پرش به محتوا
Instagram
  • خانه
  • درباره ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • محتوای تکمیلی
  • تماس با ما
منو
  • خانه
  • درباره ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • محتوای تکمیلی
  • تماس با ما
  • خانه
  • درباره ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • محتوای تکمیلی
  • تماس با ما
منو
  • خانه
  • درباره ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • محتوای تکمیلی
  • تماس با ما
Telegram
Instagram
Twitter
Envelope

فصل 1، قسمت 2: با استارتاپت ازدواج کن!

از کجا بشنویم:

Apple Podcast

Castbox

Spotify

Google Podcast

دانلود

به اشتراک‌گذاری این قسمت:

توضیحات این قسمت:

راه‌انداختن یک استارتاپ، شباهت‌هایی به ازدواج دارد؛ و همان‌طور که ازدواج پاره‌وقت (!) ممکن است شانس موفقیت کمی داشته باشد، کار کردن پاره‌وقت روی یک استارتاپ هم ممکن است به نتیجه‌ای که دوست داریم منتهی نشود.

در این قسمت تجربه‌های موافق و مخالف را بررسی کرده‌ایم و در آخر هم محمدرضا حسومیان، مدیر بازاریابی استیل البرز، به‌عنوان مهمان ویژه‌ درباره‌ی علت تصمیم‌اش برای ترک نکردن کار فعلی و وقت گذاشتن روی ایده‌هایش صحبت کرده‌است.

این قسمت را گوش دهید تا پاسخ سوالات و دغدغه‌های‌تان در موارد زیر را بشنوید:
– مهم‌ترین منبع ارزشمند یک کارآفرین چیست؟
– بهترین راهکار برای کسی که می‌خواهد زندگی‌اش را رها و ایده‌اش را به صورت استارتاپ اجرایی کند چیست؟
– برای ازدواج با استارتاپ‌تان کدام مهم‌تر است: یک انگیزه‌ی اولیه یا خود انگیختگی کامل؟
– مهم‌ترین عامل موفقیت یا شکست یک استارتاپ چیست؟
– سیاست‌های انقباض مالی برای اینکه بتوانید استارتاپ خودتان را داشته باشید کارایی دارند؟
– از محمدرضا حسومیان بشنوید که چطور می‌شود کارتان را رها نکنید و هم‌زمان کارآفرین باشید!
– کارمند بودن عاقلی است و راه‌اندازی استارتاپ دیوانگی؟! چرا نه؟

و در آخر به این فکر کنید که آیا می‌توان هم‌زمان با ۲ یا ۳ تا استارتاپ ازدواج کرد؟ چرا؟

کلمات کلیدی: کارآفرین، بنیانگذار، انگیزه، ایده، منطقه امن، توسعه مشتری، ریسک، عدم قطعیت، راه اندازی (استارتاپ)، شکست

  Keywords: Entrepreneur, Founder, Motivation, Idea, Comfort Zone, Customer Development, Risk, Uncertainty, Launch (A Startup), Failure

متن پیاده‌سازی شده قسمت ۲ از فصل ۱ پادکست 10 صبح با عنوان: با استارتاپت ازدواج کن!

 

میثم: سلام عرض می‌کنم خدمت همه‌ شنونده‌های عزیز پادکست 10 صبح و همه‌ دوستانی که به صورت لایو[1] از اینستاگرام[2] شنوتو[3] دارن تصویر ما رو می‌بینن و صدای ما رو ‌می‌شنون. با اپیزود[4] دوم فصل اول پادکست 10 صبح در خدمتتون هستیم. عنوان این اپیزود هست با استارتاپت[5] ازدواج کن و در این برنامه موضوعات جذابی داریم. درباره‌ شیر حموم صحبت می‌کنیم. درباره‌ ازدواج استارتاپی صحبت می‌کنیم. وحید رسوخی و تعداد زیادی از دوستان توییتری[6] همه‌ ما در این اپیزود حضور دارن و مهمون داریم. به قول مهران مدیری، مهمون داریم چه مهمونی! که به وقتش به ما می‌پیوندن. و این نکته رو هم من بگم که ما در پادکست 10 صبح سعی می‌کنیم، بعضی از نکته‌های کوتاه کاربردی برای استارتاپ‌ها که قبلاً در فضای توییتر و لینکداین[7] با هشتگ[8] 10صبح منتشر شدن رو مبنا قرار بدیم و راجع به بعضی از اون‌ها توضیح بدیم و راجع بهشون بحث بکنیم. مثل همیشه در کنار دوست خوبم ‌امید اخوان عزیز هستیم. ‌امید خیلی خوشحالم که دوباره تو استودیو[9] با توام.

امید: منم همین طور.

م: سلام نمی‌کنی؟!

ا: میثم زرگرپور، سلام می‌کنم به همه. من یه ترجمه‌ای از اسم این اپیسود بکنم. اولین که یکی لطفا اون وسط پیدا شه به آقای میثم خان بگه اپیزود نیست اپیسوده!

م: آقا شما خیلی خارجی‌ای!

ا: هر دفعه می‌نویسه اپیزود! بابا نکن این کارو!

م: اپیسود استاد!

ا: خب اسمش هست با استارتاپت ازدواج کن. ترجمش اینه که می‌خواییم امروز راجع به این صحبت کنیم که آیا وقتی شما یه استارتاپ ‌می‌زنی باید همه‌ زندگیتو ول کنی و بچسبی بهش و به عبارتی باهاش ازدواج کنی؟ البته واقعاً ازدواجای این دوره زمونه همچین معنی‌ای نداره، ملت اونقدم ول نمی‌کنن همه چیو بچسبن به هم. ولی حالا ما منظورمون این بوده و همون‌طور که میثم گفت مهمون داریم و میثم یک سری از توییت‌های[10] شماها رو هم به عنوان مثال آخر این پادکست خواهد گفت درسته؟

م: آره… وسطای پادکست نه آخرش. مثال‌های خیلی قشنگ و خیلی خوبی هستن اینارو می‌خونم. تجربیاتیه که به اشتراک[11] گذاشته شده در فضای توییتر. با این شروع می‌کنم که ما پنجشنبه 7 مرداد 95، من در قالب 10صبح‌ها یه توییتی کرده بودم که این دست مایه‌ من و ‌امید شد برای این اپیزود. گفته بودم که ممکن است برای آزمایش یک بیزینس[12] به طور پاره‌وقت[13] مشغول آن شوید. اما پس از آن برای موفقیت لازم است تمام تمرکز خود را روی آن بگذارید. ‌امید تو موافقی با این؟

ا: آره. به نظرم… حالا بریم جلو بحث کنیم. یه چیزی اینجا نوشتی اول که دیوانگی یا عاقلی…این داستانش چیه؟

م: آخ آخ آخ… آره عنوان این سِکشِن‌مون[14] توی این هَنداوتی[15] که دارم گذاشتم که دیوانگی یا عاقلی. واقعیتش اینه که خب شروع کردن کار روی بیزینس شخصی، به خاطر اینکه آدم از اون کامفورت زون[16] (یا محدوده‌ آسایش خودش بیرون میاد، اون حقوقه به هر حال، آب باریکه‌ معروف رو از دست ‌می‌ده یه جور دیوانگیه. و این عملاً مثل اینه که تو… سوالی که من داشتم این بوده که آدم انقدر یه دیوانه هست که زندگیشو ول بکنه و پاشه بیاد رو یک استارتاپ کار بکنه یا نه. هرچند ممکنه یه حد وسطی وجود داشته باشه بگیم نه دیوانگی نه عاقلی و ما در انتهای این پادکست به این نتیجه برسیم که نه هیچ لزومی نداره که تو کل زندگیتو ول بکنی بیای.

ا: مخالفم چون ما اصلاً قرار نیست به نتیجه‌ای برسیم. این که از این!

م: راست می‌گی راست می‌گی…!

ا: ولی من به نظرم…

م: اصل اول ماست!

ا: آره واقعاً شاید یه طیفی از دیوانگی تا عاقلیه. ولی از اینورم ‌می‌تونیم نگاه کنیم، ببین کسی که کارآفرینی نمی‌کنه برای استخدام ثابت یه جاست، لزوماً آدم عاقلی نیست. کسیم که کارآفرینی[17] می‌کنه لزوماً آدم دیوانه‌ای نیست. خب…

م: چرا اونی که استخدام ثابت یه جاست خدا وکیلی…خدا وکیلی تو این شرایطی که هممون داریم زندگی می‌کنیم آدم عاقلیه دیگه. قشنگ استرس[18] نداره، حقوق بده استرس…. فروش نداره…

ا: بستگی داره راجع بش… کجا صحبت می‌کنی…

م: پول درآوردن داره…

ا: قطعاً استرسش از یه دونه کارآفرین کمتره خب، ولی الان تو…

م: مثلاً پنج ‌می‌ره خونش، شب خواب کارشو نمی‌بینه…

ا: خب، بعد می‌گم که بستگی داره تو چه سازمانی[19] رو نگاه کنی. حالا تو ایران فکر کنم خیلی واقعاً راحت‌تره. ما… اونور آدما تو هفته قطعاً مثلاً یهو بالای 100ساعت طرف کار می‌کرد استرس بسیار زیاد داشت.

م: تو هفته 100 ساعت! شوخی می‌کنی؟

ا: آره اصلاً نمی‌خوابیدن. من ‌نمی‌دونم چه جوری کار می‌کردن، من که ‌نمی‌تونستم. و چون در واقع هدف‌های خیلی سختی براشون ‌می‌ذاشتن به شدت استرس داشتن.

{5:00}

‌م: امید هفته‌ای 100 ساعتو اشتباه نمی‌کنی؟ چون فکر می‌کنم کل هفته 96 ساعته، ‌هان؟ 7 تا 12 ساعت… 70تا 7*2 تا هم… آ آهان راست می‌گی.

ا: 100 و می‌زدن راحت. بعد در نتیجه…

م: من از بچگی احتیاج به ماشین حساب داشتم! با وجود اینکه ریاضی اینا خوندم!

ا: من اصلاً یکی از علتایی که خودم اومدم ایران و اینجا رو دوست دارم اینه که استرس کار خیلی پایین‌تره، خب. و چون بهره‌وری[20] کلاً تو ایران پایین‌تره، همه خیلی راحت‌تر و ریلکس‌تر[21] هستن خب. من مثلاً خیلی وقتا ‌می‌شد اونجا، تو مجبور بودی که در آن واحد توی در واقع جلسه‌ تلفنی بودی، چتم می‌کردی، ایمیلم جواب ‌می‌دادی چون نمی‌رسیدی در حالت دیگه‌ای. خیلی سنگین بود و خب حالا اینم بگم ببندمش این بود که اونجا ترس از اخراج[22] شدن یا لِی آف[23] شدن انقدر شدید بود که همه داشتن می‌مردن از استرس، با اینکه داشتن تو سازمان کار می‌کردن. اما تو ایران شاید خیلی این داستان به قول تو عاقلانه‌تر…

م: خوشحال باشیم که در ایران داریم کار می‌کنیم….

ا: آره.

م: حالا بالاخره این درسته یا نه. ما باید برای اینکه یه کاریو شروع بکنیم تموم زندگیمو ول کنیم؟ برای اینکه بتونیم متمرکز باشیم روش؟

ا: ببین… اولاً که خب ما داریم واقعاً روی استارتاپا بحث می‌کنیم. خب، چیزی که… اجماع رو اینه که… آره تو باید زندگیتو ول کنی بذاری روی استارتاپه خب. حالا اینکه ما بهش می‌گیم ازدواج کن من…چیزایی که من به ذهنم می‌رسه اینه که اول از همه اینکه تو تمام زمانت رو باید بذاری رو استارتاپ.

م: واقعاً؟

ا: آره. من نظرم اینه که…

م: ببینم پس همه‌ این آدم‌هایی که دارن یه کار نیمه وقت می‌کنن و احتمالاً ممکنه با تعاریف رایج از استارتاپ، بعضی از این کارهای نیمه وقتی که انجام ‌می‌دن استارتاپ باشه ول معطلن؟ و به نتیجه نمی‌رسن شکست می‌خورن؟

ا: نه به نظرم انقد قطعی ‌‌نمی‌شه گفت خب. اما به نظرم بهترین احتمال موفقیت رو… حالا همه‌ شرایط دیگه مساوی و ثابت… کسی داره که بیشترین زمان رو ‌می‌ذاره، خب.

م: چرا؟

ا: برای اینکه ببین، مهم‌ترین منبع یا ریسورس[24] یه کارآفرین[25] زمانشه….

م: احسنت… بعید ‌‌می‌دونم توی..من و تو با هم خیلی به طور کلی موافقیم ولی بعید ‌‌می‌دونم تو چیزی انقدر باهات موافق باشم.

ا: در نتیجه… خب این زمانه. از طرفی کارآفرینا معمولاً حالا 2 نفر 3 نفرن 5 نفرن پول ندارن پرسنل[26] ندارن معمولاً… خب، در نتیجه این زمانی که مثل طلاست براشون، خیلی محدوده. یعنی تو داری 24 ساعت روزو ضرب در مثلاً فوقش ۲، ۳ می‌کنی خب. هر چقدر بیشتر از این استفاده بکنن، سرعت به بازار[27] رفتنشون بیشتره. هرچقدر از این استفاده کنن بهتر ‌می‌تونن، حالا چه ‌‌می‌دونم تحقیق بازار[28] دارن می‌کنن، دارن تست[29] می‌کنن، دارن رو رشدشون[30] کار می‌کنن، جذب سرمایه[31] … هر چی وقت داشته باشی بیشتر تو احتمال موفقیتت رو به نظر من خب حالا بالا…

م: شاید یکی خیلی علاقه نداشته باشه به اینکه خیلی سریع موفق بشه. ‌می‌گه که اوکی من به جای اینکه ظرف 6 ماه 1 سال موفق باشم این بیزینس… مثلاً 2 سال 3 سال دیگه هم موفق بشه برام بسه. الان زندگیمو دارم، دارم کارامو انجام ‌‌می‌دم، پولمو درمیارم…

ا: ببین خب توی…. بحث استارتاپا این همیشه هست که استارتاپ قراره که سریع به رشد برسه و سریع بره جلو. ولی خب ممکنه این تعریفو ما نقض بکنیم، یعنی یا یکی نقض بکنه به قول تو بگه من وقت دارم. مسئله‌ای که پیش میاد اینه که معمولاً تو اگه نجنبی و نری تو بازار یکی دیگه ایده‌ـه[32] رو ‌می‌زنه و ‌می‌ره تو بازار…

م: واقعاً.

ا: خب…

م: چون ایده خیلی مهم نیست نحوه‌ اجراش مهمه.

ا: آره ولی خب به هر حال فرض کن یه ایده‌ایه و تو 1 سال تعلل کنی. خب 10نفر دیگه این ایده رو دارن خب. از اون 10 نفر یه نفرشونم موفق شه از تو جلو زده.

م: این کاملاً درسته. البته خب نکته‌ای که هست اینه که زمان تنها مسئله نیست…

ا: نیست.

م: و تو هزینه‌های[33] روانی‌ به خودت تحمیل می‌کنی که اینا اصلاً هزینه‌های روانی کمی نیستن… از زندگی شخصیت باید بزنی در درجه‌ اول…

ا: آره دیگه خودت… وقتی می‌گیم زمان، به نظرم شامل همه‌ اینا ‌می‌شه. یعنی تو دیگه مثلاً سینما ‌نمی‌تونی بری، ورزشت دچار خدشه ‌می‌شه ‌نمی‌دونم… معاشرت…

م: ورزش ‌نمی‌تونی بکنی چربیه خونت ‌می‌ره بالا…مثلاً…

ا: بله بله… و کلاً باید به نظرم تمام تمرکز و فکر و ذکرت این باشه. یعنی در واقع به قول خارجیا توئِنتی‌فُور سِوِن[34] تو متمرکز باشی رو این استارتاپه. این به نظرم در واقع احتمال موفقیتتو بیشینه می‌کنه با فرض همه‌ فاکتورهای[35] دیگه که ثابت باشن.

م: پس فقط بیشینه می‌کنه قطعی نمی‌کنه.

ا: قطعاً قطعی نمی‌کنه….

م: و از اون طرفم اینجوری نیست که اگر من واقعاً به قول تو 2۴، 7 من فارسیشو بگم کار نکنی قطعاً شکست[36] بخوری.

ا: آره… به نظرم هست. الان دوستای خودمون هستن دیگه دارن 2 تا استارتاپ… دارن چند نفرن ۳، 3.5 نفرن.

م: آره 3.5 نفرن.

ا: دارن 2 تا استارتاپه خوب رو به نظرم جلو ‌می‌برن، در کنارش هم دارن کار طراحی وب[37] و اپ[38] موبایل می‌کنن، از این پول در میارن…

{10:00}

م: اون به خاطر اینه که چرخ زندگیشون بچرخه…

ا: آره خب منظورم اینه که اینا عملاً دارن کل وقتشون رو 3 قسمت کردن یه جورایی…

م: و کار عاقلانه‌ای می‌کنن؟ فکر نمی‌کنی اگر رو یکیش متمرکز ‌می‌شدن احتمالاً موفق‌تر ‌می‌شدن؟

ا: چرا به نظر من، ولی خب این انتخاب اونا بود. من یادمه که باهاشون که صحبت می‌کردیم گفتیم این مطلب رو. ولی خب از اونورم حالا اومدن تجربیات استارتاپ اولشون رو که به نسبت کندتر پیش ‌می‌ره، رو دومی گذاشتن و دومی داره به نظرم خیلی خوب و سریع و موفق پیش می‌ره… به هر حال تونستن مَنِیج[39] کنن و دارن مدیریت می‌کنن و از یه ور دیگه پول درمیارن ‌می‌ریزن توش و می‌خوام بگم یه مثال نقضیه شاید که تو اگر…

م: آره… این هست.

ا: آره لزومی نداره همه‌ زندگیتو شاید روی استارتاپ بذاری. ولی خب اینا به هر حال آدمایین که تجربم دارن بلدن این کار رو بکنن.

م: خب دوستانی که دارن در اینستاگرام لایو ما رو ‌می‌بینن اگر که نکته یا نظری دارین بهمون بگین من می‌خونم. مثلاً الان مورد اپیزود یا اپیسود ازمون سوال پرسیدن من گفتم قطعاً اپیزود! یه قسمتی از صحبتمونم…

ا: قطعاً اپیسود!

م: دوستی با آی دی[40] آقای علی نوبری کامنت[41] گذاشته گفته عالی. حالا ‌نمی‌دونم کدوم قسمت بوده. خوشحال ‌می‌شیم که نظر شما رو هم بدونیم و اگر که مرتبط باشه در لحظه بهش پاسخ بدیم.

ا: ما بحث الان هزینه رو کردیم، اینم الان دوباره یه داستان دیگه‌س. یعنی خیلی‌ها نه تنها زمانشونو، فکر و ذکرشونو ‌می‌ذارن تو استارتاپشون، همه‌ سرمایه[42] و پس انداز و هر چی پولم دارن ‌می‌ذارن توش خب. این به نظرت معقوله… نیست… چه جوریه؟

م: واقعیتش اینه که… آهان من فکر می‌کنم اول باید بسنجن استارتاپه رو. یه چیزی من معمولاً مثال ‌می‌زنم که بهش می‌گم منطق شیر حموم! شما وقتی که…ببخشید…!

ا: من عاشق مثالای میثمم!

م: قربانت من خودتو دوست دارم!

ا: از فری کثافت رسیده به شیر حموم!

م: آره.

ا: خدا خیر کنه به مثال بعدی! آره! باز تازه خوب…اینا خوبا شه! حالا…

ا: خیلیم داری رعایت می‌کنی مثلاً…

م: آره رعایت می‌کنم! ببین منطق شیر حمومه. تو وقتی که ‌می‌ری حموم و ‌نمی‌دونی که وضعیت آب چطوره؟ سرده گرمه چه جوریه یهو بر‌‌می‌داری شیرو باز می‌کنی و یهو ‌می‌ری زیرش یا نه؟ مثلاً اول یه ذره باز می‌کنی بعد با نوک پات می‌سنجی، بعد مثلاً تنظیمش می‌کنی، بعد یه ذره بیشتر پاتو ‌می‌بری. تا زمانی که به دمای آب مطلوبت می‌رسی که احتمالاً مثلاً ولرمه و بعد بری زیرش. قاعدتاً روش دومو انتخاب می‌کنی به عنوان یک آدم منطقی.

ا: آره مگه…مگه تابستون باشه و کولرم سوخته باشه! بپری زیر آب سرد!

م: آره اون مثال خاصه!

ا: آره قاعدتا.

م: ولی خب معمولاً میای این کارو می‌کنی. من فکر می‌کنم کسی که می‌خواد زندگیشو ول بکنه و پاشه بره یه کار استارتاپی شروع بکنه، باید منطق شیر حمومو رعایت بکنه و اینجوری باشه که کم‌کم ‌‌‌می‌دونی خورد خورد آزمایش بکنه. دقیقاً همون چیزی که من 7 مرداد پارسال گفته بودم که… شاید بد نباشه برای اینکه اصلاً بشناسی این صنعت[43] رو، بدونی این کاره هستی نیستی… یه مدت پاره وقت بیای این کارو انجام بدی. ولی از یه جایی به بعد… شاید با توجه به صحبتایی که کردیم که این شایده اگه توی طیف باشه بالای 50% شاید احتیاج باشه که ول بکنی این کارتو و پاشی بری تمام وقت مشغول اون کار بشی.

ا: با این حرف مخالف نیستم خب…

م: مرسی

ا: ولی….

م: استاد

ا: یه زاویه‌ دیگه بیا نگا کنیم. خب. اونم اینه که تو اگه پاره وقت شروع کنی بری تو کار استارتاپ نمی… اون فشار روت نمیفته. خب اون پیشرفت رو شاید نمی‌بینی و ‌نمی‌فهمی که آقا ‌می‌تونی یا نه. با اینکه بری تست کنی و حالا اصلاً حتی یه خورده بیاد رو مباحث شاید «لین استارتاپی[44]» و اینا خب، من قطعاً موافقم و به نظرم کار خوبیه، خب ولی می‌خوام اینو بگم که تو فرض کن داری… کی بود چند وقت پیش به من گفت… گفت…یه آدمی بود یکی از مشتری‌هام[45] بود در واقع توی یکی از شرکتایی که بهشون مشاوره ‌‌می‌دم. یه جوونی اومد یه روز به من گفتش که من با یه سری دوستام می‌خواییم یه استارتاپی رو شروع کنیم و مثلاً ‌می‌تونی به ما کمک کنی. اینا گفتم چه جوری چیه داستانتون؟ گفت ما بعد از کار مثلاً می‌خواییم بریم رو این وقت بذاریم و من صحبتم این بود که شما خب آخه این اصلاً ‌‌نمی‌شه که تو داری مثلاً ساعت مثلاً 8 تا 6 کار می‌کنی و از اینجا تازه شما می‌خوایین برین، فکرتون دیگه خستس، جون ندارین مثلاً حالا 2 ساعت کار کنین. یه روز این ‌نمی‌تونه یه روز اون ‌نمی‌تونه این اصلاً ‌نمی‌تونه اونطوری شکل بگیره خب. و اگه تو می‌خوای واقعاً ببینی که ‌می‌تونی یه استارتاپ بزنی یا نه به نظرم اولین داستان اینه که تو ببینی آقا فشاره رو ‌می‌تونی تحمل کنی. ‌می‌تونی همه‌ زندگیتو تعطیل کنی، ‌می‌تونی اون عدم قطعیت‌ـه[46] رو داشته باشی، ‌می‌تونی…

م: خب بالاخره…

ا: زور بزنی سریع بری جلو…

م: توی این اپیزود هم یه موضوعی پیدا کردم که باهات مخالفت کنم.

ا: خدارو شکر!

م: آقای استاد «مارک زَکِربِرگ[47]» ایشون یه کار تمام وقت داشت، زمانی که داشت فِیسبوک[48] رو دِوِلوپ[49] می‌کرد. آدمی بود که داشت درس می‌خوند…

ا: درس خوندنو البته من کار حساب نمی‌کنم…

م: درس خوندن یه کار تمام وقته یا حالا پارت تایمه.. به هر حال وقت داره ازت می‌گیره و لااقل توی فازی که فاز دِوِلوپه محصولش بود تا زمانی که…فِیس‌مَش[50] بود فکر می‌کنم اسمش اگر که اشتباه نکنم یه همچین چیزی. پارت تایم داشت رو این پروژه[51] کار می‌کرد. شاید شبا بعد از اینکه مثلاً درسشو خونده بود یا ‌نمی‌دونم بعد از اینکه کلاساشو رفته بود و بعد از یه جا البته برید و شروع کرد کار کردن… تو دانشگاشو حتی ول کرد، زندگیشو اینجوری گذاشت. برای شروع چرا نیان این کارو بکنن؟

{15:19}

ا: ببین ‌می‌تونن بکنن خب و به قول تو مثال نقض اینوری هست مثال اونوریم هست. یعنی من مطمئنم آدم‌هایی بودن که اومدن پارت تایم، پاره وقت… رفتن رو یه استارتاپی کار کردن فکر کردن ‌می‌شه کار اصلیشونو ول کردن و بعد رفتن دیدن این کاره نیستن. قطعاً مثالای اینطوری هستن الان تو ذهنم نیست. منظورم اینه که هر دو هست خب. ‌نمی‌دونم واقعاً… از، از به ن… عاقلانش همینه که تو می‌گی‌ها ولی خب…

م: من معمولاً حرفای عاقلانه ‌می‌زنم!…

ا: از اونورم… اختیار دارین!

م: استاد!

ا: تو می‌خوای توییت خودتو به من ‌‌‌می‌دونم اینجا ثابت کنی ولی من…

م: نه اون توییت درسته که! قطعاً درسته!…

ا: من توییتتو اینجا به چالش می‌کشم! و…

م: نه چالشت خیلی خوبه…

ا: من به نظرم واقعاً خیلی قبلاً بهش فکر نکردم همین الان واقعاً به این نتیجه رسیدم تو این پادکست…!

م: اتفاقاً خیلی خوبه…

ا: اون موضوع… خیلی مهمه که تو، تو اون شرایط استارتاپی قرار بگیری مثلاً بی پول بشی از مثلاً… نا‌امید بشی، شکستم بخوری بعد ببینی حالا این کاره‌ای ‌می‌تونی دوباره پاشی یا نه…

م: بله باریکلا… و یه نکته‌ای که هست ‌امید اینه که من به نظرم میاد یه چیز کلیدی اینجا وجود داره، اونم اون نقطه‌ای که باید ول بکنی که حالا بعداً راجع بش صحبت می‌کنیم ولی من… تصورم اینه که…

ا: ول بکنی یعنی مجردیه ول کنی ازدواج…

م: ازدواج بکنی با استارتاپت. آره دوره‌ نامزدی و اینارو ول بکنی، ‌نمی‌دونم مَسِیج[52] ‌می‌زنه جواب ندی. ‌نمی‌دونم این حرفا نه دیگه تو وقتی ازدواج بکنی فول تایم[53] در اختیار خانواده‌ای! ازدواج بکنی با استارتاپت. سوالی که وجود داره معمولاً از من پرسیده ‌می‌شه خیلی وقتا و من یه بار حتی راجع بش نوشتم که بهترین زمان شروع کار روی ایده کیه، فکر می‌کنم جواب دادن به این سوال و دونستن در مورد این سوال هم خیلی خوبه. تصور شخصی من، البته از بقیه وام گرفتم این رو اینه که 4 تا پارامتر وجود داره برای این که ما تشخیص بدیم که بهترین وقتی که ‌می‌تونیم روی یک ایده ک..شروع بکنیم به کار کردن تمام وقتمون و ازدواج کردن با ایده و استارتاپیمون کیه؟ مورد… نکته‌ای داشتی حتماً وسطش بهم بگو…

ا: حتماً.

م: یکیش همین حرفیه که تو یه مقدار قبل‌تر زدی. آدما فکر می‌کنم باید بتونن خودشونو تشویق بکنن. ما توی اپیزوده قبل مثال زدیم از قهرمان… از کسی که داره تلاش می‌کنه که قهرمان المپیک در رشته‌ پرتاب دیسک بشه مثال خوبی بود به نظرم. دوستان اگر نشنیدن بد نیست برن بشنون.

ا: بحث در واقع… انگیزه‌ درونیو…

م: انگیزه‌ درونی… خود انگیزه خود انگیخته بودنه.

ا: آره.

م: آره اینکه طرف بتونه تا مدتی که بقیه بهش تیکه می‌ندازن کسی به کارش اعتماد نداره، باور نداره، بیاد تو این مدت کارشو پیش ببره. و این اگر کسی این ویژگیو نداشته باشه به نظر من نباید شروع بکنه کار کردن روش. موضوع دومش اینه که فک می‌کنم یه سری آمادگی‌ها احتیاجه. یکیش آمادگی از نظر اینه که بازار پتانسیل[54] حضور ما رو داره یا نداره. ما ‌‌می‌دونیم به هر حال الان یه بحث خیلی داغی وجود داره که علاوه بر تمام ویژگی‌هایی که می‌گن برای موفقیته یک استارتاپ یک ویژگی ایم هست که خیلی بهش توجه ‌‌نمی‌شه اونم اینه که تو در زمان درست وارد بازار بشی. استارتاپای بسیار خوب با ایده‌های نوآورانه[55] و حتی اجراهای خوب بودن که خیلی زودتر از وقتی که باید… پا به بازار گذاشتن…

ا: من فکر می‌کنم که داری رجوع می‌کنی به صحبت «بیل گِراس[56]»  توی «تِد[57]» آره؟

م: دقیقاً همین طوره. اسمش یادم نیومد مرسی…

ا: بیل گراس بود…

م: مرسی. همیشه من یه چیزی داری تو که ازت یاد بگیرم.

ا: اختیار دارین قربان. خیلی جالبه حالا برای اونایی که اینو ندیدن حتماً اینو به نظرم سرچ[58] کنین یکی از واقعاً جالب‌ترین بحثایی بوده که من توی… متن استارتاپا دیدم… و بیل گراس من معمولاً وقتی حالا دارم استارتاپ جی­پی­اِس[59] درس ‌می‌دم از آدما می‌پرسم که به نظرتون مهم‌ترین عامل موفقیت یک استارتاپ چیه خب؟ مثلاً حالا ‌می‌تونه ایده باشه، اجرا باشه. تیم[60] باشه، سرمایه، بیزینس مدل[61] … معمولاً ایناس و حالا بحث اینکه به قول تو کی وارد بازار شدنه،که خب معمولاً هیچ‌کس این رو اول ‌نمی‌ذاره خب. معمولاً مثلاً حالا به درستی تیم و اجرا یا بیزینس مدل اول ‌می‌شه و جالبه که “بیل گراس” ‌می‌گه که یه چیزی حدود بالای فکر کنم 200تا استارتاپ رو بررسی کرده توی یه بازه‌ زمانی و ‌می‌گه که مهم‌ترین عامل موفقیتشون زمان ورود به بازارشون بوده…

م: همین طوره. مهمه واقعاً…

ا: که بسیار مهمه..

م: تشخیص بدی اینو باید… شاید یه جور شم بخواد…

ا: آره ولی آره… می‌رسیم به این چون که. تو یه وقت هست این شمه رو داری و روی این شَمت ‌می‌ری جلو و موفق می‌شی یه وقتم شمت غلطه و شکست می‌خوری خب.

م: همین طوره.

{19:59}

ا: می‌خوام بگم که این بحثی که تو می‌کنی تو لزوماً اون اولی که می‌خوای شروع کنی ‌نمی‌دونی شاید بازار کشش داره یا نه خب. یا باید رو شمت بری جلو ریسک[62] کنی یا باید بری تو فاز کارای مثلاً “لین استارتاپیو”، آزمایش کنی و فلان و این داستانا…

م: کاستومِر دِوِلوپمِنت[63]…

ا: کاستومِر دِوِلوپمِنت کنی

م: «تست مامان[64]» انجام بدی.

ا: به قول آقای «استیو بِلَنک[65]» عزیز… در نتیجه من خیلی موافق با این نیستم چون تو اولش ایده‌ای نداری از بازارت.

م: نه خب به هر حال یه چیزایی… ببین مثلاً فرض بگیر تو ایده‌ای داری تو بازار مسکن خب. روال‌های سقوط و فرود یا اینطور بگم رونق و رکود مسکن تو ایران مشخصه. در نتیجه تو اگر که ایده‌ای داری، لااقلش اینه که ‌می‌تونی تشخیص بدی که مثلاً فرض بگیر که یه تقاطعی بین‌ آی.‌تی[66] و مسکن من اگر بخوام بدم، اگر تا این وقت وارد شدم این احتمال وجود داره که بعد از 6 ماه بتونم بزرگ بکنم… بزرگ بشم و رشد بکنم.

ا: الان به من بگو که اگه وضع مسکن الان خوب بود آیا موقع مناسبی بود برای اینکه تو….

م: نه قطعاً…

ا: اگه بد بود موقع مناسبی بود؟

م: اگر که ‌‌می‌دونستم که یک سال دیگه وضع مسکن خوب ‌می‌شه و به دوران شروع رونقش می‌رسه این کارو انجام ‌می‌دادم.

ا: مثل اینه که بگی اگه ‌‌می‌دونستم استارتاپم موفق ‌می‌شه در آینده، میومدم استارتاپ می‌زدم.

م: نه ولی خب تکلیف وضع مسکن مشخصه. اون سیکل‌های[67] رونق و رکودش معلومه…

ا: ولی ممکنه هزار تا اتفاق بیفته که اینو بهم بزنه و

م: همین طوره. بله اصلاً استارتاپه و عدم قطعیتش.

ا: پس می‌خوام بگم…آره دیگه می‌خوام بگم که تو در هر صورت ‌نمی‌دونی چی ‌می‌شه.

م: آ…حتی حتی ممکنه از یه جنس دیگه باشه ‌امید. ببین مثلاً فرض بگیر تو ممکنه الان خب انبوهی اپلیکیشن موبایل ما داریم، که اینها احتیاج دارن به اینکه از اینترنت استفاده بکنن. مثلاً اسنپ[68]. آیا تو ‌می‌تونستی تصور بکنی که اسنپ 10سال پیش وجود داشته باشه؟ نه قطعاً به خاطر اینکه…

ا: آخه اون زیر ساختش نبود…

م: زیر ساختش وجود نداشت.

ا: خب اون یه بحث دیگس. ببین الان مث…

م: نه چرا یه بحث دیگس؟ همین اینه دیگه پتانسیل بازارش باید وجود داشته باشه.

ا: آهان خب اون اون در واقع… آخه تو داری… نه اون بحث زیرساخته.

م: یا الان مثلاً درسال‌های آینده ما احتمالاً انبوهی استارتاپ در حوزه آی.اُ.تی[69] خواهیم داشت…

ا: بذا…بذار یه مثال خیلی واقعی بزنم. دیشب یکی از دوستام، امیرحسین به من…چند روز پیش زنگ زد گفت می‌خوام باهات یه مشورتی بکنم گفتم باشه. دیشب حرف زدیم و گفتش که به نظر تو الان موقعی… هست که… خوبه من برم یه سایتی[70] بزنم که در واقع برای خرید و فروش و مثلاً… مثلاً خرید و فروش املاک و اجاره اینا و خودشم ‌‌می‌دونست یه عالمه سایت دیگه هست. تو بودی بهش چی می‌گفتی؟

م: بستگی داشت به اینکه وجه تمایزش با بقیه‌ سایتا چی باشه.

ا: خب ‌‌می‌دونم منم همینو بهش گفتم. ولی بحث اینه که ببین الان به نظرت بازار الان آمادست نیست موقع…

م: نه به نظر من نیست خیلی.

ا: به نظر من ‌می‌تونه باشه خب. به نظر من یعنی من مثلاً توصیم این بود که از یه جایی که… اولاً که خب با یه بیزینس مدل متفاوتی از یک در واقع محله‌ها، جاهایی که شاید سایتای در حال حاضر روش کار نکردن. خلاصه ‌می‌تونه تارگت مارکتش[71] رو یا مشتری هدفش[72] رو عوض کنه و کار کنه. خب می‌خوام بگم که همه‌ اینا هست و باز هم تو ‌نمی‌دونی داستان بازار رو.

م: بله قطعاً همین طوره. موافقی بریم جلو؟

ا: آره.

م: خیلی رو این صحبت کردیم.

م: راجع به آمادگی از نظر بازار صحبت کردیم، که فک می‌کنم یه مقدار چَلِنج[73] کردیم اتفاق خوبی بود. فکر می‌کنم از نظر فردی هم آدم‌ها احتیاج دارن به اینکه مهارت داشته باشن. مهارت­های نرم[74] که یک اپیزود، یک اپیسود حالا راجع بش صحبت خواهیم کرد و بعد هم اینکه من تصور می‌کنم آدمی که می‌خواد زندگیشو ول بکنه بره روی یک استارتاپ کار بکنه حداقل باید 6 ماه پس انداز داشته باشه.

ا: چرا 6 ماه؟

م: پس چند ماه؟! ببین من فکر می‌کنم که ببین واقعیتش اینه که کسی که کار استارتاپی رو شروع می‌کنه احتمالاً باید یه مقداری خودشو جمع بکنه از نظر مالی. و سیاستای انقباضی مالی در پیش بگیره، مخارجش رو کم بکنه. خب این از این. از طرف دیگه این انتظار وجود داره که یا به یک روشی یه درآمد[75] اندکی داشته باشه یا استارتاپش بعد یک مدت به سود[76] برسه. یا یه پول دربیاره نگم به سود برسه. و این 6 ماه پس انداز در کنار تغییر در سبک زندگی[77] که ممکنه که این 6 ماه پس اندازه فعلیو تبدیل بکنه به مثلاً 9 ماه به علاوه‌ مقدار پولی که داره در میاره از بقیه‌ کارها یا از خود استارتاپش باعث بشه که بتونه این فرد 12 ماه زنده بمونه. و 12 ماه معیشت‌شو داشته باشه و بتونه کار بکنه. و فکر می‌کنم 12 ماه احتمالاً مدت زمان کمی نیست برای اینکه استارتاپ به درآمد برسه یا اینکه تکلیف… تعیین تکلیف بشه که کار رو ادامه بده یا نه و یا اینکه یک سرمایه‌گذار[78] یا به هر شکلی سرمایه جذب بکنه.

ا: من هنوز…

م: 6 ماه از اینجا اومده…

ا: من هنوز به نظرم ‌‌نمی‌شه روش عدد گذاشت. البته شاید بتونیم بریم تو مثلاً تاریخ نگاه کنیم مثلاً 5 سال پیش 10سال پیش خب اگه بتونیم این عددا رو دربیاریم یه مثلاً میانگینی بگیریم و بگیم که خب مثلاً به طور میانگین آره مثلاً 6 ماه طول کشیده تا مثلاً به یه مقطعی رسیده ن و فلان…

م: اوکی 6 ماه یه سال. من فکر می‌کنم حداقل 6 ماهو می‌خواد.

ا: ببین خب حالتای مختلفه من مثالای نقض ‌می‌زنم. تو ‌می‌تونی که خیلی پولدار باشی خب و اصلاً لازم نداری 6 ماه و اینا… زندگی می‌کنی…

{25:04}

م: یه آدمایی مثل منو تو… مثل من حالا شما که نه…

ا: اختیار دارین ما به هر حال…

م: مشاور سازمانای بزرگی، وضعت خوبه. آدمایی مثل من احتیاج دارن به اینکه حداقل 6 ماه پس انداز داشته باشن. تا ول بکنن برن سر کارشون و این چیزی بوده که من روز سه شنبه 25 خرداد 95 هم با قدرت تمام گفتم.

ا: ببین… ممکنه هم می‌گم تو خب… همون بحثی که اصلاً تو اولش کردی. تو ممکنه که داری یه کاری می‌کنی و ازش یه پولی داری در میاری مثل مثالی که زدیم راجع به دوستامون. داری این پوله رو در میاری و اصلاً پس‌انداز هم حتی شاید نداری. داری این پولتو در میاری اون کنارم استارتاپتو داری. هی داری درآمد داری ‌می‌ریزی توش… درآمد و ‌می‌ریزی توش و این رو شاید اصلاً صحبت نکردیم. وقتی تو همه‌ زندگیت بشه استارتاپت، تو خرجات به شدت میاد پایین خب. مثلاً تو بری توی…

م: باید بیاد پایین.

ا: آره. خب تو بری تو یه شتاب‌دهنده[79]، بری تو ‌نمی‌دونم مثلاً مرکز رشدی[80] چیزی خب، صبح تا شبم اونجایی. خرج تفریحاتو رستوران و فلان و این داستانا هم…

م: میاد پایین همین طوره.

ا: نداشته باشی. خرج جا و آفیس[81] و دفتر و فلان و اینا هم ‌نمی‌دی. خب خیلی میاد پایین خرجت در نتیجه توش ‌می‌تونی با یه پول کمی بچرخونی.

م: زنده باد. و من همین جا بگم من جز مخالفین تعادل بین کار و زندگی در حو… در زمانی هستم که یک استارتاپ استارتاپه. خب یه دوستی اومده کامنت گذاشته در لایو شنوتو که الان زمانش هست که دقیقاً یه کسب و کاری مثل اِیربی­اِ‌ن‌بی[82] لانچ[83] بشه؟ فکر می‌کنم باید بعداً یه جلسه مشاوره با همدیگه بذاریم! خلاصه صحبتو بکنیم. به نظر من آره چرا که نه.

ا: به نظر من آره، ولی گیر و گورای در واقع قانونی و امنیتیو ‌نمی‌دونم…

م: همین طوره.

ا: این‌ها داره که اونش سخته. اتفاقاً اینو تا حالا چندین بار بحثش شده.

م: استارتاپای شکست خورده‌ زیادی هستن. زیاد که نه چند تا هست. خب من فکر می‌کنم یه پارامتر[84] دیگه‌ که خیلی مهمه اینه که حتماً دسترسی به منتورهای[85] خوب وجود داشته باشه، هم منتورهای فنی[86] و هم منتورهای کسب و کاری. و نهایتا هم این که یک سری از پیش‌بینی‌های اولیه برای شروع کار رو در نظر بگیریم. دنبال سرمایه بگردیم، حالا با روش‌هایی که وجود داره دانش فنی رو پیدا بکنیم و دانش کسب ‌و کاری رو پیدا بکنیم و از اون مهم‌تر اینکه وقتی می‌خواییم کارمون رو روی ایده‌ بعدی شروع بکنیم، از تعهدات قبلیمون رها شده باشیم و سوالی که اینجا فکر می‌کنم ممکنه به وجود بیاد و من از شما دارم ‌ای استاد! اینه که کارو یهو ول بکنیم تعهدات قبلیو یا نه با یه شیبی کمش بکنیم؟

ا: ببین خیلی بستگی داره. یه وقت هست مثلاً تو، داری کار می‌کنی و مثلاً یه قرارداد داری. مثلاً قراردادی داری کار می‌کنی ‌‌می‌دونی آخر مرداد قراردادت تموم ‌می‌شه، خب تموم ‌می‌شه ول می‌کنی کامل ‌می‌ری روش خب. یه وقت هست تو این امکان رو به عنوان خارجیا این لاکچری[87] رو داری که آروم آروم یه چیزی رو کم کنی، کم‌کم پیچ اینو کم کنی، پیچ اونو زیاد کنی خب این حالت بهتریه به نظرم. حداقل من… من باشم ترجیحم اینه که آروم آروم از یه چیزی برم تو یه چیز دیگه، ولی یه وقتی هست، تو داری ‌می‌ری جلو و خیلیم مثلاً فرض کن داری مثلاً 30% رو استارتاپت ‌می‌ذاری 40% رو استارتاپت ‌می‌ذاری بقیشم رو کار دیگت. بعد یهو به یک نقطه‌ای می‌رسی که نقطه‌ خیلی مهمیه. … خب برای استارتاپت و خیلی مهمه اگه اون لحظه، اون فرصته رو بچسبیو تمام زندگیتو بذاری روش موفق می‌شی…

م: ولی این حالت خاصه البته احتمالاً…

ا: چی؟!

م: اینم حالت خاصه ببین الان مثلاً…

ا: مثال دارم ‌می‌زنم دیگه..

م: آره. اگه که مثلاً به قول تو به این نقطه عطفه برسم و به این نتیجه برسم که فردا باید کارمو ول بکنم، ممکنه که نتونم این کارو بکنم. ممکنه که مثلاً جریمه بشم. ممکنه…

ا: خب همینه دیگه..

م: ممکنه ازم شکایت بکنن.

ا: آره خب ممکنه تو حاضر باشی جریمش رو بدی…

م: آره قطعاً همین طوره.

ا: پی‌ش رو به تنت بمالی که بدونی عوضش استارتاپتو موفق کنی…

م: همین طوره…بسیار عالی.

م: اگه که موافق باشی یه مقداری جلو‌تر بریم خیلی بحث خوبی بود من خیلی چیز یاد گرفتم ‌امید.

ا: آره منم این بحثو دوست داشتم.

م: آره یه یکی دو مورد خیلی جالب مثلاً همون قضیه‌ آقای “بیل گراس” در ابوابی از… شنیده بودم ولی در صحبتی که کردیم ابوابی از حکمت رو بر من گشودی! آره…! خب واقعیتش اینه که ما دنبال این بودیم که دوستانی رو پیدا بکنیم برای اینکه حضور پیدا بکنن به عنوان مهمان در این برنامه. من یه توییتی کردم و خواستم که اگر افرادی هستن که زندگیشون رو ول کردن برای استارتاپشون به من بگن. خب در همون ساعت‌های اول، ما مهمانمون رو پیدا کردیم و به ما خواهند پیوست. ولی در این حین تجربیات خیلی خیلی خوبی با من به اشتراک گذاشته شد، در قالب همین توییتر. که من می‌خوام یه سری از این تجربیاتو بگم. تجربیات در مورد آدم‌هایی که ول کردن و موفق شدن. آدم‌هایی که ول کردن موفق نشدن. آدم‌هایی که اصلاً ول نکردن کار و زندگیشون رو. اگه اجازه بدین من اینجا یه مقداری مونولوگ[88] دارم البته تو هم بپر وسطش هرجایی که به ذهنت رسید…

{30:00}

ا: آره آره تو مثال بزن من هر صحبتی بود وسطش می‌کنم.

م: دوست بزرگواری به اسم آقای وحید رسوخی برای من نوشت، که ایشون خوب بود حتی اگر ‌می‌تونستیم تلفنی باهاش صحبت بکنیم، ولی خب درگیری‌ای داشت و نتونستیم در خدمتشون باشیم. ایشون گفته که توی یه شرکتی به مدت 3 سال برنامه نویس بوده، حقوقش خوب نبوده ولی موقعیتش خوب بوده. جوری که تقریباً مدیریت[89] همه‌ کارا دستش بوده. سال 87 با دوستش تصمیم می‌گیره مستقلاً کاری رو که قبلاً در موردش مطالعه کرده بودن، این بسیار مهمه شروع بکنن. استعفا ‌می‌دن کارو شروع می‌کنن، دوست ایشون یک سال بعد بنا به دلایلی برنامه‌ زندگیش عوض ‌می‌شه و آقای وحید آقا می‌مونه و حوضش. تقریباً این کار از سال 90 به سود می‌رسه و قرادادها رو بسته و تا امروزم همون پروژه‌ها رو ادامه ‌می‌ده، که از جنس پروژه‌های پشتیبانیو توسعه[90] و نگه‌داریه. از سال 87 تا 96 این کلیت کاری بوده که انجام ‌می‌دادن. در این بین یک بار شکست خوردن، مجبور شدن دوباره توی یه شرکتی 2 سال کار بکنن تا امرار معاش بکنن، هزینه‌هاشونو در بیارن. خیلی جالبه ولی…

ا: آره کاش ‌می‌شد که باهاشون صحبت می‌کردیم..

م: آره.

ا: به نظرم خیلی…

م: تهران نبود ایشون. حالا شاید…

ا: جالبه که اشاره می‌کنه که استعفا داده در واقع یهو ول کرده…

م: نه خب احتمالاً یه تمهیدی داشته رسیده به جایی که تعهداتش تموم شده…

ا: ‌نمی‌دونیم ما تا…

م: می‌پرسم ازش…

ا: آزمایش نکنیم ‌نمی‌فهمیم.

م: من از وحید پرسیدم که اگه ول نمی‌کردی این کارت رو ‌نمی‌شد؟ جواب داده اگه ول نمی‌کردم ‌نمی‌شد. چون اون کار تمام وقت روزم رو ازم می‌گرفت و چون روحیه‌ کارمندی نداره و دوست داره مستقل باشه دوست داره هر چقدم سخت باشه خودش برا خودش کار بکنه. دوست دیگه‌ای به اسم آقای حسن جهان برای من نوشت که من یکی 2 شغل یا منبع درآمدم رو رها کردم، اما روی زندگیم ریسک نکردم. آقا نوتیفیکِیشِن[91] موبایلتو خاموش کن!

ا: خاموش بود به خدا!

م: آره. اما رو زندگیم ریسک نکردم. من خودم یه پشتوانه برای خودم در نظر داشتم که در هر حال دچار مشکل جدی نشم شاید از جنس همون 6 ماهه… از جنس یه کار دیگه. به نظرم کسی که تو این حوزه تجربیاتی داشته و سرمایه مادی یا معنوی… معنویم مهمه، نت ‌ورکه مهمه، جمع کرده ‌می‌تونه چنین ریسکی رو بکنه اما برای تازه کار‌هایی که تحت تاثیر جو تصمیم می‌گیرن، همچین تصمیمی حتماً مشکل آفرینه.

ا: 2 تا چیز جالب توش داشت یکی این بحث جوه خب!…

م: آخ آخ..

ا: جا داره من فکر کنم یا یه اپیسود راجع بهش بگم یا تو یکی از اپیسودامون بگنجونیم.

م: گفتیم توی اپیزود شماره‌ صفر. راجع به کارخونه‌ ماکارونی یه چیزایی گفتیم. مواظب باشیم شبیه کارخونه‌ ماکارونی نشه…

ا: من فکر کنم اشارش ‌‌می‌دونی… اشارش به کسایی که بدون اینکه خیلی این… در واقع این دنیای استارتاپی رو بشناسن، جوگیر ‌می‌شن فقط دوست دارن بگن که ما مثلاً کارآفرینیم استارتاپ داریم…

م: آره.

ا: یهو همه چیو ول می‌کنن با مخ می‌خورن تو زمین. و راجع به نِت‌وُرکینگ[92] و شبکه سازی صحبت کرد که ما قراره یه اپیسود کامل راجع ب….

م: مفصل راجع بش…

ا: بسیار به نظرم مهمه.

م: جز… به نظر من جز 4 مهارت اصلی ایه که کارآفرینا باید داشته باشن. البته من.. خب خودم…

ا: من خیلی بیشتر از 4 تا ‌می‌بینم! ولی خب حالا بریم جلو.

م: آره اصلیا دیگه. یه نظر خیلی متفاوت داشتیم خانوم سارا حلم زاده؟ که من ‌‌می‌دونم تجربیات کاری خیلی زیادیم دارن، گفتن که اینکه شما کارتونو ول بکنید و موفق بشید در 3 حالت اتفاق میفته : 1 محصول‌تون[93] سریع وارد بازار بشه و به پول برسه 2 یه بابای پولدار داشته باشی 3 درگیر زن و بچه نباشی بتونی بدون درآمد سر کنی و گرنه ‌‌نمی‌شه. کاربر دیگه‌ای با آی دی…

ا: چقدر جالب من حرفتو اینجا قطع کنم. آخرین دوره‌ استارتاپ جی‌پی‌اس که توی تیوان[94] برگزار کردیم، یه خانومی اومد پیش من و گفتش که من یه گیری دارم با شما مشورت کنم. گفتم بفرمایید. گفت من می‌خوام حامله بشم….

م: آره با منم صحبت کرد ایشون…

ا: آره آره… خب بچه دار شم از اونورم می‌خوام استارتاپ بزنم. من گفتم واقعاً ‌‌نمی‌شه. مگر اینکه شما مثلاً حالا یه تعداد ماهی اون وسط بتونی پاوز[95] بگیری و بتونی استارتاپتو شاید تنهایی از تو خونه بزنی. ‌نمی‌دونم نظر تو چیه خیلی کار سختیه به نظرم!

م: من به ایشون گفتم با توجه به اینکه سنشونو پرسیدم به ایشون گفتم که پیشنهاد می‌کنم شما حالا بارداریتونو پیگیری بکنید. به خاطر اینکه سن بارداری بالا ‌می‌ره و دیگه ممکنه که دیگه این فرصت بارداری نباشه فرصت استارتاپه هست…

ا: کلاً میثم از وقتی که بچه دار شده کلاً اصلاً این کاراکترش[96] عوض شده بیشتر سمت بچه‌داری و اینجور چیزاس!…

م: خیلی خوبه اصلاً انقد زنده ‌می‌شه آدم! تو ‌می‌ری بچه می‌خنده، تموم خستگیا از تنت در ‌می‌ره…

ا: برا همین ‌می‌شه جواب تلفن ما رو ‌نمی‌ده، تلگرام‌مون[97] رو جواب ‌نمی‌ده! همه چی میفته به لحظه‌ آخر.

م: یه کاربری به اسم کاربر؟ اِکستریم گفته بوده که بله من این کارو کردم. هم برای ریکاوِری[98] از استارتاپ قبلی بود که یکم سر پا بشم از نظر اقتصادی و بیشتر هم یاد بگیرم. کاربر دیگه‌ای به اسم چنگیز، که من پرسیده بودم که آیا کسیو ‌می‌شناسید که این کارو کرده باشه، گفته آره ولی هنوز تو زیرزمین خونه‌ داداشش زندگی می‌کنه! خیلی قشنگ بود خیلی…

ا: آره…

{34:57}

م: دوست عزیز آقای امیر صدیقی بنیان‌گذار[99] خوب استارتاپ ریکامندر[100] هم گفته که من حین کار به استارتاپم می‌رسیدم. گاهی در تعطیلی و وقت‌های آزاد. ولی زود اخراج شدم نتونسته ادامه بده. و دیگه 6 دنگ تمرکز کردم روی پروژه‌ خودم. اینم خیلی چیزِ جالبی بوده آ..

ا: آره. یه نکته‌ جالبیم که ما الان قبل از اینکه بیاییم تو استودیو با خود بچه‌های شنوتو داشتیم صحبت می‌کردیم و گفتن خیلی نکته‌ جالبی بود من بگمش تا یادم نرفته. ظاهراً «استیو جابز[101]» تو یکی از سخنرانیاش ‌می‌گه که، در واقع ‌می‌گه اون موقعی که ول کردم همه چیز رو و رفتم سمت در واقع استارتاپو این داستان‌ها، اون موقع ‌نمی‌دونستم کار درستیه یا نه خب. بعداً که خب موفق شدم فهمیدم و فکر کنم نتیجهه اینه که الان می‌پرسی آیا باید ول کنیم ول نکنیم اینا یا به اون شمه برمی‌گرده…

م: آره.

ا: یا… یا شانسه یا حسه…

م: شانس که قطعاً خیلی توش تاثیر داره…

ا: چیزی که اون ‌می‌گه اینه که ‌می‌گه در واقع ظاهراً “استیو جابز” ‌می‌گه که تو باید یه اعتقادی داشته باشی، انگیزه درونیه رو داشته باشی روی اون بری جلو خب و اگه اون رو داشته باشی روی اون در واقع اون موفقیتو با اون بسنجی.

م: اوهوم… راست ‌می‌گه. اتفاقاً اصلاً فکر می‌کنم یه مقدار از صحبتمونم با مهمونمون ممکنه که به این موضوع کشیده بشه. ۲، ۳ مورد کوچیک دیگه هم من از بازخوردا بگم چون به نظرم جذاب میاد. خانومی به اسم سارا که پینگیلیش نوشته بودن برا من و به خاطر همین عین متنشونو نمی‌خونم. دوستان پینگیلیش ننویسید. ایشون گفتن 3 سال کار مواد و متالوژی می‌کردن، دلو به دریا زدم اومدم بیرون با حمایت مادر همسرم خود این خیلی دارایی بزرگیه. یه کارگاه خیاطی کوچیک راه انداختم سال اول سخت گذشت، بعد 18 ماه هنوزم وقت خوب نیست. یعنی با وجود اینکه ول کردن هنوزم به هر حال وضع خوب نیست هیچ تضمینی نیست.

ا: خب آخه می‌گم دیگه همون بحثیه که تو راجع به رستوران گفتی دیگه. به هر حال هر…

م: تو اپیزود قبل؟

ا: نه همین امروز گفتی فک می‌کنم.

م: همین امروز گفتم تو اپیزود قبل. آره.

ا: آقا چند تا رو که تو یه روز ضبط می‌کنیم این مشکلات! قاطی…

م: آره.

ا: خب.

م: دوست دیگه‌ای که خواستن اسمشون رو نگیم، جالب بوده ایشون… حتی کار به تغییر شهر محل زندگی رسیده. تهران بودن کارشون سی‌آر­اِم[102] بوده اصلاً ‌نمی‌دونستن استارتاپ چیه. می‌رن یه شهر دیگه‌ای، نمایندگی همون شرکت تهران، یه شرکت تاسیس می‌کنن خدمات سی آر ام، ‌می‌شه مدیریت ارتباطات مشتریان و طراحی وب ارائه می‌کردن. سر این استارتاپ تقریباً تمام تمرکزشون… سر یک استارتاپ… ایده‌ استارتاپی تقریباً تمام تمرکزشون رو از رو اون شرکت بر‌می‌دارن و رو استارتاپ ‌می‌ذارن. حتی بچه‌های اون شرکت رو هم میارن رو استارتاپ خودشون ولی هنوز هم به نتیجه نرسیدن. این 2 تجربه تجربه‌هایی بودن که هنوز موفق نشدن. دوست بزرگوار دیگه‌ای که ایشونم خواستن اسمشون گفته نشه..

ا: اینم سریع بگو که…

م: اینم سریع بگم که مهمونم بیاد.

ا: وقتمونم کمه.

م: ایشون تجربه‌ موفقی داشتن توی یه شرکتی مدیر فروش[103] بودن 9 تا استاد زیر دستشون بوده بین 400 نفری که مصاحبه شده بودن ایشونو انتخاب کردن 1 سال اونجا بودن اولین تجربه‌ی[104] کاریشون تو ایران بوده، نتیجشم خوب بوده آدم بلند پروازی بودن و کلاً ویژگی‌های کارآفرینا رو داشتن. بعد از یک سال به سختی به خاطر مخالفت شرکت از کارشون استعفا ‌می‌دن و جدا ‌می‌شن. که 3 ماه این پروسه طول می‌کشه. از اینجا به بعدش جذابه. شروع می‌کنن به کار بازرگانی. کارشون کار خونگی بوده. سرمایه‌ سال 92شون 1میلیون تومن بوده هیچ حمایتی و هیچ کمک مالی‌ای نداشتن، ولی سود شرکتشون در سال گذشته از مرز 1میلیارد تومن گذشته من آدرس ایشون شماره تماس ایشون رو دارم! و…

ا: حتماً مزاحمشون ‌می‌شیم!

م: شخصاً مزاحم میشم. چرا شما مزاحم بشی!

ا: به هر حال!

م: روزای خیلی سختی داشتن. روزای خیلی بدی داشتن. تمام دار و ندارشون تو این کار بوده. روزی بوده که اگر 10هزار تومن پول دستشون بوده به اندازه‌ 100میلیون الان خوشحال بودن و الان خیلی خوشحالن. در زمینه‌ تولید برد‌های الکترونیکی دارن فعالیت می‌کنن.

ا: چقدر جالب.

م: آره کلاً فکر می‌کنم این تجربه‌ها آخه خیلی تجربه‌ جالبی بود.

ا: جالب اینکه همه طیفی داشتیم. از توی این مثالا و تجربه‌هایی که دوستان گفته بودن.

م: آهان. همین طوره. خب پرسیدن آقای دکتر نیستن؟ چرا همین الان..

ا: آقای دکتر همین الان دارن میان…

م: آره… ما یه فرصت می‌گیریم و دعوت می‌کنیم از آقای دکتر محمدرضا حسومیان؟ که به ما بپیوندن.

م: خب خیلی خوشحالم که در خدمت آقای دکتر محمدرضا حسومیان هستم. آقای دکترو من از توییتر ‌می‌شناسم. یه بار دیگه هم از جای دیگه‌ای افتخار ملاقات ایشونو هم صحبتیشونو داشتم. تو اون ماجرایی که تعریف کردم که دنبال مهمون می‌گشتم دکتر گفتن من کسیو سراغ دارم که کارشو ول نکرده و حالا به تعبیر ایشون جرئت نکرده که کارشو ول کنه. من گفتم کی؟ ایشون گفت من! من گفتم خب دکتر خیلی خوبه!

ا: قدمتون رو چشم…

م: آره. بیایین راجع به این تجربه برای ما صحبت بکنین. دکتر یه معرفی خیلی کوتاه از خودتون بکنید بعد بریم سر مباحث دیگه.

محمدرضا حسومیان: عرض شود که سلام. خیلی خوشحالم که در خدمت شمام در خدمت بیننده‌های لایو اینستاگرام هستم…

{40:00}

م: و اونایی که بعداً ‌می‌شنون.

حسومیان: و اونایی که بعداً ‌می‌شنون! من همون جور که فرمودید محمدرضا حسومیانم. به طور خلاصه تحصیلات تخصصیم حوزه‌ مارکتینگ‌ـه[105]. دکترای مارکتینگ دارم از دانشگاه تربیت مدرس و تو همین حوزه هم کار اجرایی می‌کنم. مدیر مارکتینگ[106] هستم تو یکی از برند‌های شناخته شده‌ کشور تو صنعت لوازم خانگی.

م: همین طوره. بسیار عالی. آقای دکتر چی شد که… شما رو من چون ‌می‌شناسم آدم خوش فکری هستید تجربیات کاری خیلی خوبی دارید…

حسومیان: مرسی.

م: خواهش می‌کنم. و شاید اگر که رها می‌کردین کارتون رو یا حالا به هر حال روی ایده‌هاتون کار می‌کردین قطعاً موفق ‌می‌شدین. الانم البته در کاری که دارین انجام ‌می‌دین بسیار موفقید. چی شد که ول نکردید کارتون رو؟

حسومیان: آقا چرا بازجویی می‌کنین!

ا: معذب شد دکتر یهو!

حسومیان: نه واقعیتش اینه که صرفاً یک متغیر نیست که مانع از این شده که من کار اجرایی‌ رو که دارم انجام ‌می‌دم رو رها کنم و بخوام روی یکی از ایده‌هایی که تا حالا به ذهنم خطور کرده کار بکنم. بخوام به ترتیب اولویت البته به تربیت اولویت نیست ولی بخوام نام ببرم از یه سری از متغیر‌ها. یکی از این عوامل اینه که خب من 11 ساله ازدواج کردم و به هر حال تجربه‌ زندگی مشترک مسئولیت‌هایی رو به عهده‌ انسان روی دوش انسان ‌می‌ذاره روی دوش آدم ‌می‌ذاره فرقی نمی‌کنه روی دوش هر دو طرف این رابطه که یه مقداری شاید انسانو ریسک گریز می‌کنه.

م: کاملاً درسته…

ا: خیلی حرف خوبیه…

م: کاملاً درسته.

ا: میثم که الان یه دوقلو هم داره که فکر کنم دیگه ریسکو داره به صفر می‌رسونه.

م: نه من اتفاقاً ببخشید میون کلامتون. من کار قبلیم رو زمانی رها کردم و کار جدیدم رو شروع کردم که… به شدت استارتاپی بود که همسرم 8 ماهه باردار بود و اتفاقاً من دقیقاً خیلی ریسک وحشتناکی کردم البته ناراضی نیستم. شکر خدا، ببخشید.

حسومیان: البته دل و جرئتی که شما نشون دادی…!

م: افتادم توش دکتر! شاید خیلیم نمی‌خواستم!

ا: مجبور بود!

م: اخراج شدم!

حسومیان: واقعاً نیاز به جرئت داره. البته این رو بگم بخشیشم برمی‌گرده به اینکه من ذاتاً آدم ریسک پذیری شاید نیستم.

م: درسته.

حسومیان: ولی یه دلیل دیگری هم داره. دلیل دیگر اینه که به واسطه‌ تخصصی که دارم و به واسطه‌ حوزه‌ فعالیت اجرایی‌ای که دارم انجام ‌می‌دم، تعریف از خود نباشه ولی ریسک‌های در برابر هر کسب و کاری رو بیش از اندازه نگاه می‌کنم و تشخیص ‌می‌دم. به هر حال توی صنایع مختلف من کار کردم. تو حوزه فروش[107] و تو حوزه‌ بازاریابی کار کردم کار اجرایی کردم و این تجربه و اون دانش تئوریک[108] باعث ‌می‌شه که هر ایده‌ای که به ذهنم می‌رسه برای کار کردن و برای فعالیت کردن یا شروع کردن یک استارتاپ، زیر و بم چالش‌هایی که پیش رو داره رو…

ا: خصوصاً تو بازاریابی فروشی…

حسومیان: خصوصاً توی مرحله‌ لانچ محصول یا سرویس[109] و عرضه اش به بازار این چالشا رو ببینم، بعد گاهی وقتا می‌گم…

ا: یه نکته‌ای رو ببخشید خیلی جالبه! یعنی داشتم فکر می‌کردم که تو اگه خیلی مثلاً تجربت کم باشه تازه از دانشگاه اومدی بیرون، چون خیلی مشکلات و ریسکا و مسائلو نمی‌بینی…

م: دقیقاً.

ا: خیلی ساده می‌گیریو ‌می‌ری جلو. منم دقیقاً خیلی با دکتر… یعنی منم مثل دکترم. منم خیلی وقتا یه اتفاقی که می‌خواد بیفته خیلی همش اینطوریم که آقا نه این مشکله هم حل بشه بیشتر مشکلا رو ‌می‌بینم تا اینکه بخوام…

م: فرصتا رو…

ا: فرصتو ببینم آره.

حسومیان: و این علاوه بر اینکه خب حالا تا الان مانع من شده که بخوام یک استارتاپی رو یا یک بیزینسی رو شروع بکنم. من یه جاهایی دقت کردم دوستانی که برای مشاوره میان پیش من. اون اوایل دقت نمی‌کردم به این موضوع و وقتی ایده‌شون رو مطرح می‌کردن من شروع می‌کردم یکی چالشا رو لیست کردن…

ا: دقیقاً منم همین کارو می‌کنم.

حسومیان: و بعد دقت کردم دیدم که خب انقدر این چالشارو لیست می‌کنم و می‌گم که اون بنده خداها سرد ‌می‌شه!

م: البته کمک بزرگی بهشون می‌کردین من فکر می‌کنم…

حسومیان: آره ولی…

م: زدن تو برجک…!

ا: ببین آخه از یه طرفم خوبه که حداقل طرف بدونه، چون خیلیا هستن خب که این چالشارو متاسفانه نمی‌بینن بعد میرن جلو زندگیشونو ول می‌کنن کلی پول ‌می‌ذارن چون ندیده بودن می‌خورن زمین. از یه طرف خوبه از یه طرفم ممکنه خب بترسونیشون.

{44:47}

حسومیان: واقعیت اینه که اوایل من این کارو می‌کردم و بعد ‌می‌دیدم که خب واقعاً اون آدمو ترسوندم. اون دلو جرئتی که همیشه خودم حسرتش رو دارم، با این حرفام دارم می‌کشم توی اون کسی که برای مشاوره پیش من اومده. الان یه مقداری این رو تکلیف کردم به چالش‌ها اشاره می‌کنم، ولی می‌گم که خب این چالش وجود داره ولی این راهکار‌ها رو هم ممکنه تو بگردی و پیدا بکنی و بیزینست رو و استارتاپت رو پیش ببری.

م: خب دیگه دوستان خیلی آش و لاش از دفتر شما بیرون نمیان!

حسومیان: آ..آره آره. یعنی سعی می‌کنم در کنار اینکه چالش‌ها رو می‌گم، انگیزه رو هم توی شون دوستان تقویت بکنم. بگم این مشکلات هست ولی کسان دیگری هم این مشکلات رو داشتن از این راهکارها استفاده کردن و صرفاً به چالش‌ها اشاره کردن باعث ‌می‌شه که آدم‌ها دل سرد ‌می‌شن و بترسن و…

م: البته فکر می‌کنم این تنها این موضوع ول کردنو این حرفا تنها وجه کارآفرینی نیست دیگه ما انواع مختلف دیگه‌ کارآفرینی داریم.

حسومیان: قطعاً همین طوره. قطعاً همین طوره. با هم دیگه صحبت می‌کردیم در مورد اینکه شما گفتی که بیام تو این برنامه. من گفتم خب من جرئت نکردم که بیزینس خودم رو راه بندازم و شما اشاره کردید به کارآفرینی سازمانی[110]. واقعیت اینه که الزاماً برای کارآفرینی لازم نیست که آدم اون کاری رو که داره رها بکنه و بخواد بیاد حتماً بیزینس خودش رو انجام بده. خیلی وقتا شما تو اون شغلی که داری تو اون کاری که دارید انجام ‌می‌دید، ‌می‌تونید به هزینه‌ دیگری، ریسک کنید و به هزینه‌ دیگری ریسک کنید و تاثیر مثبت بذارید و از این تاثیر مثبتی که دارید ‌می‌ذارید مثل یه کارآفرین لذت ببرید.

م: خیلی جالبه.

حسومیان: خود من تجربیات خوبی دارم توی سازمانای قبلی توی سازمان فعلی. پروژه‌هایی رو توی سازمان شروع کردیم که به واسطه‌ ریسکی که داشت برای سازمان و موانع و مشکلاتی که برای اجرای اون پروژه‌ها بود عین یک استارتاپ بود. یعنی ما هر روز به چالش می‌خوردیم هر روز به مشکلات خاصی می‌خوردیم؛ مقاومتایی که توی پرسنل وجود داشت. مقاومتایی که توی بازار وجود داشت و به تجربه می‌گم سخت‌ترین مقاومتا شکستنش همین مقاومت مشتری و مقاومت پرسنلیه که با مشتری در ارتباطه.

م: اینِرسی[111] دارن نمی‌خوان تغییر بکنن…

حسومیان: به شدت. به شدت. فرصت نداریم و إلا من تجربه‌ای که توی شرکت قبلی توی واحد فروش داشتیم رو دیتِیل[112] می‌گفتم. فقط اشاره بکنم که شرکت قبلی شرکتی بود که بخشی از قطعات خودرو رو تولید می‌کرد و این‌ها رو به شکل سنتی، از طریق عمده فروشی یا بنک داری عرضه می‌کردن تو بازار. خب پروژه‌ فروش مویرگی قبل از پیوستن من تو اون شرکت شروع شد. سال 89 من اضافه شدم به اون شرکت تو بخش فروش و بعد این فروش مویرگی[113] پیش می‌رفت ولی یه مشکلی که بزرگی داشت این بود که کند شده بود و هرینه‌های فروش خیلی بالا بود. ما دو تا پروژه اونجا استارت زدیم و از سال… انتهای سال 90 یکی بحث توسعه‌ی بازارشون[114] بود و یکی هم بحث فروش تلفنی در کنار فروش مویرگی و ویزیتوری[115]. واقعاً چالش داشتیم. مقاومتی که نیروهای فروش داشتن در برابر راه افتادن میز سفارشات و فروش دهی.

ا: این کلاً چی یعنی شما یه گروه جدیدی رو کلاً ایجاد کردین مثلاً هر نوع چیز جدید…

حسومیان: تو بحث توسعه‌ بازار تیم جدید رو آوردیم که کنار تیم فروش فعلیه اضافه کردیم. خب چالش بین این‌ها بسیار شدید بود. مدیریت کردن این‌ها سخت بود. توی بخش فروش تلفنی باز ما خانم‌هایی رو از واحد صدای مشتری آوردیم، توی فروش تلفنی گذاشتیم کنار این‌ها و ویزیتورایی که داشتیم و فروشنده‌هایی که داشتیم که این‌ها بخوان تلفنی سفارش بگیرن و بفروشن و بخش زیادی از هزینه‌های ویزیت حضوریمون رو کم بکنیم.

ا: خیلی جالبه دقیقاً ‌می‌تونیم بگیم یه جور کارآفرینی سازمانی بوده…

م: دقیقاً.

ا: و عملاً انگار تو بیزینس مدل اون سازمان یه کانال[116] جدیدی برای مشتری خلق کردن…

م: دقیقاً دقیقاً.

حسومیان: و خب این چالشای زیادی داشتیم مثلاً من خاطرم هست سال 91 که داستان میز سفارشاتو که شروع کردیم این خانم‌های که توی میز سفارش ما مصاحبه کرده بودیم از واحد دیگری آورده بودیم و شروع می‌کردن به کار کردن به واسطه‌ تحریکایی که فروشنده‌های حضوری می‌کردن مشتری‌ها رو، تقریباً این‌ها روزی ۲، ۳ بار گریان میومدن توی اتاق من آ…

م: عجب…!

حسومیان: ولی اون استقامته رو نشون دادیم. اون عرض کنم به خدمت شما پایداری رو… چون اعتقاد داشتیم به مسیری که داریم ‌می‌ریم.

ا: خب ما بخواییم خلاصه بگم 2 تا علت بزرگی که شما گفتین یکی در واقع بحث ازدواج بود که ریسکتون رو کاهش داده بود یکی اینکه گفتین ذاتاً…

م: افزایش داده بود… ریسکو افزایش داده بود.

حسومیان: هزینه‌ ریسک کردن من رو افزایش داده بود.

ا: یکیم اینکه گفتین ذاتاً خیلی ریسک پذیر نبودین یکیم گفتین که… یه مورد دیگه‌ام گفتین. آهان گفتین که چون چالشا و مشکلاتو سریع ‌می‌بینین…

{50:02}

حسومیان: بله به واسطه‌ اینکه دانش تئوریک و تجربه‌ام جوریه که چالش‌های بازار رو و خطراتی که لانچ کردن یک محصول جدید یا یک سرویس جدید یا یک بیزینس جدید باهاش روبرو هست رو جز به جز ‌می‌تونم تشخیص بدم، این باعث ‌می‌شه که ریسک پذیریم کمتر از این هم بشه.

ا: مورد در واقع گنده‌ دیگه‌ای هم هست که شبیه اینا بخوایین اضافه بکنین به… چرا ول نکردین کارو؟

حسومیان: یه دلیل دیگش اینه که واقعیت اینه که توی کاری که الان دارم انجام ‌می‌دم، بخشی از اون نیاز‌های درونیم که برای موفق شدن و انگیزاننده هست رو دارم ارضا می‌کنم و نکته‌ دیگر این هست که کاری که الان دارم انجام ‌می‌دم به عنوان مدیر مارکتینگ توی یه برند[117] شناخته شده توی کشور اون رفاه نسبی‌ای که مد نظر منه، اون جایگاه اجتماعی‌ای که مد نظر منه، برای من داره تامین می‌کنه و فراهم می‌کنه. ولی خب همین باز کار اجرایی کردن توی یک همچین رده‌ای توی یک همچین سازمانی الزاماً معنیش این نیست که کارمندی کار…

م: بدیه.

حسومیان: بدیه یا کار یا کار بدون چالشیه. چون تو صحبتای اول مثالی که می‌زدید برای مقایسه‌ یه کار کارمندی با کارآفرینی عنوان شد که کارمند سر ساعت ‌می‌ره خونش…

ا: آره آخر ماه حقوقش میاد بیمه‌ش هست…

حسومیان: حقوقش میاد…

ا: ریسکی نداره…

حسومیان: واقعیت اینه که…

ا: شب راحت می‌خوابه…

حسومیان: ببینید از یک… حداقل باور من اینه از یک سطح جایگاه سازمانی به بالاتر این مزیت‌ها هم دیگه برای کار کارمندی وجود نداره. شما وقتی که مسئولیت یک دپارتمان[118] رو به عهده داری، در قبال عملکرد اون دپارتمان مسئولید. اون دپارتمان خودش به یک نوعی بیزینسه، یک سرویسی رو داره ارئه ‌می‌ده. بنابراین ‌نمی‌تونین صرفاً با 8 ساعت کار روزانه کارتونو انجام بدین. مجبورید تا دیر وقت سر کار باشید. مجبورید تصمیمای غیرمطمئن بگیرید یعنی مجبورید ریسک بکنید…

ا: ریسک بکنید. عدم قطعیت[119] دارید ابهام[120] دارید.

م: مسئولیت داره در قبال آدمای…

ا: در قبال آدمای دیگه…

حسومیان: دقیقاً دقیقاً. و الزاماً من ایده‌ من این هست که کارآفرینی فی نفسه خوب یا بد نیست، باعث موفقیت یا شکست ‌‌نمی‌شه. کارمندی کردن هم الزاماً خوب یا بد نیست یا به کسی که کارمند بگیم آدم ناموفقیه کسی که کارآفرینه بگیم آدم موفقیه نه. موفقیت و شکست تو هر دوی این حوزه‌ها… وجود داره.

ا: من سوال آخرو ازتون بپرسم. به نظرتون حالا اولش میثم داشت می‌گفت کار خودشو آدم راه بندازه دیوانگیه، کارمندی عاقلانس خیلی کوتاه اگه بگین نظرتون راجع به این چیه موافقین باهاش یا؟

حسومیان: من فکر می‌کنم که توی هر دوش تعادلی از عقلانیت و دیوانگی باید وجود داشته باشه!

ا: جواب کاملاً سیاسی…!

م: آقای دکتر همشهری مان اصفهانین….

ا: بلدن چه جوری جواب بدن!

م: اصفهانیا… بله بلدن چه جوری جواب بدن!

ا: خب میثم می‌خوای روضه‌ آخرو بخون!

م: آخرمو بخونم! اولین اینکه توی لایو از ما پرسیدن که چه جوری ‌می‌شه فهمید ایده به درد بخوره یا نه؟ پیشنهاد می‌کنم من، کتاب خیلی خوبی تو این حوزه هست به اسم کتاب “تست مامان” ترجمه‌ خیلی خوبی شده. یک استارتاپ اومده به یک روش بسیار بدیع هم این کتاب رو ترجمه کرده و هم داره چاپ می‌کنه. گوگل بکنید تست مامان از انتشارات پینگونیو[121] تا حد خیلی زیادی ایده‌هایی بهتون ‌می‌ده که بتونید پیدا کنید…

ا: ما اصلاً شاید فصل دوم اگه راجع بش…

م: دوم راجع بش صحبت می‌کنیم حتماً. تا فصل دوم گفتم شاید فرصتو از دست بده.

ا: آره راست می‌گی.

م: خب. من فکر می‌کنم که بد فکری نباشه ما بعد از اینکه ضبط پادکست تموم شد با توجه به اینکه دوربین هنوز هست اگر که استودیو مشکل نداشته باشه بشینیم با دکتر راجع به این تجربیات صحبت بکنیم دوربین ضبط بکنه حالا بعداً یه کاری… یه کاریش باید بکنیم خب. چند تا نکته‌ پایانیو من بگم. اول اینکه واقعیتش اینه که کار کردن رو یک ایده و به بلوغ رسوندش به نظر میاد که یه کار حداقل دو ساله و در اغلب مواقع 6 تا 10 ساله‌ست و هیچ استارتاپی یک شبه به موفقیت نمی‌رسه، این حرف رو «سَم آلتمَن[122]» بنیان ‌گذار وای کامبینِیتور[123] می‌زنه. موضوع دیگه‌ای که فکر می‌کنم فرصت نشد شاید حتی بد نباشه که بعداً یک اپیزود بهش اختصاص بدیم، اینه که قبل از اینکه روی یک ایده‌ استارتاپی کار بکنید بد نیست کار توی سازمان‌های مختلف دولتی، کارفرما، پیمان‌کار، بزرگ و کوچیک این‌ها رو تجربه کرده باشید و توی اون…

ا: تو… فکر کنم تو اپیسودی که راجع به مهارتای نرم می‌خوایم بگیم…

م: نرم صحبت می‌کنیم آره ‌می‌تونیم….

ا: حتماً اینو بازکنیم خیلی مهمه.

م: از همه‌ دوستانی که تجربه‌هاشون رو با ما به اشتراک گذاشتن بسیار بسیار تشکر می‌کنم ممنون که اعتماد کردید. تجربیاتی که ممکن بود حتی خصوصی باشه رو با ما به اشتراک گذاشتید. از آقای دکتر خیلی تشکر می‌کنم من صحبت کردن راجع به همچین موضوعی سخته دکتر من…

{55:08}

ا: آره خیلی نکات خیلی خوبی از صحبتشون…

حسومیان: قبول دارم.

ا: من بسیار لذت بردم.

م: آره منم بسیار لذت بردم. پس من علاوه بر اینکه ‌امید تو همیشه ‌می‌تونی یه چیزی به من یاد بدی، از دکتر هم همیشه یه چیزی یاد می‌گیرم!

ا: میثم ما رو ول نمی‌کنه!

م: دوستان هر جا که این اپیزود رو شنیدید که احتمالاً در وب‌سایت[124] یا اپلیکیشن شنوتوئه، نظری داشتید برای ما کامنت بگذارید. ما خیلی دوست داریم نظرات شما رو بشنویم. اگر که این اپیزود به نظرتون خوب اومد و فکر می‌کنید که ممکنه که برای افراد دیگه هم مفید باشه، اون رو با بقیه به اشتراک بگذارید شر[125] بکنید. به ما ایمیل بزنید.

ا: من واقعاً یه ایده‌ای دارم. به نظرم قبل از اینکه تو این روضه رو بخونی چون فکر می‌کنم تا این روضه رو می‌خونی اونایی که چند بار شنیدن قطع می‌کنن می‌رن! من سواله پایانی رو قبل از روضه‌ تو بگم!

م: خواهش می‌کنم! سوال پایانی رو بگو.

ا: ما…!

م: ای نامرد!

ا: ما تصمیم گرفتیم که آخر هر اپیسود یه سوالی رو مطرح کنیم که جواب اون رو شما بدید، حالا ایمیل بزنید، توییت کنید، کامنت بذارید، هرجور که راحت ترید. سوال این اپیسودمون اینه که به نظرتون آیا ‌می‌شه با ۲، ۳ تا استارتاپ ازدواج کرد یا حتماً آدم باید با یه استارتاپ ازدواج کنه. من فکر کنم تا 4 تاش مجازه ولی آیا کار عاقلانه ایه یا نه؟

م: 4تاش به صورت شرعی…

حسومیان: دیگه وارد این چیزا نشیم!

ا: آره راست ‌می‌گه اصلاً!

حسومیان: ببین 4 تا شرعیه ولی یه مثلی وجود داره که ‌می‌گه خدا یکی زنم یکی!

م: حرف درستی بود زد!

ا: من چون مجردم این چیزا خیلی وارد نیستم، ولی به ما بگید که آیا ‌می‌شه ‌‌نمی‌شه چه جوریه عاقلانس دیوانگیه و نظرتون چیه.

م: بسیار خب. ادامه بدم استاد اجازه ‌می‌دین؟!

ا: بفرمایید بله!

م: به ما ایمیل بزنید. به سایت ما بیایید، سایت 10ampodcast.ir متن این اپیزود پیاده سازی ‌می‌شه و یک هفته بعد از انتشار پادکست در سایت قابل دسترسیه. این این پتانسیلو به شما ‌می‌ده که اگر خواستید چیزی رو سرچ بکنید راحت‌تر بتونید پیدا بکنید. کانال تلگرام 10ampodcast رو بهش سر بزنید. بعضی از نکاتی که هست، مقاله‌هایی که هست رو اونجا می‌گذاریم. و بهمون ایمیل بزنید اگر سوالی داشتید، سعی می‌کنیم که پاسخ بدیم. salam@10ampodcast.ir و صحبت پایانی اینکه ما توی این پادکست دنبال نتیجه گرفتن نیستیم!

ا: دور هم می‌خواییم گپ بزنیم و چالش ایجاد کنیم.

حسومیان: خیلی تشکر…

ا: خیلی ممنون.

م: آقای دکتر خیلی لطف کردید…

ا: مرسی از همه‌ دوستانی که توییت کردن…

م: زنده باشید. خدا نگه‌دار.

 

[1] لایو (Live): پخش زنده

[2] اینستاگرام (Instagram): یک نرم‌افزار و شبکه‌ی اجتماعی برای به‌اشتراک‌گذاری عکس و ویدئو.

[3] شنوتو (Shenoto): یک بستر نرم‌افزاری و وب‌سایت ایرانی برای انتشار، پخش، به‌اشتراک‌گذاری، دانلود و خرید فایل‌های صوتی (پادکست) و کتاب‌های صوتی در محیط وب و موبایل است.

[4] اپیزود (Episode): قسمت

[5] استارتاپ (Startup): سازمانی موقتی است با هدف ایجاد محصول، خدمت و یا بازار جدید که دارای ویژگی رشد مقیاس‌پذیر و سریع، مدل کسب و کار تکرارپذیر و درآمدزا در شرایط عدم قطعیت است. استارتاپ عموماً داری ویژگی‌های نوآورانه، فناورانه مثلا مرتبط با اینترنت و ارتباطات دیجیتال است. (برای اطلاعات بیشتر قسمت 0 از فصل 1 از پادکست 10 صبح را بشنوید.)

[6] توییتر (Twitter): یک شبکه­  ی اجتماعی و سرویس ارائه‌دهنده­ ی میکروبلاگ است که به کاربران اجازه می‌دهد تا پیام متنی را که توییت نامیده می‌شود، ارسال کنند.

[7] لینکداین (LinkedIn): شبکه‌ای است که افراد مختلف با تخصص‌های گوناگون در آن عضو می‌شوند و با حرفه‌ای‌های کار خود ارتباط برقرار می‌کنند. هدف این افراد ارتباطات کاری، اشتراک‌گذاری دانش و مهارت یا پیدا کردن بهترین موقعیت‌های شغلی است.

[8] هشتگ (Hashtag): برچسبی است با نماد # که برای دسته‌بندی محتوا و خصوصاً پست‌های شبکه‌های اجتماعی به‌کار می‌رود.

[9] استودیو (Studio): اشاره به محل و اتاقی است که ضبط برنامه‌ی پادکست در آن انجام می شود.

[10] توییت (Tweet): اشاره به پیام متنی است که کاربران آن را در شبکه‌ی اجتماعی توییتر (Twitter) ارسال می‌کنند.

[11] به اشتراک گذاشتن (Share)

[12] بیزینس (Business): کسب و کار

[13] پاره وقت (Part-Time)

[14] سکشن (Section): بخش

[15] هنداوت (Handout): یادداشت دستی؛ در اینجا اشاره به موضوعات و سرفصل‌هایی است که توسط میثم و امید، قبل از ضبط هر قسمت نوشته شده است.

[16] کامفورت زون (Comfort Zone): منطقه‌ی امن

[17] کارآفرینی (Entrepreneurship)

[18] استرس (Stress)

[19] سازمان (Organization)

[20] بهره وری (Productivity)

[21] ریلکس (Relax)

[22] اخراج (Fire)

[23] لی آف (Lay Off): تعدیل نیرو کردن

[24] ریسورس (Resource): منبع

[25] کارآفرین (Entrepreneur)

[26] پرسنل (Personnel): کارمندان

[27] بازار (Market)

[28] تحقیق بازار (Market Research): در اینجا منظور تحقیق و پژوهش علمی بازار است.

[29] تست کردن (Test): امتحان کردن

[30] رشد (Growth)

[31] جذب سرمایه (Fundraising)

[32] ایده (Idea)

[33] هزینه (Cost)

[34] توئنتی فور سون (Twenty-Four Seven): بیست و چهار ساعت در روز، هفت روز در هفته؛ در اینجا منظور این است که همیشه بر کار متمرکز باشند.

[35] فاکتور (Factor): عامل

[36] شکست (Failure)

[37] وب (Web: Website): وب یا وب‌سایت

[38] اپ (App: Application): اپلیکیشن یا نرم‌افزار؛ عموماً اشاره به نرم‌افزارهایی است که در تلفن‌های همراه هوشمند نصب می شود.

[39] منیج (Manage): مدیریت

[40] آی دی (ID: Identity): شناسه‌ی کاربری

[41] کامنت (Comment): نظر، اظهار نظر

[42] سرمایه (Capital)

[43] صنعت (Industry)

[44] لین استارتاپ (Lean Startup): استارتاپ ناب

[45] مشتری (Customer)

[46] عدم قطعیت (Uncertainty): اشاره به اصل عدم قطعیت در کسب و کار است.

[47] مارک زکربرگ (Mark Zuckerberg): کارآفرینی که به دلیل تاسیس فیسبوک، مشهور است.

[48] فیسبوک (Facebook): یک شبکه‌ی اجتماعی

[49] دولوپ کردن (Develop): توسعه دادن

[50] فیس مش (FaceMash): محصولی که توسط مدیر عامل و بنیان‌گذار فیسبوک، مارک زاکربرگ و سه نفر از هم‌کلاسی‌های دانشگاه او ایجاد شد.

[51] پروژه (Project)

[52] مسیج (Message): پیام

[53] فول تایم (Full-Time): تمام­‌وقت

[54] پتانسیل (Potential): توانایی بالقوه

[55] نوآورانه (Innovative)

[56] بیل گراس (Bill Gross): سرمایه‌گذار، مدیر یک صندوق سرمایه‌گذاری آمریکایی است.

[57] تد (TED): یک سازمان رسانه‌ای آمریکایی است که مجموعه‌ی سخنرانی و همایش‌هایی را با شعار «ایده‌هایی که ارزش گسترش دارد»، در کشورهای مختلف تحت این نام و برند برگزار می‌کند.

[58] سرچ (Search): جستجو

[59] استارتاپ جی پی اس (Startup GPS): اشاره به دوره‌ای با مباحث مربوط به استارتاپ و کارآفرینی که آقای اخوان تدریس می‌کرده‌اند.

[60] تیم (Team)

[61] بیزینس مدل (Business Model): مدل کسب و کار

[62] ریسک (Risk)

[63] کاستومر دولوپمنت (Customer Development): توسعه‌ی مشتری

[64] تست مامان (The Mom Test: How To Talk To Customers): در اینجا اشاره به محتوای کتابی است با این عنوان

[65] استیو بلنک (Steve Blank): کارآفرین سریالی در سیلیکون‌ولی و مدرس دانشگاه است و به‌خاطر ارائه‌ی مفهوم توسعه‌ی مشتری شهرت دارد. این مفهوم نقش مهمی در ایجاد حرکت استارتاپ ناب داشته است.

[66] آی ‌تی (IT: Information Technology): فناوری اطلاعات

[67] سیکل (Cycle): دوره، چرخه

[68] اسنپ (Snapp): سامانه و نرم‌افزار هوشمند ایرانی درخواست تاکسی آنلاین

[69] آی او تی (IOT: Internet Of Objects): اینترنت اشیاء

[70] سایت (Site): اشاره به وب‌سایت است.

[71] تارگت مارکت (Target Market): بازار هدف

[72] مشتری هدف (Target Customer)

[73] چلنج (Challenge): چالش

[74] مهارت های نرم (Soft Skills): ترکیبی از مهارت‌‌های افراد، مهارت‌‌های اجتماعی، مهارت‌‌های ارتباطی، ویژگی‌‌های شخصیتی، نگرش‌ها، ویژگی‌‌های شغلی، هوش اجتماعی و ضرایب هوش هیجانی و غیره است که افراد را قادر می‌سازد تا با دیگران، عملکرد و تعامل خوبی دارشته باشند.

[75] درآمد (Revenue)

[76] سود (Profit)

[77] سبک زندگی (Lifestyle)

[78] سرمایه گذار (Investor)

[79] شتاب دهنده (Accelerator)

[80] مرکز رشد (Incubator)

[81] آفیس (Office): دفتر کار

[82] ایر بی ان بی (Airbnb): استارتاپ و وب‌سایتی برای کرایه‌ی مکان‌های اقامتی است.

[83] لانچ (Launch): راه‌اندازی کردن، عملیاتی کردن

[84] پارامتر (Parameter): معیار و شاخص

[85] منتور (Mentor): برای اطلاعات بیشتر قسمت 8 از فصل 1 از پادکست 10 صبح را بشنوید.

[86] فنی (Technical)

[87] لاکچری (Luxury)

[88] مونولوگ (Monologue): تک‌سخن‌گویی، صحبت یک نفری

[89] مدیریت (Management)

[90] توسعه (Development)

[91] نوتیفیکیشن (Notification): آگاه‌سازی؛ در اینجا منظور صدایی یا پیامی است که موبایل اعلام می کند.

[92] نت ورکینگ (Networking): شبکه سازی (برای اطلاعات بیشتر قسمت 4 از فصل 1 از پادکست 10 صبح بشنوید.)

[93] محصول (Product)

[94] تیوان (Tivan): باشگاه کارآفرینی تیوان

[95] پاوز (Pause): مکث، توقف

[96] کاراکتر (Character): شخصیت

[97] تلگرام (Telegram): یک نرم‌افزار و پیام‌رسانی فوری مبتنی بر تکنولوژی ابری، ویدئو، تلفن و سرویس صوتی.

[98] ریکاوری (Recovery): ترمیم، بهبود

[99] بنیان ‌گذار (Founder)

[100] ریکامندر (Recommender): استارتاپ ایرانی که در خصوص تحلیل رفتار کاربران فعالیت می‌کرده است.

[101] استیو جابز (Steve Jobs): طراح صنعتی، سرمایه‌گذار آمریکایی و مدیرعامل و بنیان‌گذار شرکت اپل بود.

[102] سی آر ام (CRM: Customer Relationship Management): مدیریت ارتباط با مشتری

[103] مدیر فروش (Sales Manager)

[104] تجربه (Experience)

[105] مارکتینگ (Marketing): بازاریابی

[106] مدیر مارکتینگ (Marketing Manager): مدیر بازاریابی

[107] فروش (Sales)

[108] تئوریک (Theoric): نظری

[109] سرویس (Service): خدمت

[110] کارآفرینی سازمانی (Intrapreneurship)

[111] اینرسی (Inertia): تمایل به انجام هیچ کاری یا بدون تغییر ماندن

[112] دیتیل (Detail): جزئیات

[113] فروش مویرگی (Capillary Sales)

[114] توسعه بازار (Market Development)

[115] ویزیتور (Visitor): در این‌جا اشاره به افرادی است که به محل‌های مختلفی برای معرفی یک کسب و کار و یا خدمات و محصولات آن مراجعه می‌کنند.

[116] کانال (Channel)

[117] برند (Brand)

[118] دپارتمان (Department): بخش، واحد

[119] عدم قطعیت (Uncertainty): اشاره به اصل عدم قطعیت در کسب و کار است.

[120] ابهام (Ambiguity)

[121] پینگونیو (Pingonio): انتشاراتی که کتاب «تست مامان» را در ایران ترجمه و منتشر کرد.

[122] سم آلتمن (Sam Altman): کارآفرین، برنامه‌نویس، سرمایه‌گذار آمریکایی و بنیان‌گذار و مدیر سابق شتاب‌دهنده‌ی وای‌کامبینیتور بود.

[123] وای کامبینیتور (Ycombinator): یک شتاب‌دهنده‌ی مشهور آمریکایی است.

[124] وب سایت (Website)

[125] شر (Share): اشتراک‌گذاری

قسمت‌های مرتبط

فصل 3، قسمت 6: بازگشت به آینده

فصل 3، قسمت 2: بازاریابی با کیف خلبانی

فصل 1، قسمت 14: از اول مرور کن!

فصل 1، قسمت 10: محکم نگهش دار!

لیست مطالب تکمیلی

6 استارتاپ آموزش از راه دور

6 استارتاپ آموزش از راه دور

مزایا و معایب آموزش از راه

مطالعه بیشتر »
۱۶ آبان ۱۴۰۱
تقسیم سهام در استارتاپ‌ها

4 نکته قبل از تقسیم سهام بین بنیانگذاران استارتاپ‌ها

سهام را کی داده، کی گرفته؟!

مطالعه بیشتر »
۲ آبان ۱۴۰۱
5 نکته درباره‌ی ارزشگذاری استارتاپ‌ها

5 نکته درباره‌ی ارزشگذاری استارتاپ‌ها

همه چیز که پول نیست!  

مطالعه بیشتر »
۱۷ مهر ۱۴۰۱
تاریخ انتشار: 1 مرداد 96
  • مهمان
محمدرضا حسومیان

محمدرضا حسومیان

مدیر بازاریابی استیل البرز

No more pages to load

تمام قسمت‌های این فصل
تمام قسمت‌های این فصل
  • نظرات کاربران

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد

  • قدیمی ترین
  • تازه ترین
  • سلام، مهمان
  • خروج
  • ورود

درباره پادکست 10 صبح

پادکست 10 صبح در خرداد 1396 متولد شده است. بنیان‌گذاران این پادکست دو دوست قدیمی، میثم زرگرپور و امید اخوان، هستند که در هر قسمت در قالب یک گپ و گفت بداهه، تجربیات خود از همکاری با شرکت‌ها و استارتاپ‌های متعدد را به رایگان در اختیار مخاطبان قرار می‌دهند. در این پادکست موضوعات مختلف مرتبط با راه‌اندازی، مدیریت و توسعه‌ی کسب و کار (از مدل کسب و کار گرفته تا رشد، تأمین مالی و جذب سرمایه) به‌صورتی بروز و کاربردی بررسی می‌شوند.

لینک‌های مفید

  • خانه
  • درباره ما
  • بنیان‌گذاران
  • تیم اجرایی
  • تماس با ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • حامیان
  • نظرات کاربران
  • نقشه سایت

از کجا بشنویم؟

Podcasts icon

Apple Podcast

Castbox

Spotify

Google Podcast

Podcasts icon

Apple Podcast

Castbox

Spotify

Google Podcast

Envelope
Twitter
Instagram
Telegram

تمامی حقوق این سایت و محتوای آن متعلق به پادکست 10 صبح است.

طراحی و پیاده‌سازی: مشاورنت

عضویت شما در خبرنامه پادکست ۱۰ صبح با موفقیت انجام شد!