاد. ولی تهش یه چیزی میشه بعد از اینکه میری توی اون پناهگاه برمیگردی، اتفاقی که برای من میُفته اینه که نمیدونم نتیجه چیه ولی قرار نیست کم بیارم، میرم جلو.
م: درسته.
صادقپور: یه کَلکَلی هست، یه پُرروییه.
ا: راجع به این تیکه خودشناسی خیلی مختصر مثلاً بخوای راهنمایی کنی شنوندهها رو که مثلاً منابعی رو دنبال کنن، یه چند تا کیوُرد[111] بگی که بعداً دنبالش برن چیا هست؟
صادقپور: بله بله. ببینید خودشناسی خُب مثلاً سادهش پایهش با مدیتیشن و اینا شروع میشه که یه عالمه اپلیکیشن[112] برای به اصطلاح گایدِد مِدیتِیشِن[113]، مدیتیشنهایی راهنمایی شده هست، اپلیکیشن کالم[114] هست، هداِسپِیس[115] هست. اینا هست که میتونن استفاده بکنن و رایگان خیلی از منابع هم هست. عارضم به حضورتون کتاب زیاده ولی من چیزی که توصیه میکنم چون کاریه که به نظر من بدون مربی نمیشه خوب یادش گرفت، طول میکشه، من دوستم مرتضی خزریپور عزیز توی این قضیه برای من مربی بود. خود مرتضی استادش آقای دکتر کوروش حشمتی هستن، ایشون استاد مایند فولنس هستن، فولنس آموزش میدن، دوره دارن. به من یاد دادن و منم تونستم از اون طریق پیادهش کنم. توصیه میکنم یک دورهای از یه کسی برن و یاد بگیرنش. ولی خیلی ساده من بخوام بگم، مایند فولنس چیز پیچیدهای نیست، مشاهدهی بیقضاوت درون، همین.
ا: و در لحظه.
صادقپور: در لحظه. عین یه آدمی که اینجوری بهتون بگم پاهاش رو روی پل عابر ول کرده، ماشینها دارن از اون زیر میرن، میگه عه؟! این ماشین چیه؟ بدون اینکه قضاوتی راجع به اون ماشین داشته باشم، دارم میبینم فقط.
ا: آره، من خودم با اپ[116] هداسپیس شروع کردم و خیلی به نظرم اپ خوبیه و همینجا هم میتونم بگم که ایده استارتاپی فوقالعاده خوبیه، فکر نمیکنم ایرانیش باشه …
م: به زبان فارسی.
ا: به زبان فارسی و انیمیشنهای خیلی جذابی داره. فکر کنم اینی هم که گفتی از اونجا اومده، خیلی جالبه. خُب بعد مهدی یه خورده راجع به زندگی روزانهت بگو، یه روز تیپیکال[117] مهدی. کی پا میشی؟ روتینهای[118] صبحت چیه؟ چقدر کار میکنی؟ چی میشه؟
صادقپور: خُب ببین خیلی فرق کرده توی این سالها؛ هم من به عنوان شخص هم شرح شغلی من در فازهای مختلف کسب و کار خیلی متفاوت بوده. خب مثلاً وقتی ما 5 نفر 6 نفر بودیم من چیف دیش واشینگ آفیسر هم بودم، چیف تیکش آفیسر هم بودم، جدی میگم، همه رو خودم انجام دادم، نه نیروی خدماتی بوده نه چیزی. در یک نقطهای پروداکت مَنِیجِر[119] بودم، یکسال پروداکت منیجر بودم، خودم مدیر محصول بودم با دولوپرها محصول ساختم، بخش زیادی از روزم حول پروداکت[120] بوده. در فاز بزرگترین فاز رشدمون توی سال 2019 من بیشتر بیزنس دولوپر[121] بودم، مدیر تیم توسعه کسب و کار بودم، همیشه مسئولیت مثلاً مالی با من بوده، هم فاندرِیزینگ[122] هم مدیریت مالی کسب و کار جزئی از کار من بوده ولی واقعاً شرح شغلی یک مدیرعامل در طول چرخهی یک استارتاپ خیلی عوض میشه.
ا: ولی الان مثلاً صبح کی پا میشی؟
صادقپور: الان اگر بخوام از روتین بگم الان یه اتفاق خیلی خوبی افتاده و یه ماه خدا رو شکر دارم این کار رو میکنم، صبح خیلی زود بیدار میشم، دیگه از 6 اونورتر نمیره، 5 تا 6 بیدار میشم. 10 خوابم، 10 دیگه 10 و نیم خوابم. 5-6 بیدار میشم، یه ورزش 45 دقیقهای دارم یه بخشیش حالا دو هست، یا پیادهروی اگر حال نداشته باشم، یه بخشیش هم قدرتی مثلاً میام توی خونه شنا و حالا مثلاً اسکوات[123] و یه سری ورزشهایی که میشه توی خونه انجام داد رو انجام میدم. خیلی اثر خوبی داشته از این لحاظ که انرژیم رو توی طول روز بوست[124] میکنه، تقویت میکنه و اونوقت صبحانه هم حالا دیرتر میخوریم دیگه، 9 صبح مثلاً صبحانه تازه میخوریم. سعی میکنم که اغلب روزها بتونم مثلاً 10 صفحه رو بخونم. یه اوکِیآر[125] شخصی هم دارم برای خودم، اوکیآر شخصیم بیشتر از جنس اَکتیویتی[126] یعنی به جای اینکه بیام بگم مثلاً فلان کتاب رو باید بخونم، میگم10 صفحه باید بخونی، این خیلی برام جواب میده.
م: تبدیل به اقدام میشه.
صادقپور: دقیقاً تبدیل به اقدام شده. سعی میکنم کتاب رو بخونم. دیگه همینهاست. بعدش هم عموماً یه صبحانه پر و پیمون میخوریم. من و مینا خیلی صبحانه دوستیم، صبحانه انگلیسی خیلی دوست داریم، پا میشیم مثلاً یه بِیکنی، سوسیسی چیزی میندازیم با تخممرغ و …
ا: ورژن اسلامیش البته.
صادقپور: ورژن اسلامی صددرصد، آره. یه صبحانهی خوب و بعدم که روز شروع میشه. عموماً بخش زیادی از وقت من به هماهنگی اعضا میگذره؛ به اینکه مطمئن بشم هرکی روی مسیر درستشه و داره روی اون چیزی که باید کار میکنه.
{45:03}
ا: الان چند نفرید؟
صادقپور: الان 18 نفریم. متاسفانه به زودی میشیم 14 نفر. دوباره مجبوریم یه تعدیل داشته باشیم. میشیم 14 نفر که بتونیم حالا مدت زمان کافی ادامه بدیم که بتونیم به جذب سرمایه بعدی برسیم.
م: و دورکار هم هستید الان؟
صادقپور: الان نه. این هفته که حالا ما داریم صحبت میکنیم استثناست و شرایط قرمز بود، دورکار بودیم ولی به صورت کلی یکشنبه، سهشنبه و پنجشنبه رو کار میکنیم، دوشنبه و چهارشنبه رو دورکاریم. یعنی یکشنبه و سهشنبه حضوری هستیم و دوشنبه و چهارشنبه دورکاریم. ما هفته کاریمون از یکشنبه تا پنجشنبهست.
م: جمعه و شنبه تعطیلید.
صادقپور: تعطیلیم. بله.
م: بسیار عالی. برای برنامهریزی کارهای شخصی از اپلیکیشنی سرویسی چیزی استفاده میکنی؟
صادقپور: آره، خوب شد این رو گفتی …
ا: پروداکتیویتی تولز[127].
صادقپور: آره. من قشنگ معتاد پروداکتیویتی[128] و اینا هستم. از گتینگ تینگز دان استفاده میکنم برای مدیریت کارهام؛ یک روشیه که آقای دیوید الن اختراع کرده و یه کتابی به همین نام هست. سادهش اینه که بر این اساس این مِتد[129] هست که ذهن جای خوبی برای خلق ایدهها هست ولی برای نگهداری کارها نیست.
م: کاملاً درسته.
صادقپور: و باید هر آن چیزی که در ذهنه، خالی بشه بیرون. یک متد 5 مرحلهایه که اول ذهنت رو خالی کن، کپچِر[130] کن، بعد شفاف کن …
ا: یعنی مستند کن؟
صادقپور: کلریفای[131] کن که اینا چی هستن؟ میخوای به چی برسی؟ اوپِن لوپ[132]، یه اصطلاحی داره اوپن لوپ، حلقههای باز ذهنت رو ببند. حلقهی باز ذهن چیه؟ هر روز یادت میاد قبض برق، قبض برق فلان، چه میدونم و اگر این رو بنویسی بهت یه آرامشی میده.
ا: آره.
صادقپور: و بعد شفاف کن که نقطه پایانش چیه؟ خیلی فلسفی اگر بخوایم نگاه بکنیم کار، ماهیتش چون عوض شده، ما الان کارهای دانشی میکنیم، کارهای به اصطلاح …
م: یدی نمیکنیم.
صادقپور: یدی نمیکنیم، ته پروژهها بازه، نمیدونیم تهش کجاست. این که تهش رو تعریف کنیم بهمون آرامش میده. بعد دستهبندی کن، بیار تو یک مدلی و بعد حالا اپلیکیشن زیاده، اصل رعایت متده و بعدش من حالا از اپلیکیشن تیکتیک[133] استفاده میکنم، قبلش واندِرلیست[134] بود که فوقالعاده بود، متاسفانه مثل هرچیز دیگهای که ماکروسافت[135] میخره …
ا: خریدش.
صادقپور: خریدش و خرابش کرد با مایکروسافت تو دو[136]، الان از تیکتیک استفاده میکنم که فوقالعاده با گتینگ تینگز دان هماهنگه کاملا برای این موضوع.
م: مرسی.
ا: خ،ب بریم دیگه سوال …
م: آره تا باد نبردتمون.
ا: آره تا باد نبردتمون. سوال آخر، خُب مهدی من دیدم که یه جور هم به نظرم مِنتور[137] هستی، هم میدونم از هر فرصتی استفاده میکنی یاد بدی، یه چیز یاد بدی به دیگران، دیدم تازگیها کارگاهی داری به نام استارتاپ سیاو منوآل؛ خیلی تو این چند دقیقه باقی مونده یه چند تا ادوایسی[138] که کلیشه[139] نباشه، چند تا راهنمایی که به مدیرعاملهای استارتاپهای دیگه، کسایی که دارن شروع میکنن، کسایی که اسکِیل[140] میکنن، کسایی که ناامید شدن تو این شرایط، خلاصه هرچی داری دیگه رو کن کارتهات رو.
صادقپور: حتماً، آره. ببینید موضوع اولی که میخوام بگم اینه که استارتاپ درسته که دیاِناِیاش[141] با کسب و کار سنتی متفاوته ولی اولش بیزنسه بعد یه نوع بیزنس متفاوته.
م: کاملاً درسته
صادقپور: و بیزنس یعنی پول درآوردن و این رو خیلی از کسب و کارها یادشون میره. بازی میکنن یعنی پِلِیفول[142] شروع میکنن با چیزهای مختلف بازی کردن بدون اینکه به این فکر کنن که یه بیزنسه.
ا: آخرش باید پول دربیاره و سود کنه.
صادقپور: باید پول دربیاری، باید سود کنی و مثل چیزهای دیگهای که باز از دنیای بیزنسهای سنتی میاد، ریسکش رو باید ببینی. من توصیه اولم اینه که به پول درآوردن اهمیت بدن، یعنی دنبال این باشن که اول یک جریان درآمدی شکل بگیره، از هر طریقی که میتونن و بعد از محل اون جریان درآمدی تجربه کنن، اِکسپریمنت[143] کنن، آزمایش کنن چیزهای جدید رو. موضوع بعدی، همون توی صحبتم هم اشاره کردم توی داستان فرست کوئست بود، تمرکز بینهایت توی فازهای ابتدایی کسب و کار تا پروداکت مارکت فیت[144]، تا تناسب محصول بازار، بینهایت مهمه. چون یه اتفاقی که میُفته اینه که کارآفرین به خصوص اگر تجربه اولش باشه با یک ذوق و شوقی میگه من دنیا رو میخوام عوض کنم، همه رو میخوام با هم بسازم، همه پروداکت رو، همه بازار رو میخوام با هم بگیرم و این اشتباهه. چیزی که میگم اینه که خُب ما باید آگاهانه تصمیم بگیریم با چه سرعتی میخوایم مسیر کارآفرینی[145] رو بریم، راجع به اِسپیدش[146] باید تصمیم بگیریم. دو جور میشه رفت؛ یه وقت اینه که شما میخوای خیلی سریع، اَگرِسیو[147]، خیلی جاهطلبانه و تهاجمی بری جلو، هی پول رِیز بکنی، هی دورهای مختلف و هی چیزهای مختلف رو امتحان بکنی و بیای بالا، عین این میمونه که شما میخوای یه لامبورگینی[148] رو مثلاً برونی. سوال اینه آیا میتونی برونی؟
ا: میخوای اصلاً برونی؟
{50:04}
صادقپور: میخوای برونی؟ چون اگه به یه راننده اشتباه بدی میزنتش در و دیوار. چیزی که من کلاً توصیه میکنم اینه که اغلب این استارتاپها نباید این مسیر رو برن، باید آروم جلو برن، باید بوت اِستِرَپ[149] کنن، باید برسن به درآمد و از همه مهمتر اینکه کلاً شاید شما بگی کلیشهست ولی واقعاً ما به این رسیدیم که کاستومِر سِنتریک[150] بودن یه کسب و کار، مشتری در مرکزش باشه، یه چیزیه که من الان هنوز هم نمیتونم بگم کامل فهمیدمش ولی واقعاً اگر ما بیایم یه مشتری رو در نظر بگیریم، حول اون مشتری بیزنس بسازیم، نه حول خودمون، این تفاوت بزرگهست …
ا: آفرین.
صادقپور: کارآفرین اغلب حول خودش میسازه، من اینجوریام پس بریم اینطوری، به خصوص من مثلاً از دنیای اِمبیاِی[151] مثلاً اومده بودم، امبیای بازی میکردیم ما یکی دو سال. هی این مدل رو امتحان کنیم، آقا ول کن. اصلاً یادگیری تو مهم نیست. تو باید راجع به مشتریت یادگیری داشته باشی، ببینی دغدغهش چیه، حول اون بسازی. بخوام جمعبندی کنم؛ یک زمان میبره، حواسشون باید باشه که صحبت از چند سال عمر میکنیم، الان برای من شده 6 سال و 3 ماه، فکرش رو هم نمیکردم، اون موقعی که شروع میکردم فکر میکردم سر 3 سال اگزیت و …
ا: تموم و دیگه …
صادقپور: تموم. هیچ ایدهای نداشتم. واقعاً یه چیزیه که الان، فکر میکنم یه جا خوندم، میانگین زمان اگزیت 11 سال تا زمان پرافیتبیلیتی[152] 6 سال زمان میبره.
ا: بله.
صادقپور: میانگین و شما میتونی توی میانگین نباشی. بدونن چه اینوِستمِنت[153] بزرگی قراره بکنن، چقدر بزرگه، چقدر عمر میخواد بذاره و آگاه نسبت به این مسیر قدم بردارن. دو، در طول این مسیر کم نیاوردن و پررویی لازمه، انواع و اقسام عدم قطعیتها میاد چپ و راستتون میکنه و نباید کم بیارید اگر میخواید برید جلو. به معنای این نیست که بدون پلن بریم جلو، اصلاً به این معنا نیست، میدونیم میخوایم چیکار کنیم ولی نباید کم بیاریم. مشتری در مرکز باید باشه، یادگیری از مشتری به مراتب از یادگیری اسکیلهایی[154] که شما قراره یاد بگیرید مهمتره. مهم اینه که مشتری رو بشناسید.
م: باریکالله.
صادقپور: حرف باید باهاش بزنید در هر مقطعی از کسب و کار یعنی همین الان هم ما باید حرف بزنیم بعد از 6 سال. همیناست جمعبندیش.
ا: من سوال آخر رو هم بپرسم که مرتبط بود. ببین وقتی کسی یه استارتاپی رو شروع میکنه یه مقدار جلو میرن، به نظرت باید تکلیفشون با تهش روشن باشه؟ یعنی چی؟ یعنی طرف یکی میگه آقا من میخوام سریع بزرگ کنم، یکی بیاد منو بخره. یکی میگه نه این بچهم هست میخوام نگهش دارم بیزنسم بشه، هر کی یهجوری. میخوام ببینم این از اول مهمه به نظرت آدمها بدونن یا نه، میگی شروع کن برو جلو بعد تصمیم بگیر.
صادقپور: به نظرم بهتره که بدونن. به نظرم بهتره که آدم از اولش یه دیدی داشته باشه و آگاهانه قدم برداره. من خیلیها رو میشناسم، کسایی که حالا یا مستقیم یا غیرمستقیم باهام در ارتباط بودن که وسط راه ول کردن رفتن. این وسط راه ول کردنه از دو چیز میاد، یکی اینکه نمیدونی این مسیر چیه، دوم اینکه تهش برات مشخص نیست. اون ته مشخص نبودنه، ببین مثلاً من اینطوری میتونم بگم کسی که مطلقاً برای پولسازی میاد …
ا: بله.
صادقپور: فکر میکنه که میخواد بیاد فقط پول دربیاره و دنبال این نیست که یک اثری بذاره، یه چیزی فراتر از پول توی داستان نیست، حالا اون میتونه اثرگذاری باشه میتونه یه چیزی باید باشه شخصی. تو کِیس[155] یکی از کسب و کارهای موفقی که میشناسم اینه که میخواد یه چیزی رو به خودش و اطرافیانش ثابت کنه، ولی باز پول نیست. یه چیزی غیر از پول میخواد این مسیر چون سوخت کم میاری. اگه بخوای پول بری جلو خیلی زود برات غیرمنطقی میشه ادامه بیزنس، چرا من باید ادامه بدم وقتی میتونم برم فلان کسب و کار به عنوان مثلاً …
ا: دقیقاً.
صادقپور: به عنوان مثلاً اِگزکیوتیو[156] 40 میلیون بگیرم، 50 میلیون بگیرم، چرا باید ادامه بدم؟ چرا باید اینهمه دردسر بکشم؟ پس یک یه چیزی فراتر از پول میخواد.، دو، آره به نظرم بهتره راجع به تهش فکر کرده باشی. برای من مشخصه یعنی دوست دارم شِیر[157] بکنم با همه، هیچوقت قرار نبوده فرست کوئست بیزنس اول و آخر من باشه اونطوری که مثلاً …
ا: آره همیشه میگفتی.
صادقپور: آمازون[158] برای جف بزوس[159] هست.
ا: اینم ببخشید به عنوان مورد آخر بگم، اصلاً بگو چرا اسمش رو فرست کوئست گذاشتی؟ برای من خیلی جذاب بود.
صادقپور: آره، ببینید چندجور بود، اول اینکه واقعاً کوئست اول من بود، کوئِست[160] از دنیای گیم میاد، من گفتم من گیمرم. کوئست توی بازیهای مِمورپِگ، بازیهای آرپیجی، به یک ماموریتی گفته میشه که شما میری یه کاری قراره بکنی و اگر اون رو انجام بدی به موفقیت میرسی. اولین کوئست من تو دنیای کارآفرینی بود و به معنای واقعی فرست کوئست منه و از اون طرف یه معنایی که میده، برای اغلب آدمها که با ما فرست کوئست اومدن به ایران اولین سفرشون به ایران بود و میتونیم بهتون بگم ما مثلاً اگر توی مغولستان لانچ[161] کنیم خیلی از آدمها اولین سفرشون به مغولستانه. یک حالت ماجراجویی توشه. دو تیپ کارآفرین داریم، کارآفرینی که جف بیزسطور یه بیزنس میسازه که بیزنس زندگیشه و تا آخر عمر روش کار میکنه، و اون رو میکنه بزرگترین بیزنس دنیا. یه کارآفرینی هم هست که میتونم بگم مثلاً سریال آنتروپرونری[162] که علقهی خاصی به یک کسب و کار نداره، برای من فرست کوئست این بود که میخواستم تجربه کنم تمام مراحل یک استارتاپ تا ته اسکیل و ته اگزیتش و بعد اون چیزی که دریم[163] زندگیم هست، اینه که یک استدیویی کارآفرینی اجتماعی، یک سوشال آنتروپرونرشیپ استدیو[164] راه بندازم، اسمش هم دریم اینجینیرز[165] هست، برای خودم تارگت[166] گذاشتم که 5 سال دیگه باید راه بیُفته، که بیاد از کارآفرینی تو یه مدل استودیو[167]، تو یک مدلی که آنتروپرنور این رزیدنت[168]، کارآفرینهای مختلفی میان درون اون استدیو قرار میگیرن، چالشهای بزرگ جهانی رو هدف بگیرین نه پول درآوردن رو. طبیعتاً پول پشتش خواهد اومد. نان پرافیت[169] نیست
ا: دقیقاً.
صادقپور: ولی بیاد مثلاً فقر رو هدف بگیره، بیاد آموزش کودکان رو هدف بگیره، بیاد گرمایش زمین رو هدف بگیره و این رو توی اسکیل بالا انجام بده. در واقع من میدونستم که اگر خودم یه بار این مسیر رو تا تهش نرفته باشم نمیتونم اونجا …
ا: آفرین.
صادقپور: پرورش بدم اون سیستم رو و اثرگذاری بذارم.
م: خُب ما که سیر نمیشیم.
ا: آره، من هی دلم میخواد ادامه بدم. ایشاالله که صدمین کوئستت رو ببینیم و اون موقع مصاحبه کنیم و ایشاالله که محصول جدیدتون هم سریع آماده بشه؛ من مشتری اولش از همینجا، اِرلی اداپتِر[170] میشم.
صادقپور: مرسی.
ا: مرسی مهدی جون.
م: ممنون.
صادقپور: خیلی خوشحال شدم.
ا: خداحافظ
[1] هم بنیان گذار (Co-founder)
[2] استارتاپ (Startup): سازمانی موقتی است با هدف ایجاد محصول، خدمت و یا بازار جدید که دارای ویژگی رشد مقیاسپذیر و سریع، مدل کسب و کار تکرارپذیر و درآمدزا در شرایط عدم قطعیت است. استارتاپ عموماً دارای ویژگیهای نوآورانه، فناورانه مثلاً مرتبط با اینترنت و ارتباطات دیجیتال است. (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 0 از فصل 1 را بشنوید.)
[3] فرست کوئست (1stQuest): یک استارتاپ ایرانی است که به ارائهی خدمات مسافرتی و گردشگری میپردازد.
[4] ورژن (Version): نسخه
[5] متدولوژی (Methodology): مجموعهای از دستورالعملها و قوانین که به صورت ساختاریافته برای انجام کاری مشخص، تدوین شده و روش اجرای آن را مشخص میکنند.
[6] گتینگ تینگز دان (Getting Things Done): به پایان رساندن کارها
[7] مایندفولنس (Mindfulness): ذهنآگاهی
[8] مدیتیشن (Meditation): مراقبه
[9] نویز (Noise): سر و صدا
[10] بیزنس (Business): کسب و کار
[11] اینترنشنال (International): بینالمللی
[12] ادیت (Edit): ویرایش
[13] کاور (Cover): پوشش
[14] یورو (Euro): واحد پول چندین کشور اروپایی است.
[15] مارجین (Margin): حاشیه؛ در اینجا منظور حاشیهی سود است.
[16] بوکینگ دات کام (booking.com): سرویس آنلاین رزرو هتل، هواپیما و اجارهی خودرو که در بسیاری از کشورها، به ارائهی خدمات میپردازد.
[17] کامیشن (Commission): کمیسیون، سهم از فروش
[18] وان استاپ شاپ (One-stop Shop): فروشگاهی فیزیکی یا سرویسی آنلاین است که مشتریان میتوانند تمام نیازهای خود در یک حوزهی خاص را یکجا رفع کنند.
[19] سایت (Site): اشاره به وبسایت است.
[20] دستینیشن (Destination): مقصد
[21] هوم پیج (Home Page): صفحهی خانه؛ در اینجا منظور صفحهی نخست وبسایت است.
[22] استپ (Stop): از حرکت ایستادن، متوقف شدن
[23] بی تو بی (B2B: Business to Business): نوعی تجارت بین دو کسب و کار (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 1 از فصل 1.5 را بشنوید.)
[24] سلوشن (Solution): راه حل
[25] مارکتینگ (Marketing): بازاریابی
[26] استراتژیک (Strategic): راهبردی
[27] دیتا (Data): دادهها
[28] ای پی آی (API: Application Programming Interface): نوعی رابط است که ارتباط بین انواع نرمافزارها، وبسایتها و… را ممکن میسازد.
[29] بک اند (Backend)
[30] سوییچ (Switch): تغییر وضعیت یا موقعیت
[31] اپریشن (Operations): عملیات
[32] سرویس (Service): خدمت
[33] ادمین (Admin: Administrator): مسئول اداری یا اجرایی؛ در اینجا منظور پنل مدیریتی است که در اختیار صاحب کسب و کار است.
[34] بک آفیس (Back-office): بخشهایی از یک سازمان که ارتباط مستقیم با مشتریان ندارند، مانند واحد حسابداری یا منابع انسانی؛ در اینجا منظور پنل پشتیبانی وبسایت است که در اختیار مدیران و تیم پشتیبانی است.
[35] انجین (Engine): موتور؛ در اینجا منظور موتور جستوجو است.
[36] سافتور از ا سرویس (SaaS: Software as a Service): نرمافزار به عنوان خدمت؛ نام روش نوین در ارائهی نرمافزار است که در آن شما نیازی به نصب و راهاندازی نرمافزار مورد نیازتان ندارید و شرکت ارائهدهندهی این خدمت، تمامی امکانات مورد نیاز شما را از طریق وبسایت یا سرویسی که بدین منظور طراحی شده است، در ازای دریافت هزینهای مشخص به صورت ماهیانه یا سالیانه، در اختیار شما قرار میدهد.
[37] سافتور از ا پروداکت (SaaP: Software as a Product): نرمافزار به عنوان محصول؛ نرمافزاری است که برای فروش به کاربران ساخته شده است و کاربران با خرید حق اشتراک، میتوانند از آن استفاده کنند.
[38] کانسپت (Concept): مفهوم
[39] وایت لیبل (White Label): برچسب سفید؛ اشاره به محصولاتی است که سازنده، برند تجاری خود را بر روی آن درج نکرده و محصول بدون برند خود را به فروش میرساند. شرکت خریدار نیز برند تجاری خود را بر روی محصول درج میکند.
[40] کتگوری (Category): رسته، دستهبندی
[41] ولیدیشن (Validation): اعتبارسنجی
[42] دولوپ کردن (Develop): توسعه دادن
[43] بیزنس دولوپمنت (Business Development): توسعهی کسب و کار
[44] وردپرس (WordPress): پلتفرمی برای ساخت وبسایت و مدیریت محتوای رایگان
[45] آپورک (Upwork): پلتفرمی است که در آن کسبوکارها و فریلنسرها میتوانند به منظور انجام یک یا چند پروژه، یکدیگر را پیدا کرده و به هم متصل شوند.
[46] زوم (Zoom): بزرگنمایی کردن
[47] ام وی پی (MVP: Minimum Viable Product): کمینه محصول پذیرفتنی (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 1 از فصل 1.5 را بشنوید.)
[48] سرچ (Search): جستوجو کردن
[49] استارتاپ ناب (Lean Startup)
[50] دیجیتال مارکتینگ (Digital Marketing): بازاریابی دیجیتال
[51] اس ام ای (SME: Small and Medium-sized Enterprises): شرکتهای کوچک و متوسط
[52] پلتفرم (Platform): یک مدل تجاری است که با تسهیل مبادلات بین دو یا چند گروه وابسته به یکدیگر (معمولاً مصرفکنندگان و تولیدکنندگان)، ارزش ایجاد میکند.
[53] اپروچ (Approach): رویکرد
[54] لینکداین (LinkedIn): شبکهای است که افراد مختلف با تخصصهای گوناگون در آن عضو شده و با حرفهایهای کار خود ارتباط برقرار میکنند. هدف این افراد ارتباطات کاری، اشتراکگذاری دانش و مهارت یا پیدا کردن بهترین موقعیتهای شغلی است.
[55] اپلای (Apply): درخواست دادن؛ به درخواست رسمی برای پذیرش در یک شغل، دانشگاه و یا گرفتن مجوز انجام کاری، گویند. در اینجا منظور درخواست دادن برای یک موقعیت شغلی است.
[56] برن ریت (Burn Rate): نرخ سوختن یا خرج کردن پول؛ جریان نقدی خرج شده (هزینه شده) در یک کسب و کار در هر ماه را میگویند.
[57] راند (Round): دور، مرحله
[58] کانورتبل نوت (Convertible Note): وام قابل تبدیل به سهام؛ نوع خاصی از وام کوتاهمدت است که وامدهنده به جای دریافت اصل و فرع پول، میتواند بخشی از سهام شرکت را دریافت کند.
[59] ریز (Raise): بالا بردن؛ در اینجا به معنی جذب سرمایه است.
[60] بی تو سی (B2C: Business to Customer): نوعی تجارت که در یک سو کسب و کار و در سوی دیگر مصرف کننده خدمات یا محصول قرار دارد. (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 1 از فصل 1.5 را بشنوید.)
[61] پوند (Pound): واحد پول کشور انگلستان است.
[62] سینیور (Senior): ارشد
[63] ریسک (Risk)
[64] فیچر (Feature): قابلیت
[65] مدیریت (Management)
[66] ساپورت (Support): حمایت، پشتیبانی
[67] تریپ ادوایزر (Tripadvisor): یک سرویس آنلاین است که به ارائهی خدمات مسافرتی و گردشگری میپردازد.
[68] گوگل مپس (Google Maps): یک نقشهی آنلاین از سطح کرهی زمین است که توسط شرکت گوگل ارائه میشود و معمولاً برای مسیریابی خودرو، پیاده و… استفاده میشود.
[69] قطار بولت (Bullet Train): قطار سریع السیر
[70] مود (Mood): حالت، حال و حوصله
[71] ترنسپورت (Transport): حملونقل
[72] پابلیک ترنسپورتیشن (Public Transportation): حملونقل عمومی
[73] پیوت (Pivot): چرخش؛ در اینجا اشاره به تغییر استراتژی و یا اجزای مدل کسب و کار در استارتاپها است.
[74] ایمرجینگ دستینیشن (Emerging Destination): مقصد نوظهور
[75] ترول ایجنت (Travel Agent): کارشناس گردشگری
[76] پلن (Plan): طرح، برنامه
[77] ایف اند دن (If and Then): اگر و سپس؛ در علوم کامپیوتر، دستوراتی از زبان برنامهنویسی برای تصمیمگیری هستند.
[78] فیت (Fit): متناسب، شایسته
[79] او تی ای (OTA: Online Travel Agency): آژانس مسافرتی آنلاین
[80] سینگل کلیک (Single Click): تک کلیک
[81] بست پرایس (Best Price): بهترین قیمت
[82] متاسرچینگ (Metasearching): قابلیتی در نوعی از وبسایتها است که در آن پس از جستوجو در مورد یک موضوع خاص مانند بلیط هواپیما، تمامی وبسایتهای ارائهدهندهی بلیط را جستوجو کرده و آنهایی که این بلیط خاص را دارند، به صورت یکجا به نمایش درمیآورد. همچنین به منظور دستیابی به بهترین انتخاب، امکان فیلتر و رتبهبندی نتایج نیز وجود دارد.
[83] وی سی (VC: Venture Capital): شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر یا جسورانه
[84] اسمارت مانی (Smart Money): پول هوشمند؛ حالتی است که سرمایهی سرمایهگذار فقط پول نیست و در کنار آن، آوردههای دیگری مانند دانش، تخصص، تجربه، شبکه و… نیز دارد.
[85] آر بی اف لون (RBF Loan: Revenue-based Financing): تامین مالی مبتنی بر درآمد؛ روشی برای افزایش سرمایهی شرکت است که سرمایهگذاران، درصدی از درآمد ناخالص جاری شرکت را در ازای پولی که سرمایهگذاری کردهاند دریافت میکنند.
[86] لون (Loan): وام
[87] تایم (Time): زمان
[88] سی ای او (CEO: Chief Executive Officer): مدیرعامل یا مدیر ارشد اجرایی
[89] سی ام او (CMO: Chief Marketing Officer): مدیر ارشد بازاریابی
[90] فیدبک (Feedback): بازخورد
[91] بنفیت (Benefit): فایده
[92] ورکوهلیک (Workaholic): معتاد به کار، به افرادی اطلاق میشود که ساعتهای زیادی کار کرده و اولویت اولشان کار است.
[93] اگزیت (Exit): خروج؛ در اینجا منظور، خروج سرمایهگذار در ازای فروش سهامش از کسب و کاری است که در آن سرمایهگذاری کرده است.
[94] کارآفرین (Entrepreneur)
[95] ورک لایف بالانس (Work–life Balance): تعادل بین زندگی و کار
[96] ورک لایف اینتگریتی (Work–life Integrity): یکپارچگی کار و زندگی
[97] نرمال (Normal): معمولی، طبیعی
[98] ریست (Reset): باز گرداندن دستگاه دیجیتال، نرمافزار و سرور و… به حالت پیشفرض، اجرای مجدد، تنظیم مجدد؛ در اینجا منظور از صفر شروع کردن است.
[99] تایپ (Type): نوع
[100] فایتر (Fighter): مبارز
[101] باکسرز منتالیتی (Boxers Mentality): ذهنیت بوکسورها
[102] منتال مدل (Mental Model): مدل ذهنی
[103] ام بی تی آی (Myers–Briggs Type Indicator): تست شخصیتشناسی مایرز بریگز؛ نوعی ابزار سنجش تیپ شخصیتی است که پاسخ به سوالات آن نشان میدهد که هر فرد، کدامیک از شانزده تیپ شخصیتی را دارد.
[104] آبزرویشن (Observation): مشاهده
[105] هایلایت (Highlight): برجسته، نکات برجسته یا جالب؛ منظور محتوایی است که در استوری اینستاگرام به اشتراک گذاشته و در بخشی از صفحهی اینستاگرام بهطور دائمی ذخیره میشود.
[106] اینستاگرام (Instagram): یک شبکهی اجتماعی برای بهاشتراکگذاری عکس و ویدئو
[107] شلتر (Shelter): پناهگاه
[108] لول (Level): سطح
[109] گیمر (Gamer): بازیباز؛ معمولاً به فردی اطلاق میگردد که وقت زیادی را به بازیهای ویدئویی و کامپیوتری اختصاص میدهد.
[110] کانتر استرایک (Counter-Strike): یک بازی مشهور رایانهای در سبک جنگی است.
[111] کی ورد (Keyword): کلمهی کلیدی
[112] اپلیکیشن (App: Application): برنامهی کاربردی؛ عموماً اشاره به نرمافزارهایی است که در تلفنهای همراه هوشمند نصب میشود.
[113] گایدد مدیتیشن (Guided Meditation): مراقبهی راهنمایی شده
[114] کالم (Calm): اپلیکیشنی در زمینهی خودآگاهی و مراقبه
[115] هداسپیس (Headspace): اپلیکیشنی در زمینهی خودآگاهی و مراقبه
[116] اپ (App: Application): اپلیکیشن یا برنامهی کاربردی؛ عموماً اشاره به نرمافزارهایی است که در تلفنهای همراه هوشمند نصب میشود.
[117] تیپیکال (Typical): معمولی، نوعی
[118] روتین (Routine): کارها و یا اقداماتی که بهصورت منظم، تکرار میشوند.
[119] پروداکت منیجر (Product Manager): مدیر محصول؛ در اینجا منظور از محصول، نرمافزار، وبسایت، اپلیکیشن و خدماتی است که یک شرکت ارائه میکند.
[120] پروداکت (Product): محصول
[121] بیزنس دولوپر (Business Developer): توسعهدهندهی کسب و کار
[122] فاند ریزینگ (Fundraising): جذب سرمایه
[123] اسکوات (Squat): چمباتمه زدن؛ در اینجا منظور یک حرکت ورزشی است.
[124] بوست (Boost): تقویت، بالا بردن
[125] او کی آر (OKR: Objectives and Key Results): اهداف و نتایج کلیدی (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 52 از فصل 2 را بشنوید.)
[126] اکتیویتی (Activity): فعالیت
[127] پروداکتیویتی تولز (Productivity Tools): ابزارهای بهرهوری
[128] پروداکتیویتی (Productivity): بهرهوری
[129] متد (Method): روش، شیوه
[130] کپچر (Capture): تحت تصرف درآوردن
[131] کلریفای (Clarify): شفافسازی
[132] اوپن لوپ (Open Loop): حلقهی باز؛ در اینجا منظور کارهای ناتمامی است که در ذهن باقی میماند و باعث افت عملکرد آن میشود.
[133] تیک تیک (TikTik): نرمافزاری برای برنامهریزی و مدیریت کارهای شخصی است.
[134] واندرلیست (Wunderlist): نرمافزاری برای برنامهریزی و مدیریت کارهای شخصی است.
[135] مایکروسافت (Microsoft): یک شرکت فناوری آمریکایی است که نرمافزار و تجهیزات رایانهای تولید میکند.
[136] مایکروسافت تو دو (Microsoft To do): نرمافزاری برای برنامهریزی و مدیریت کارهای شخصی است.
[137] منتور (Mentor): راهدان؛ فردی است کارآزموده که با استفاده از تجربیات زیستهی خود، به راهنمایی و راهبری دیگران خصوصا افرادی که تجربیات کمتری از وی دارند میپردازد. منتور نسبت به یک مشاور، رابطهای بلندمدتتر، نزدیکتر و غیررسمی با فرد و تیم دارد و بابت فعالیتش، حقالزحمهای نیز دریافت نمیکند. (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 8 از فصل 1 را بشنوید.)
[138] ادوایس (Advice): توصیه، مشورت
[139] کلیشه (Cliché): رفتار قالبی
[140] اسکیل (Scale): مقیاس، اندازه
[141] دی ان ای (ِDNA: Deoxyribonucleic Acid): یک اسید نوکلئیک است که حاوی دستورات ژنتیکیِ مورد استفاده برای رشد و کارکرد همهی جانداران است. نقش اصلی مولکول DNA، ذخیرهی درازمدت اطلاعات ژنتیکی است.
[142] پلی فول (Playful): بازیگوش
[143] اکسپیریمنت (Experiment): آزمایش
[144] پروداکت مارکت فیت (Product Market Fit): تناسب محصول با بازار
[145] کارآفرینی (Entrepreneurship)
[146] اسپید (Speed): سرعت
[147] اگرسیو (Aggressive): تهاجمی
[148] لامبورگینی (Lamborghini): نام یک خودروساز ایتالیایی است که خودروهای سوپراسپورت تولید میکند.
[149] بوت استرپ (Bootstrap): نوعی از روش تأمین مالی کسب و کارها است که در آن بنیانگذاران با سرمایهی شخصی خود و بدون اتکا به سرمایهگذاران، تا مدتی به توسعه و رشد ادامه میدهند.
[150] کاستومر سنتریک (Customer Centric): مشتریمحور
[151] ام بی ای (MBA: Master of Business Administration): دورهی کارشناسی ارشد مدیریت کسب و کار
[152] پرافیتبیلیتی (Profitability): سودآوری
[153] اینوستمنت (Investment): سرمایهگذاری
[154] اسکیل (Skill): مهارت
[155] کیس (Case): مورد
[156] اگزکیوتیو (Executive): اجرایی؛ در اینجا منظور مدیر ارشد است.
[157] شیر (Share): اشتراکگذاری
[158] آمازون (Amazon): یک شرکت فناوری آمریکایی است که در زمینهی خردهفروشی آنلاین، رایانش ابری، ارائهی آنلاین فیلم و سریال و… تمرکز دارد.
[159] جف بزوس (Jeff Bazos): موسس و مدیرعامل پیشین شرکت آمازون
[160] کوئست (Quest): جویش؛ در دنیای بازیهای رایانهای به ماموریتی گفته میشود که انجام آن، موجب موفقیت در بازی میشود.
[161] لانچ (Launch): راهاندازی کردن، عملیاتی کردن
[162] آنتروپرونر (Entrepreneur): کارآفرین
[163] دریم (Dream): رویا
[164] سوشال آنتروپرونرشیپ استدیو (Social Entrepreneurship Studio): استودیوی کارآفرینی اجتماعی
[165] دریم اینجینیرز (Dream Engineers): مهندسان رویا
[166] تارگت (Target): هدف
[167] استودیو (Studio): اشاره به استارتاپ استودیو دارد که مرکزی است که با تامین نیروی انسانی و مالی، به طور متوالی استارتاپ خلق میکند.
[168] آنتروپرنور این رزیدنت (Entrepreneur In Resident): کارآفرین مقیم؛ شخصی است با توانمندیهای کارآفرینانه که یک سازمان او را برای راهاندازی و توسعهی یک کسبوکار مشخص در درون خود، استخدام میکند.
[169] نان پرافیت (Nonprofit): غیرانتفاعی
[170] پذیرندگان آغازین، ارلی اداپتر (Early Adopter): یکی از اولین گروههای مشتریان یک محصول، خدمت یا فناوری جدید هستند که تمایل به خرید و استفاده از آن را داشته و از آن استقبال میکنند.
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد