متن پیادهسازی شده قسمت ۱۳ از فصل ۱ پادکست 10 صبح با عنوان: برو به سلامت!
امید: ما داشتیم فکر میکردیم قبل از اینکه شروع کنیم به ضبط این موزیک[1] تم[2] پادکستمون چی بود که…
میثم: و یادمون نیومد…
ا: و هر کاری کردیم یادمون نیومد.
م: این نشون میده که ما چقد متعهد ایم و چقد حرفه ایم برای اینکه بخواییم…
ا: کاملا، آره!
م: این امتداد حس و حال پادکستها رو داشته باشیم!
ا: علتش رو البته بعدا توی احتمالاً پشت صحنهها میفهمین که چی بود که یادمون نیومده!
م: آره نیومد دیگه…ولی به هر حال همه چی به کنار. امید سلام!
ا: سلام میثم!
م: حالت چطوره؟
ا: خوبی؟
م: ۳ هفته است ندیدمت دلم واقعا برات تنگ شده بود ندیدمت دیگه ۳ هفته است (خنده) واقعا ندیدمت دیگه، یا ۴ هفته است همدیگه رو ندیدیم؟ نه، ۳ هفته است ندیدیم دیگه ما امروز داریم دو قسمت ضبط میکنیم در نتیجه ما به هر حال به صورت فیزیکی ۳ هفته است همدیگه رو ندیدیم.
ا: به صورت فیزیکی بله!
م: یه بارم تلاش کردم که به صورت آنلاین[3] که با اِسکایپ[4] ضبط بکنیم نشد!
ا: بسیار ناموفق بود!
م: آره، یه استارتاپ[5] میتونه در این حوزه راه بیفتهها یا نه…
ا: که؟ حتماً هست،
م: بله حتماً است. ما نرفتیم دنبالش، پول مولم نمیخوایم بدیم بابت این چیزا خلاصه!
ا: آره یه زوم[6] میتونستیم بذاریم جدا جدا ضبط کنیم!
م: راست میگی. خب خیلی خوش حالم امید جان.
ا: منم همینطور، خب ما در واقع فکر میکنیم دیگه قسمت یکی مونده به آخریم درسته؟
م: بله بله و عملا قسمت آخری هستیم که خودمون داریم حرف میزنیم قسمت بعدی از زبان بقیه صحبت میکنیم.
ا: بله ما برناممون اینه که اگه موضوع جدیدی پیدا نشه تا یه هفته بعد یا شما چیزی پیشنهاد نکنین ما میخوایم بازخوردهایی که رو کل فصل اول گرفتیم رو در قسمت بعدی بگیم و حرفای شما رو نظرات شما رو و فصل اول رو ببندیم.
م: بالاخره. ما الان قسمت سیزدهم هستیم.
ا:… و میخوایم واقعا راجع به سبک زندگی[7] و لایف استایل به معنای واقعی صحبت کنیم.
م: آره!
ا: اسم این فصلو گذاشته بودیم ولی این سبکش در زندگی!
م: سبک زندگی و فرهنگ[8] کاری واقعا متمرکزیم روی سبک زندگی!
ا: چی میخواستیم میثم که بگیم؟
م: اول اینکه بگم مهمون داریم، چه مهمونی!
ا: کیه مهمونمون؟
م: مهمونمون فکر میکنی کیه؟ الان بیرون استودیو[9] نشسته سینا یزدانیان یه علت اینکه ما امروز لایو[10] اینستاگرام[11] نمیریم با وجود اینکه آمادگی شو داریم اینه که کسی نیست که نگاه کنه! چون سینا خودش نشسته اینجا
ا: آره از اتاق فرمان داره ما رو نگاه میکنه.
م: سلام سینا!
ا: سینا میاد تو خودشو معرفی میکنه.
م: آره حتماً خیلی خوبه من فکر میکنم این موضوعی که داریم موضوع جذابیه و احتمالاً سینا هم صحبتهای جذابی داره بیا وقت مخاطبیمونو بیشتر نگیریم بریم توی موضوع!
ا: آره خب ما بیشتر میخواستیم در واقع راجع به سلامت، روحیه، در واقع شرایط کاری، محیط کاری.
م: آره آره!
ا: راجع به اینجور چیزا صحبت کنیم، کم راجع بهش صحبت شده و گفتیم که خلاصه به سبک…
م: اسمشو واقعا بذاریم سبک زندگی استارتآپی واقعا.
ا: آره خیلی، آره دیگه واقعا خیلی مرتبطه.
م: خب سوال اول، اصلا چرا اهمیت داره استارتاپی که نمیدونه یک سال دیگه زنده است یا نه، استارتاپی که با مشکلات مالی سرو کله میزنه و سرو کار داره، استارتاپی که نیرو پیدا نمیکنه و مثلاً به هر حال همهی مشکلاتی که هم خودمون میدونیم هم در طول این فصل در موردش صحبت کردیم، چرا مهمه که سبک زندگی مشخصی داشته باشی یا نه و اصلا مهمه یا نه و اصلا چرا ما باید راجع بهش صحبت بکنیم؟
ا: چون اگه که اوضاع روحی روانیش خوب نباشه احتمال فِیل[12] کردن و شکست خوردنش به شدت میره بالا یعنی بیا اینوری بهش نگاه کنیم…
م: پس تو سبک زندگی رو بیشتر مسئلهی روحی روانی میبینی؟
ا: حالا فیزیکی هم، سلامت فیزیکی هم هست ولی آره من یعنی حالا چیزایی که بیشتر این جلسه صحبت میکنیم بیشتر روحی روانیه برای اینکه اولا یه واژهای هست به نام برناوت[13] که در واقع وقتی یه نفر خیلی کار میکنه و خسته میشه و اینا بعد از یه مدتی اصطلاحاً میگن برن آوت شده یعنی دیگه تموم شده دیگه نمیتونه دیگه…
م: نیست…
ا: چارهای نداره و اتفاقا مثلاً برای مشاوره خیلی پیش میاد چون که حداقل اونور چون تقریبا هر هفته سفر میکنی و مثلاً اختلاف ساعت داری، جتلگ[14] داری، نمیدونم مثلاً نصف روز میرسی خونت باشی یه روز خونت باشی فلان انقدر شدیده و ساعت کاریش زیاده که خیلی عادیه که مثلاً تو اون صنعت[15] خیلی عادیه که میگن طرف برن آوت شد، مثلاً رفت از شرکت
م: آهان، به خاطر برن آوت شدن به قول معروف…
ا: یعنی فشار کاری، ساعت زیاد کاری مثلاً سفر زیاد فلان… توی استارتاپ هام خب بالاخره ساعت کاری خیلی زیاده، ریسک[16] بالاست، استرس[17] بالاست، این عدم قطعیتـه[18] بالاست، فشار بسیار زیادی میاد به درواقع تیم[19] استارتاپ و خصوصا بیانگذارها[20] و این فشار و استرس رو باید بتونن در واقع مدیریت[21] کنن یه مقدارش با این داستاناست که خودشونو هم فیزیکی هم روحی سالم نگه دارن، محیط کار خوبی باشه دوستانه باشه، یعنی یه شرایطی رو فراهم کنن که کمک کنه که اون فشاره رو از روشون…
{۵:۳۸}
م: در مورد غیر استارتاپها هم هست
ا: در مورد همه است منتها چون خیلی این شدید و اینتنسـه[22] کارشون، بعد مثلاً مثال تو وقتی کارمندی داری یه جایی کار میکنی ته ته تهش چیه؟ بیزینسـه[23] مثلاً شکست بخوره دیگه، تو کارمندی، میری یه جا دیگه، حقوقتو میگیری، مزایا تو میگیری. میدونی، اون استرسه روت نیست ولی مثلاً تو فرض کن…
م: وقتی که بنیانگذاری انرژیتو گذاشتی، آبروتو گذاشتی…
ا: آره، دو سالتو گذاشتی، سه سالتو گذاشتی، آبروتو به قول تو گذاشتی یا مثلاً تو الان فرض کن سرمایه[24] جذب کردی دو ماه دیگه سرمایت داره تموم میشه و تو هنوز سرمایهگذار[25] نداری و یهو اون سه سالت به باد میره و خب ببین چقد استرس و فشار میاد روت.
م: و این مباحثی که جلوتر راجع بهش صحبت میکنیم اثر میذاره.
ا: آره یکیش اون. میثم تو یه سری از کلاساش یه اسلایدی[26] داره که من خیلی دوست دارم و دفعهی اول خیلی شکه شدم و اونم یه اسکرینشات[27] در واقع یه عکس گرفته از نتیجه آزمایش خون خودش! که الان ازش میخوام که توضیح بده داستانو!
م: آره، حالا البته جلوتر فکر میکنم واقعا باید راجع به سلامت صحبت کنیم ولی خب الان که دیگه بابش باز شد به قول معروف خوبه. یکی از مهمترین، فکر کنم یکی از مهمترین هزینههایی[28] که بچههای استارتاپی میدن بیشتر هزینه است از روی سلامتشون تا از مثلاً حالا وقت و پولشونو و اینا، یا نه نگم بیشتره ولی به اندازهی اونم اهمیت داره، آدم به شدت در گیر کار میشه ممکنه که از 24 ساعت مثلاً 17، 18 ساعتشو کار بکنه، یه مقداری ارتباطات روحیت و ارتباطاتت با نزدیکانت کمتر میشه از این نظر از نظر روحی تحت فشار قرار میگیری ولی خب این احتمال وجود داره که استرس بهت وارد بشه این استرسه اثر زیادی ممکنه بذاره روی مثلاً سیستم قلبی روحیت روی حتی مثلاً ممکنه که کسی دچار افسردگی بشه بابت این استرسا و عدم تحرک و اتفاق خیلی بدی که به نظرم میافته در استارتاپا خوردن فست فود[29] نمیدونم الان شاید من یه مقداری بدبینم ولی تصور میکنم که توی استارتاپهایی که الان ما لااقل تو ایران داریم این جوریه که مثلاً خوردن فست فود به عنوان یک گزینه، گزینه برای خوردن ناهار و شام و این حرفا شاید حتی یه جورایی ارزش باشه یعنی مثلاً انگاری من انقدر وقت ندارم که وقت بذارم برای اینکه غذا بیارم با خودم، غذا گرم بکنم، تلفنو برمیدارم از طریق یک استارتاپ دیگهای میام سفارش.
ا: تلفن رو برنمی داری نه.
م: بله، از طریق اپلیکیشن[30] میام یه فست فود میاد همون جا میخورم ده دقیقهای سرپایی بعد مثلاً اتفاقا خوش مزه هم هست فست فود چون معمولا چرب و شوره و اینا ولی خب اتفاقی که میفته که اینه که آدم هزینه از رو سلامتیش میده مثل اتفاقی که برای چربی من افتاد البته خوبه الان نسبت به اون موقعی که آزمایش دادم با توجه به اینکه آگاه شدم نسبت به قضیه وضعم بهتره ولی اثر میذاره مخصوصا میدونی حالا ماها که سنمون از 30 گذشته یه مقداری…
ا: همین میخواستم بگم 30 رو رد کنن مجبور میشن که به یه نکاتی دقت بکنن.
م: آره البته قبلش هم اثر میذاره قطعا.
ا: آره ولی من به نظرم 30 رو آدم رد کنه نمیدونم چرا، یهو بدنه میگه خب حالا نوبت منه.
م: البته امید یه نکتهای که هست اینه که فکر میکنم حالا راجع به مصادیق سبک زندگی جلوتر صحبت بکنیم دقیقتر ولی فکر میکنم که نمیدونم خب به هر حال استارتاپا احساس میکنن که باید برای خودشون روحیه ایجاد بکنن مثلاً میان شکل و شمایل خاصی برای دفترشون درست میکنن ولی من اینو بعضا دیدم نه همه جا و قدیم هم بیشتر بود حالا جدیدا یکم کمتر شده که این حاشیههاییه که میچربه به متن، یعنی درسته که ما باید روحیه مونو حفظ بکنیم درسته که باید کمک بکنیم که برن آوت نشیم ولی خب نهایتش اینه که همه این کارایی که داریم میکنیم باید در خدمت بیزینسه باشه یعنی اگر که من قسمت عمدهی توجه ام به این باشه که به بزک دوزک استارتاپم برسم به قول معروف، احتمالاً کل استارتاپو از دست میدم.
ا: ببین من به نظرم این که کار هر روز که نیست خب داستان اینه که تو توی دفتری میری دفتره واقعا قشنگ و رنگیو میدونی یه خورده فرح بخش باشه یه خورده اون خلاقیته در واقع…
م: بپاشه بیرون.
ا: بپاشه بیرون تحریک شه و فرض بکن دیگه فرق دو تا دفترو نگاه کن که یکیش مثلاً خیلی خاکستری و مثلاً کرو کثیفه، گیاه توش نیست فلان همه چیش قدیمیه تا یه دفتری کهتر تمیزه، رنگیه، گل و گیاه توشه مثلاً مدل دیزاینش[31] قشنگ تره…
{۱۰:۰۸}
م: ولی اصل اون نیست.
ا: نه نه…
م: ولی همین الان ما تو شنوتو[32] که هستیم شنوتو چه دفتری که قبلا داشتن چه دفتری که الان هست یک دفتر اداری معمولیه ولی استارتاپیه که داره کار میکنه به خوبی هم داره کار میکنه.
ا: آره که یه دورهمیهایی هم مثل اینکه میگیره که…
م: آخ آخ آخ ما رو دعوت نمیکنن، ما که نمیدونم فلان هفته نمیدونم بهترین پادکست چی چی شدیم و اینا اصلا…!
ا: به خدا!
م: اصلا نمیدونم، بریم مهاجرت کنیم بعد از این!
ا: خیلی آفیسشون[33] زشته به نظر من!
م: آره به نظر منم…
ا: شاید برای همین موندن، خجالت میکشن!
م: آره واقعا! ولی فکر میکنم واقعا اصل اون نیست اصل اون درست کار کردنه است ولی اثر داره
ا: من یه خورده به نظر من قطعا اثر میذاره خب خودت وقتی میری خب من شرکتهای مختلف میرم شرکتهایی که دفتر بهتری دارن من حالم توش بهتره قاعدتا کارکردنم به هر حال تاثیر میذاره شاید 1 درصد 2 درصد ولی به هر حال محیط کار خوب تاثیر میذاره یا همین الان قبل از اینکه بیام تو استودیو صحبت کار کردن از خونه بود خب.
م: آره آره!
ا: تو مثلاً از خونه کار میکنی اینکه تو اتاق خوابت بشینی کار کنی یا یه اتقاق مجزا دفتر کاری داشته باشی میز و مثلاً میدونی یه ستینگ[34] در واقع کاری داشته باشی لباس کاری بپوشی همین بحثی که داشتیم میکردیم اینا همه فرق میکنه یا اینکه مثلاً من مدتی که از خونه کار میکردم یا همین الان هم یه وقتایی که از خونه کار میکنم لازم دارم مثلاً برم توی کافی شاپ[35] بشینم کار کنم یا یه کو ورکنینگ اسپیس[36] ولی اون کافیشاپه برام مهمه من تو هر کافی شاپی مثلاً نمیتونم راحت با تمرکز بشینم…
م: ولی این در صورتیه که تو خونتون یا اتاق کارت قشنگ پتانسل[37] اینو داره اگر که، بدیش اینه که خیلی میز کارت نزدیک به تختته.
ا: آره!
م: وگرنه اون میز کار واقعا میزی که آدم وقتی که میشینه پشتش ممکنه که حس کار میگیره!
ا: آره، البته من اینطوری چیدمش دیگه یعنی من صندلی قشنگ آفیس خوب گذاشتم مانیتور[38] گذاشتم و یه وقتا واقعا میشینم کی بود دوستان سایت[39] من این فارسیشو نمیزدن نمیزدن یه روز زدن من فرداش نشستم مثلاً یه ده دوازده ساعت تو خونه و چون یکشنبه بود و همه جا بیرون تعطیل بود مجبور شدم یه دوازده ساعتی بشینم بزنم، بگذریم.
م: ببخشید پس من یه سوال، یه سوال دیگه بپرسم، وقتی که داریم از محیط کاری جذاب صحبت میکنیم الزاما از محیط کاری لوکس[40] صحبت نمیکنیم
ا: الزاما نه، خب اتفاقا به نظرم شاید زیادی لوکسش هم خصوصا برای استارتاپا نمیدونم حالا من خودم خیلی زیادی لوکس دوست ندارم، یه خورده جای راحتتر و ترجیح میدم به یه جای یه خورده صاف و سیخ تر، حالا این بحث رو ببندیم راجع محیط کاری نظرت راجع به اینکه مثلاً پلی استیشن[41] باشه، مبل راحتی باشه بیلیارد باشه نمیدونم صندلی ماساژ باشه و غیره چیه؟
م: ببین من فکر میکنم که تا حد خیلی زیادی بستگی داره به اون تعادلی که ادمهای داخل اون استارتاپ یا مجموعه رعایت میکنن واقعیتش اینه که تو نمیتونی انتظار داشته باشی همه بتونن همه جا کار بکنن مثلاً خود من زمانی که بخوام تمرکز بکنم برای اینکه یه کاری رو انجام بدم یه چیزی رو بنویسم من خیلی سیخ میشینم پشت میز انجام و بنویسم و اینا ولی خب وقتی که بخوام راجع به یه موضوعی خیلی جدی فکر بکنم احتیاج دارم به اینکه پاشم برم بیرون مثلاً از میزکارم جدا بشم پامو دراز بکنم راه برم، بعضی وقتا اگه دارت دستم باشه، دارت پرت بکنم میدونی مثلاً یه همچین کارایی این خیلی به نظرم خیلی بستگی داره به اینکه ادمها حد استفاده از اینا رو بدونن ولی بودنش خیلی عالیه چرا که…
ا: آره به نظرم ضرری نداره مگر این که آدمها جنبه و فرهنگشو نداشته باشن و به جای کار کردن واقعا بیش از حد درگیر اینا بشن!
م: و خیلی هم مفیده امید. میدونی من این واقعا شانسو داشتم که یه هف هشت ماهی بین یه سری دولوپر[42] جوون کار بکنم کارم کار دیگهای بود زمانی که تو فناپ[43] بودم محل استقرار ام کنار اینا بود خب اینا همشون افرادی بودن که مثلاً 10، 12، 15 سال از من بعضا جوونتر بودن واقعا 15 سال جوونتر هم داشتیم توی ساعت مشخصی از روز خب اینا مخشون داغ میکرد قشنگ پیدا بود مثلاً یه مدت طولانی اومدن کد[44] زدن میومدن پازل[45] حل میکردن پازلهای مثلاً 1000 قطعهای 2000 قطعهای این اولی این که من میدیدم چقدر به آروم شدنشون کمک میکنه ثانیا این که باعث میشد که یه مقداری فرهنگ، یه مقداری کار تیمی توشون بیشتر قوام پیدا بکنه و مهمترین ویژگی ای که داشت که به نظر من این بود که رئیسشونم باهاشون مشارکت میکرد در نتیجه یه اتفاق رسمی بود بعد اینکه پازل تموم میشد میومد اینو قاب میکردن حالا نمیدونم چی کارش میکردن ولی حد موضوع رو میدونستن دیگه یعنی اگه مثلاً اگه شد نیم ساعت واقعا نیم ساعت دیگه بسه، 40 دقیقه بسه این خیلی ارزش داشت یه چیز دیگهای که من به نظرم میاد که علاوه بر همهی اینا باید بگیم و ما تو هنداوتمون[46] ننوشتیم مثلاً اتفاقاتی مثل کنار هم ناهار خوردن اینم خیلی وابسته است به فرهنگ اون سازمان ولی من به طور کلی پیشنهاد میکنم که کنار هم ناهار خوردن…
ا: به نظر منم خوبه کنار هم ناهار بخوری و حرف کار نزنی سرناهار…
{۱۵:۰۶}
م: آره!
ا: یعنی اصلا یه قانونی بذاری که ما در واقع موقع ناهار یکی اینکه از پشت میزمون پاشیم از پشت کامپیوترمون پاشیم یا اگه…
م: اگه امکانش از نظر فیزیکی وجود داشته باشه!
ا: آره یا اگرم نه لپتاپها[47] رو ببندیم نیم ساعت آروم غذا بخوریم حرفای چیز بزنیم که این…
م: راجع به فوتبال دیشب صحبت بکنیم تا ریست[48] بشیم نمیدونم راجع به فلان خبر…
ا: ریست بشیم.
م: کمک میکنه واقعا
ا: حالا تو همهی این وسایلی که گفتیم به نظرت کیسه بکس هم کمک میکنه؟
م: عالیه اتفاقا بیرون که تو اومدی گفتی راجع به پلی استیشن و نمیدونم اینا و البته الان تکرار کردی من بیرون میخواستم بگم امید یکی از بهترین وسیلهها کیسه بکسه مخصوصا در کنارش دارت من خیلی دارت دوست دارم.
ا: حالا کیسه بکس رو گفتیم نظرت راجع به ورزش چیه به نظرت ورزش کردن چقدر میتونه کمک کنه؟
م: ورزش اگر که بیرون مجموعه باشه به نظرم خوب.
ا: بیرونش دیگه آره.
م: قطعا من اصلا یکی از توصیههایی که حالا به بچههایی که میان جوونتر اند میکنم میخوان برن یه سازمان[49] بزرگ میگم که به برادر خودم هم حتی کردم که با بقیه ناهار بخور و اگر میبینی بقیه مثلاً بیرون فوتبال میرن، والیبال میرن استخر میرن باهاشون برو این به شدت به اون سوشیالایز[50] شدنه به اون آنبورد[51] شدنه همهی اون صحبتهای که کردیم کمک میکنه دوستی شکل میگیره این دوستی باعث آشنا شدن میشه یه مقداری از فرهنگ سازمان منتقل میشه و اتفاقا بدم نیست خیلی هم هزینه نداره حالا مثلاً استخر ممکنه که بگیم که چیز گرونی ممکنه باشه برای استارتاپا پولشون نرسه مثلاً یه سالن بگیرن ولی کوه که میتونن برن…
ا: آره در بدترین حالت میتونی کوه بری یا بگی حالا جمعهها بگی آقا کار نمیکنیم با هم بریم کوه اصلا هم ممکنه بخوای فردی مثلاً بری نمیدونم بری باشگاه بری تنیس بری استخر
م: آره خیلی مهمه
ا: بحث هم حالا رو لزوما روی این سینرژی[52] ایجاد کردنه نیست روی اینه که ورزش هم به سلامتی فیزیکیت کمک میکنه و هم به سلامتی روحیت
م: سلامتی فکریت…
ا: آره فکرت رو باز میکنه.
م: و این فرصت هم بهت میده که اگر که امکانش وجود داشته باشه وسطش پادکست گوش بدی.
ا: آره راست میگی، بعضی آره!
م: حسین سعید زادهی خودمون کوفاندر[53] شنوتو، همبنیانگذار شنوتو، یکی از آدمایی که مثلاً اینجا که ما الان نشستیم سهروردی تا منزلش مثلاً سمت خیابون آزادی و نواب و این حرفا من میدونم بعضا پیاده میاد میره و یکی از حرفه ایترین پادکست گوش کناییه که من میشناسم!
ا: مثلاً همین پیاده روی دویدن دوچرخه سواری یعنی چیزایی که حتی واقعا ارزون اند حداقل کوه پیاده روی دوچرخه سواری…
م: آره واقعا!
ا: دویدن که واقعا ارزون اند به نظر من خیلی کمک میکنه ممکنه یه وقتایی حالا منم تو کارم یه وقتایی اینطور میشه حجم کارم میره بالا شروع میکنم از ورزشه زدن به هر حال این اشتباهه!
م: اشتباهه بله!
ا: و یه جوری خودمو مجبور کردم که بچسبم بهش.
م: امید حرف آدمو میزنهها یه ذره سخته یعنی خیلی احتیاج به تعهد داره.
ا: من، آره من به نظرم اگر برای یه چیزی مربی بگیری یا پایه و اینا داشته باشی یا مثلاً فوتبالی که بقیه هم هستن و اینا ناخود آگاه…
م: یا یه فشاری از وجود داشته باشه که پولشو دادم.
ا: آره.
م: یا اینکه یکی باشه که بیاد بکشتت ببرتت.
ا: آره معمولا تنها باشی یهو خیلی چیز میشه.
م: یکی از بدترین گزینهها هم به نظرم مثلاً بدن سازی کردنه مگر برای کسی که خیلی حرفهای بخواد این کارو انجام بده شاید خستگی زیادی داره و خیلی هم هوازی نیست اغلب…
ا: آره ممکنه.
م: خیلی هم دسته جمعی نیست، بگذریم!
ا: آره و به نظرم از از دفتر یه مقدار بیرون رفتن برین مثلاً یه ربع همین تو خیابون یه دوری بزنی یه خریدی بکنی یه دقیقه بیای یا حالا اونایی که سیگار میکشن که بالاخره میرن…
م: پیدا میکنن راهشو…
ا: پیدا میکنن ولی بقیه هم به نظرم میدونی یه وقت آدم کارش زیاده من دوران اونورم رو که یادمه یه موقعها میشد ما صبح میشستیم همینجوری کار میکردیم اتاق بغلی یه قهوه میاوردیم نمیدونم موقع ناهار همینجوری که کار میکردیم یه ساندویچ هم همون بغل میگرفتیم یعنی تو یهو مثلاً صبح زود رفتی تو…
م: هشت ساعتی نشستی…
ا: بیشتر 12 ساعت، 10 ساعت اون تویی میای بیرون و بالاخره آدم بره بیرون یه نفسی بکشه اکسیژنه خیلی جالبه کسایی که تو پارک فناوری پردیس[54] کار میکردن خیلی هاشون که بعدا به تهران حالا چندین شرکت برگشتن به تهران همه شاکی بودن به خاطر اینکه اون جا هوای خوب داشت میومدن توی خود پارک راه میرفتن هوایی میخوردن و خیلی دوست داشتن یعنی اینا خیلی بهشون کمک میکرد.
م: اوهوم، خب دیگه چی؟
ا: راجع به ساعت کاری نذاشتی… استارت[55] اصلا استارتاپ باید ساعت کاری داشته باشه یا نداشته باشه؟ مردی جواب بده.
م: بستگی داره که همه چی.
ا: همه چی هم میگه بستگی داره عزیزم ما خودمون… برادر من ما خودمون این کاره ایم!
م: بستگی داره که در مورد چه به قول معروف کدوم افراد استارتاپ و در چه مرحلهای از عمر استارتاپ صحبت میکنیم.
ا: فرض کن که فقط بنیانگذارها سه چهار نفر ان و چه میدونم سال اوله
م: بنیان گذارها نشستن با همدیگه توافق کردن احتمالاً همونطوری که ما قبلا راجع بهش صحبت کردیم یه روی کاغذی نوشتن شاید حتی که کمتر از یه مقدار ساعتی وقت نذارن هر کدومم مسئول انجام دادن بخشی از کارن و در نتیجه ددلاینی[56] دارن و نتیجه گرا دارن عمل میکنن اگر که کسی میتونه این کار رو در مدت زمان کمتری انجام بده نوش جونش ولی اگر که نمیتونه نه مشروط به اینکه کمتر از یه مقدار مشخصی وقت نذاره.
{۲۰:۲۱}
ا: من میگم که اگر میتونه زودتر تموم کنه نوش جونش ولی بازم باید…
م: کار بکنه، همینطوره قطعا همینطوره.
ا: بحث اینه که اصلا اینطوری نیست که تو بگی آقا من ددلاینمو زدم ساعت پنجه خدافظ من رفتم…
م: نه اصلا. مثل اینایی هستن که کارمند ادارات و شرکتها و این حرفا ان از ساعت دو دقیقه به پنج وایسادن انگشتشون بالا منتظر که این انگشته رو بزنن به دستگاه و برن نه اصلا اینجوری نیست.
ا: ببین من فک کنم همین که گفتی یک اولا که تفاهمی لازمه بینشون باشه من به نظرم این نظمه باید باشه یه نظمی مثلاً آقا صبحا بین مثلاً ده تا یازده حدود…
م: دیگه بیاین.
ا: بیاین از اونورم مثلاً تا هشت و نه رو بمونیم خب بعد چیزی که به نظرم خیلی مهمه اینه که زمانی رو که فیزیکی با هم میگذرونن رو بیشینه کنن خب که بتونه سریع حرف بزنن تصمیم بگیرن کمک هم کنن.
م: دیگه از راه دور پس نباشه…
ا: یکی اون یکیم که مثلاً ممکنه شما هفت صبح بیای بخوای مثلاً هفت شب بری اون یکی دوازده ظهر بیاد دوازده شب بخواد بره به نظرم یه خورده…
م: هم پوشانیه بیشتر باشه…
ا: آره ولی از طرفی هم بعضی آدما مثلاً من واقعا صبح زودی نیستم خب من من واقعا نه و ده زودتر موتورم روشن نمیشه آدمایی هستن که شیش صبحی ان خب در اون صورت فکر کنم خیلی قاعدتا چارهای ندارن.
م: یه لطیفهای تعریف بکنم میگن که خب یه چیزی تو تلگرام[57] دست به دست میچرخید که مثلاً روسا یا یه آدمای خیلی موفق تکنولوژی[58] تو دنیا هر کدوم ساعت چند از خواب بلند میشن ساعت چند سرکار میرن بعد خب همه یه جوابی که داد مثلاً همه ساعت 4 بلند میشدن 5 بلند میشدن شیش سرکار بودن بعد من یه جوابی که تو ذهنم داشتم این بود که اگر این تنها عامل موفقیت بود احتمالاً نونواها و شاطرها موفقترین آدمایی بودن یا کله پزا! ولی واقعا این حرفتو واقعا قبول دارم که تا جایی که میشه با هم همپوشانی کنن و خیلی هم دیر نباشه یعنی مثلاً دیگه ساعت دوازده دیگه وقت کار کردن نیست شروع کار نیست.
ا: من به نظرم اینطوره خصوصا یه خورده جلوتر که بخوای بری وارد بازار[59] شی و با بیرون استارتاپت کار داری.
م: آره سرو کار داشته باشی.
ا: دیگه باید بیاریش رو نه و ده که بتونی…
م: ولی خب این شروع استارتاپه بعد که یه مقدار جلو رفت و شروع کردی به حقوق دادن به نظرم احتیاج داری به اون…
ا: دیگه باید ساعت کاری داشته باشی.
م: ساعت کاری داشته باشی.
ا: ببین خیلی کمه اگه اگر اشتباه نکنم البته اطلاعاتم مال یکی دوسال پیشه، کافه بازار[60] ظاهرا ساعت کاری نداره یا خیلی فلکسیبلـه[61] و به هرحال نتیجه هم گرفتن به هر حال اون فرهنگ رو یه جوری جا انداختن که شما ساعت کاری نداری ولی نتیجه کارتو باید به ما تحویل بدی.
م: برای همهی پرسنل[62]؟
ا: فکر کنم برای دولوپراشون چون عمدشون دولوپر ان.
م: آهان دولوپرا آره منتها مثلاً برای نیروهای اداری خیلی وقتا نمیکنن…
ا: بعید میدونم آره بعید میدونم فکر کنم دولوپر باشن.
م: اصلا لزومی هم نداره مثلاً کسی که احتمالاً با بانک سرو کار داره اتفاقا باید ساعت هفت و نیم تا سه و نیم باشه ساعت کاریش یا هفت و نیم تا چهار و نیم باشه مثلاً.
ا: ببین آره یه چیزایی هست یه خورده بعضی جاها عجیبه دیگه مثلاً سینا قطبی خودمون اونروز میگفتش که شرکتشون تو کانادا آنلیمیتد وکیشن[63] داره خب تو هر چقد که دلت میخواد میتونی مرخصی بگیری ولی باید کارت هم برسونی یا گوگل[64] و اپل[65] و اینها هم یه چیزای این مدلی دارن که آقا تو مثلاً زمانت دست خودت ولی انقد کار روت میریزن مجبوری هر روز کار بکنی.
م: حالا یه نکتهی دیگه هم که هست وقتی که تو داری حقوق میدی احتمالاً دیگه شرکت هستی داری بیمه رد میکنی یه سری الزامات قانونی…
ا: آره دیگه!
م: هم وجود داره باید این الزامات قانونی هم حواست باشه.
ا: آره دیگه کسی که بهش حقوق میدی باید یه تعداد ساعتی کار کنه قاعدتا و باید…
م: یا اگر هم باهاش توافق کردی که این اتفاق بیفته یا نیفته باید به هر حال مرخصی داره…
ا: آره باید هم تو مثلاً فرض بکن منشی شرکتت نمیتونه ساعت دوازده بیاد نمیدونم…
م: آره از هشت ممکنه زنگ بخوره.
ا: آدمی که کار مالی اداری میکنه و با به قول تو بیمه و مالیات کار داره، یکی هم خورد و خوراک هم گفتی در مورد لباس پوشیدن و کلا من به نظرم واقعا اینه که آدم موقعی که میخواد کار کنه راحت باشه به شدت مهمه و به بهرهوریاش[66] کمک میکنه.
م: آره.
ا: حالا مثلاً یه صحبتی که میگیم یکی دوست داره بشینه با کت شلوار کار کنه یکی دوست داره مثلاً پیژامه تو خونش کار کنه یکی دوست داره با شلوار جین و تی شرت کار کنه من مشکلی نمیبینم براش و خیلی شرکتهای دنیام این رو در واقع باز گذاشتن، بعضی هاشون نه یه اصطلاحاً دِرِسکُد[67] دارن و یه کُژوآل فِرایدی[68] یعنی یه روز در هفته روز آخر هفته رو که مثلاً مال ما پنج شنبه بشه همه راحت ان و با جین میان و حتی با شلوار کوتاه میان و…
م: با یه شرکتی کار میکردم برعکس بود روزای سه شنبه همه باید کت شلوار میپوشیدن کراوات میزدن.
ا: وا؟
م: آره!
ا: چه عجیب!
م: ببخشید پریدم وسط حرفت…
ا: ولی خب کلا اینه که نمیدونم مثلاً من به شخصه خودم به نظرم واقعا نتیجه هه مهمه من یه روزی ممکنه واقعا یه بعد از ظهری اصلا حوصلهی کار کردن ندارم به زور بخوام خودمو اون موقع مجبور کنم کار کنم بهرهوریم میاد پایین شاید اون دو ساعت رو بخوابم شبش یا فرداش بتونم بهتر و بیشتر کار کنم.
{۲۵:۱۲}
م: خیلی خیلی وابسته است به نظرم به این که تو چطور تونسته باشی این فرهنگ نگم فرهنگ؛ چرا! فرهنگ نتیجه گرایی رو جا بندازی تو سازمانت و اینکه روحیه وجود داشته باشه.
ا: آره.
م: می دونی یا ببخشید امید من اینو بگم، یه مشکلی که مثلاً ما الان تو مجموعهی خودمون داریم اینه که آدمی داریم مثلاً مثل من که دقیقا روحیش همینه و آدمی داریم که نه ساعت 8، 7 و 59 دقیقه انگشت میزنه برای ورود و پنج و یک دقیقه یا 17 و یک دقیقه انگشت میزنه برای خروج بعد خب این آدم توی ذهنش نمیتونه خیلی بپذیره این مسئله رو که خب چطور یکی میتونه اینجوری کار بکنه یکی دیگه داره اینطوری کار میکنه یه مقداری خیلی به اون فرهنگ سازمانی[69] وابسته است.
ا: به هر حال من خیلی قبول دارم و منم نمیدونم واقعا شرکتهایی که خیلی در قید و بند زمان و اینا نیستن توی ایران چجوری واقعا مدیریت میکنن این داستان رو که آدمها کارو هی نپیچونن و برن درگیری بازی کردن و استراحت کردن و بیرون رفتن و غیره بشن.
م: همش درگیر ددلاین نباشن هول هولکی مجبور شن برسونن.
ا: نمیدونم باید چی کار کنن یا باید خیلی سفت و سخت باشی و بدونی واقعا چقدر به آدما کار میدی و آدما حساب ببرن چون تقریبا همهی اینایی که گفتم رو خلافش رو دیدم تا حالا ولی واقعا همین جا آفرین میگم به شرکتهای ایرانی که تونستن انقدر انعطاف پذیر باشن و…
م: در صورتی که ما خیلی هم فرهنگ فرهنگمون اون نبوده، خب در مورد نوع پوشش چی؟
ا: همین واقعا!!
م: فکر میکنم خیلی واقعا یه مقداری هم خیلی الان تیکه میندازی بهم وابسته است به اینکه تو چقدر با بیرون سازمانت سروکار داری و آدم از بیرون سازمان چقدر میاد داخل.
ا: آفرین حالا اگر اگر تو یه استارتاپی، دفتر خودتو داری، خب خودتونید دروبستی یا خونتی یه داستانه، یه وقت تو توی اکسلریتور[70] نمیدونم شتابدهنده، کو وُرکینگ اِسپِیس و غیره نشستی اونجا یه خورده بازی به نظرم فرق میکنه یعنی اونجا باید چه میدونم تو آفیس دوست داشتی بلند حرف بزنی اونجا باید یه چیزای دیگم رعایت کنی چون بقیه هم کنارتن چیزی که میخواستم بهت بگم این بود که همین دیروز بود اتفاقا توی جایی بودم حالا کوورکینگ اسپیسِ شتابدهنده از این جنس چیز و اینا بعد مدیرش داشت با من صحبت میکرد یکی از مسائلش این بود که میگفت آقا اینجا آدما میان میشینن پاشونو میذارن رو میز مثلاً میره طرف با موبایلش حرف زدن پاشم گذاشته رو میز بعد یهو بازدید کنندهای میاد کسی میاد فلان و اینا دچار یه سری مسائل اونطوری شده بودن خب یا مثلاً میگه آقا طرف یهو زنگ میزنه دوستاش میان همه تو سالنه شروع میکنن مثلاً با هم قهوه خوردن و فلان و اینا در حالی که خب اینجا جای این کارا نیست اینکه از اون وری هم یه سری مشکلات اینطوری ایجاد میشه وقتی که تو تو دفتر و خونهی خودت نیستی و بقیه هم هستن یه سری چیزا رو باید رعایت کنی اونجا دیگه اونقدر تو دستت باز نیست.
م: خیلی خوبه که به هر حال یه مقداری کژوآل[71] و غیر رسمی باشه ولی از حد که بگذره ممکنه که این تلقی برای یه بازدید کننده از بیرون پیش بیاد که اینا خیلی آدمای جدی نیستن.
ا: آره دیگه بعد آخه این این جاها مثلاً حالا اینی که من میگم به یه دانشگاهی وصله در نتیجه در واقع…
م: قضاوت آدمای دانشگاهی دارن راجع بهش قضاوت میکنن.
ا: آره دیگه بعد مثلاً یهو رئیس دانشگاه ممکنه رئیس دانشکده بیاد این بیاد اون بیاد میدونی.
م: آخ نابود میشن اینا.
ا: آره دیگه بعد خیلی نگران بود این طرف میگفتش که یکی بیاد تو یهو به ما نگفته باشن ما به اینا نگیم فکر میکنه اینجا مثلاً فقط ما پول ریختیم و ملت دارن سوء استفاده میکنن
م: یه چیز دیگهای هم که فکر میکنم حالا خیلی به موضوعات دیگه وابستگی نداره این مسئلهی بلند حرف زدنه است چون معمولا شاید حتی بشه این توصیه رو کرد که بد نیست استارتاپا توی شروع کار تیم هاشون به صورت اُپِن اِسپِیس[72] باشن برای اینکه بیشترین ارتباط کاری رو با هم دیگه داشته باشن و این بلند حرف زدن ممکنه تمرکز رو از بین ببره اینو من دیدم تجربه کردم.
ا: این مشکل رو داره، آره، شاید اینایی که در واقع چی میگن پارتیشن[73] و کیوبـه[74] ولی پارتیشنه کوتاهه قبلا پارتیشن بلند مد بود شبیه یه اتاقکی میشد ولی بعدا دیدن که این خیلی تاثیر بدی داره اونور شروع کردن پارتیشنا رو خیلی کوتاه کردن ولی نیم پارتیشن وقتی هست صداها خیلی نمیپیچه و تو اون در واقع پرایوسی[75] خودتو داری ولی به محض این که مثلاً بلند شی همه رو میبینی و همه دم دست اند و…
م: یه چیز خیلی کوچیک دیگه هم بگم، اینم من دیدم و به نظرم باید بگم که متاسفانه دیدم اونم اینه که احترام متقابل خیلی مهمه کول[76] بودن رو با بی ادب بودن کلامی نباید اشتباه گرفت.
ا: موافقم!
م: چه در سوشال مدیاها[77] چه در گروهها یا مثلاً تگرامی کاری چه در ارتباطات فیس تو فیسی[78] که وجود داره و خوبه که آدمها همکار بودنشون رو در محیط کار نگه دارن اگر بخوان دوستیشون از یه مرزی بگذره بیرون، بیرون اون شرکت باشه یه مقداری حرمت اون کاره حفظ بشه و کمک میکنه حاشیه هه غلبه نکنه به متن کاری که داره انجام میشه.
{۳۰:۰۶}
ا: خب قبل از این که…
م: دعوت کنیم.
ا: آره مهمون بیاد تو.
م: من اصلا دوست ندارم سینا رو دعوت کنم معمولا اینجوریه که ما خیلی دوست داریم که مهمونمون زودتر بیاد چون اینجا گرممونه الان چون وارد زمستون شدیم الان خیلی هوا عالیه.
ا: آره راست میگی الان خوبه، ببینم مشق هاشو انجام داده یا نه؟ وبسایت[79] نیومده بالا؟
م: نه!
ا: پس دعوتش نمیکنیم.
م: جدی؟ راجع بهش یه صحبت بکنیم! راجع به نیم ساعت ما بحث بسته بودیم.
ا: راست میگی نیم ساعت رو چی کار کنیم. نه میخواستم بگم قبل از اینکه سینا بیاد تو چند تا مورده که حالا سینام بیاد ازش میخوایم راجع بهش صحبت بکنه ولی من به نظرم آدم وقتی کارش انقدر شدیده باید سعی کنه کنار این کاره حالا یه سری هابی[80] داشته باشه ممکنه تو ورزش کنی ممکنه بخوای بری سینما ممکنه بخوای با دوستات معاشرت کنی ممکنه مثلاً بخوای یه کارای فرهنگی هنری بکنی برای دلت.
م: یا کار داوطلبانه بکنی.
ا: آره مثلاً من همیشه خودم در کنار کارام حالا غیر از ورزش و مثلاً فیلم ببینم و فلان و اینا مثلاً عکاسی برام همیشه یه چیز جدی بوده الان یکی دوساله البته خیلی کم روش وقت میذارم ولی برای من خیلی جدی بود و اصلا کلا ذهنتو.
م: کارتم درسته.
ا: لطف دارین شما، ذهنتو از کار میبری بیرون و به نظرم خیلی بهت انرژی میده برعکس اینکه تو ممکنه فکر کنی آخ الان این کاره وقتمو میگیره اما اون یه ساعتی که مثلاً میذاری تو روی مثلاً یه کار خارج از کارت عملا یهو به اندازه دو ساعت به نظرم بهرهوریشو میبره بالا به شرطی که تعادلش رعایت شه، خب اگر نکتهای ندارین ما از سینا دعوت کنیم؟
م: نکته که دارم ولی خب از سینا دعوت کنیم.
ا: چارهای نیست دیگه.
م: میریم و میایم و سینا یزدانیان عزیز به ما میپیونده.
(موسیقی)
م: خب ما رفتیم و اومدیم و سینا یزدانیان رو با خودمون آوردیم، سینا یزدانیان رو من فکر میکنم اولین بار تو کافه آیتی[81] دیدم ولی بعد جالبه که سینا خودش بعدا امید رو پیدا کرده و بود و بعد من و امید با هم دیگه کار میکردیم و خب…
ا: آره داستانش خیلی بامزه است.
م: آره!
ا: برای اینکه من یه جایی با یه استارتاپی کار میکردم اونا دنبال کار یوآی[82] یوایکس[83] بودن بعد حمید اومد من اونجا با حمید آشنا شدم بعد توی یه دونه یه جایی شما پیچ[84] داشتین توی یه ایونتی[85] پیچ کردین ما اومدیم پایین بعد حمید از من شروع کرد که آقا چطور بود و اینا من گفتم یه موقع ببینیمتونو بعد تو اومدی گفتی قسمت آخری ماجرای جالبی بود.
م: جالب شد. یه بارم فکر میکنم اونجایی که دیگه خیلی جدی من با سینا و تیمش ارتباط برقرار کردم اون روزی بود که اومدین دفتر من توی مرزداران.
ا: آره!
م: اسفند نود و چهار، خب خیلی خوشحالیم که سینا اینجاست.
ا: آره ما!
م: تو فکر کن بیشترین اسمی که ما آوردیم توی پادکست…
ا: آره دیگه برادر…
م: اسم سینا بوده آره!
ا: بنده خدا، ما از حمید هم دعوت کردیم، حمید کریمی که بیاد متاسفانه نتونست دوست داشتیم که سینا و حمید که با هم چندین ساله کار میکنن با هم باشن نشد ولی خب…
م: به عنوان نماینده!
ا: فعلا سینا به عنوان نماینده هست و سینا جون یه خورده راجع به خودتو استارتاپتو…
م: سینا سلام!
سینا یزدانیان: سلام، خیلی خوشحالم الان اینجا هستم یه سری از هواییهای که توی اپیزودهای[86] قبلی زده شده! زده شده بود امروز زمینی شو خوردم! خیلی خوشحالم من تونستم بیام در واقع توی این پادکست و سلام میکنم به همهی کسایی که گوش میدن پادکست رو امیدوارم چیزایی که میگم در حد تجربهای که دارم حالا حرف میشه به درد بخور باشه.
م: قطعا همینطوره.
یزدانیان: از کجا شروع کنیم؟
ا: از تیمکمپ[87] شروع کن.
یزدانیان: خب ما یه چند سالیه در گیر یه استارتاپی هستیم تیم کمپ حالا خوش بختانه یا متاسفانه الان که داره این ضبط میشه خیلی شناخته شده نیست ولی من تجربهی داشتن بیزینس رو داشتم قبلا شرکتی داشتم بعد از اون اومدیم خیلی در واقع وارد لایف استایل استارتاپی شدیم یه جورایی هر دو تا وضعیت یعنی داشتن یه بیزینسی که یه تمام معنا استارتاپ نیست و یه کسب و کار کلاسیک[88] توی حوزهی آیتیـه[89] اونو تجربه داشتم و الان هم تجربهی استارتاپ رو دارم راجع به چیزای دیگه که صحبت کردین یه سری کامنتها[90] دارم.
م: خوبه میشنویم خیلی دوست داریم.
یزدانیان: آره حالا خیلی دوست ندارم راجع به اینکه الان خودم چی کار میکنم حرف بزنم شاید این خیلی جذاب هم نباشه برای کسایی که گوش میدن ولی فکر میکنم بریم سراغ اون چیزایی که گفتیم.
م: قطعا.
{۳۵:۰۰}
یزدانیان: من یه چیزی بگم یعنی یه جنگی بکنم اول با همه بچههایی که استارتاپ دارن و خواهشی ازشون بکنم چون اینو مکرر میبینم و زیاد میبینم از صبح جایی که هستیم یه کو-ورکینگی[91] هست که ما الان مستقر ایم به نظرم اگر کسی صدامو میشنوه و قصد داره استارتاپ بزنه به نظرم اگر میخواین که شوآف[92] کنین راحتشو بگم اگر میخواین برای دوست دخترتون دلبری کنین.
م: اوه اوه…!
یزدانیان: و میخواین جذاب باشین یا میخواین پولی رو دارین و میخواین هزینه کنین بدترین جا براش استارتاپ داشتنه یعنی خیلی کارای باحال تره دیگهای میشه کرد که یه فان[93] خوبی داشته باشین یه شوآف خوبی داشته باشین و…
ا: پول بیشتری در بیارین.
یزدانیان: آره چون استارتاپ قراره خیلی سخت باشه خیلی خیلی سخت باشه من بعضی چیزایی که میکم حالا توییت[94] بعضی از دوستانه بعضی هاشم خودم یکی دو بار توییت کردم یه بار گفتم وقتی هیچی ندارید ساختن مصالح ساختن اون آیندهای که تو ذهنته امپراطوری که تو ذهنته گوشت و پوست و استخونته و این قراره خیلی سخت باشه و باید گوشت و پوست و استخون قوی داشته باشی روحیه قوی داشته باشی پس به نظرم اگر میخواین شوآف کنید اگر میخوایین خیلی فنسی[95] باشین یا از این همین کلمهها نیاین سراغ استارتاپ چون قراره تو استارتاپ خیلی کار کنید.
ا: خاکی شین گلی شین.
یزدانیان: آره، آره!
ا: بشکنین!
یزدانیان: آره قشنگ!
ا: با خاک انداز جمعتون کنن!!
م: اعصابتون خورد بشه.
یزدانیان: قراره کم بیارین قرار شب استرس بگیرین قراره کمردرد بگیرین قراره سردرد بگیرین.
ا: قراره نا امید شین قراره اعتماد به نفستون از بین بره.
م: با خانوادتون احتمالاً به مشکل بخورین!
ا: خب کامنتهاتون رو بگو تا ما تازه بشنیم سوال کنیم!
م: آره جالب بود!
یزدانیان: یه چیزی که، یه چیزی که!
م: اینجا کامنت نوشته , خیلی که نمیتونم بخونم.
یزدانیان: ببینین از محله کاره بگم شاید محله کاره به نظرم خیلی…
ا: آره من اینو بگم که سینا اینا قبلا تو یه دفتری کار میکردن درواقع یه اتاقی داشتن خودشون بودن توش بعد از یه مدتی بنا به یه دلایلی اومدن تویه کوورکینگ اسپیسی دارن کار میکنن و ما یکی از عللی که دوست داشتیم سینا بیاد اینجا اینه که بتونه این مقایسه کنه برای ما و درواقع نظر وتوصیه هاش رو بگه.
یزدانیان: ببین، وقتی شما یه دفتری دارین و اون جا مستقرین خیلی حس خوبی دارین حس استقلال رو داره حس رشد رو داره حس رسیدن به یه استپی[96] رو داری که خب من یه تارگتی[97] رو زدم دفتر رو گرفتم مخصوصا برای کسایی که تجربهی قبلیشو ندارن یعنی نبوده مثلاً دفتر خودشو نداره، ولی به نظرم بد ترن جا برای شروع کردن یه استارتاپ اینه که یه دفتر مستقل و مجزا داشته باشین استارتاپ باید توی جمع باشه باید پشت یه میزی باشه بین استارتاپهای دیگه، ببینه و نظرم اصلا بودن توی کو ورکینگ خودش یه تمرینه برای ساختن یه فرهنگ سازمانی یعنی همون چیزی که داشتی میگفتی پاشو میذاره رو میز چه میدونم بلند بلند حرف میزنه اون آدمهایی که توی کو ورکینگ ان یه فرم حالا یا توی اَکسِلِرِیتُور هستند یه فرهنگی رو اونجا دارن میسازن که همه اگه حواسشون باشه فردا که رفتن توی دفتر خودشون اونجا اون فرهنگه رو با خودشون میبرن کسی تو دفترش بلند بلند حرف نمیزنه چون…
ا: درسته، چه حرف جالبی!
م: مجبور میشه تعامل رو از همون اول تجربه کنه…
ا: درست یاد بگیره!
یزدانیان: دقیقا. بعد به عنوان به نظرم به عنوان فاندرهای[98] یه استارتاپ چه زمانی که حالا توی محیط اشتراکی هستن چه زمانی که میرن توی دفتر تهش باید اینو در نظر بگیرن که قراره استارتاپ کار کنه قراره خیلی سخت کار کنه خیلی سریع رشد کنه و این رو باید به پرسنلشون بگن این خیلی مهمه که پرسنل بدونن که قراره برای کار کردن بیان توی این استارتاپ توی این فضا نه برای فان داشتن نه برای بازی کردن حالا بیلیارد و چه میدونم مثلاً پلی استیشن و اینا خیلی خوبه ولی تهش باید بفهمن که از خودشون به نظرم باید شروع کنن که باید بفهمن هر جایی که مستقرن چه توی دفتر چه توی اون کوورکینگه قراره خیلی سخت کار کنن به خاطر همین به نظرم رفتن توی دفتر اون چیزی که داری میگی یه بلوغی میخواد که قبلش باید به اون رسیده باشن.
ا: البته خب کو ورکینگ اسپیس، فکر کنم خودت هم یه بار اینو به من گفتی یه خوبی دیگش اینه که خب اولا میون بقیهای به همدیگه کمک میکنید حرف میزنی تجربیات رو میگی یکی هم این که بالاخره کلی منتور[99] و مدرس و سرمایهگذار و آدمای مختلف میان و میرن به هوای هم دیگه و کلی فرصت ها…
م: یه سوالی من بپرسم سینا، من به نظرم میاد کار کردن توی کو ورکینگ اسپیس یا فضای کاری اشتراکی یه نقطهی خطر هم میتونه داشته باشه دیدی اینایی که مثلاً برای کنکور میرن کتابخونه درس میخونن بعد نگاه میکنه میبینه که فلانی جلوتره یا مثلاً یکی که کنارشه میاد تو دل اینو خالی میکنه این هست توی کو ورکینگ اسپیسا یا نه مقایسه وجود داره؟
{۳۹:۳۵}
یزدانیان: به شدت، به شدت، یه موقعی میبینی حس میکنی که اون میز بغل دستیت یا مثلاً چه میدونم اونی که اون ته نشسته خیلی سریع داره رشد میکنه خیلی سریع داره چه میدونم مثلاً جلسه میذاره یه بخشیش ممکنه واقعی باشه یه بخشیش ممکنه شوآف باشه یا هر چیز دیگهای یا اینکه جو سازی باشه بعد حس میکنی که نه اون سرعتی که من میخوامو ندارم فارغ از اینکه اصلا بیزینس اون چیه، بیزینس تو چیه، آره اینو من دیدم…
ا: از اونورم اگه شاید تو دفترت باشی نفهمی اون بیرون چی میگذره اون استرسه نیاد که آقا باید من سعی کنم سریعتر و همه دارن میدون…
م: این در معرض مشاوره قرار گرفتن منتورها رو دیدن و سرمایهگذارها رو دیدن به نظرم خیلی پارامتر[100] خوبیه
ا: خیلی به نظر من مهمه، یعنی اصلا برای شبکهسازی[101] این خیلی مهمه و خیلی ما صحبت کردیم…
م: از شتابدهنده بهتره یا نه؟…
یزدانیان: ببینید من تجربه بودن توی شتاب دهنده رو ندارم، ما الان توی یه کو ورکینگ اسپیس مستقر ایم خب قاعدتا یه سری محدودیتهایی که توی شتابدهندهها هست از لجاظ زمانی و اینا اینجا ما قاعدتا نداریم ولی به نظر من توی جمع بودن خیلی لازمه برای یه استارتاپ یه توییتی بود من چند وقت پیش میخوندم که نوشته بود که گفته بود از پشت استارتاپا از پشت استارتاپاتون بیاین بیرون و بذارین مردم ببیننتون، این دیده شدنده و این تعامل داشتنه خیلی به نظرم مهمه.
ا: سینا موقعی که دفتر خودتونو داشتین خب رسیده بودین به ریختشو و خوشگلش کنین و نمیدونم از این داستانا؟
یزدانیان: آره مثلاً یه دیواری رو رنگ کرده بودیم دیوارا رو رنگ کرده بودیم، چه میدونم اومده بودی دیده بودیش دیگه، حالا مثلاً فرض کن یه بعضی وقتا یه پازل یا یه بازی بود ولی به این معنا که، یه پلی استیشنی بودو ولی به این معنا که مثلاً صندلی خیلی راحت یا از این چیزایی که خیلی برای ریلکسیشن[102] باشه نه چون همیشه اعتقاد داشتیم اینجا جای کاره و البته خود اون دفترم مثلاً اون بازهای که ما اون دفترو داشتیم هزینههایی که بهمون وارد میکرد خودش یه عاملی بود که حس کنیم خیلی باید کار کنیم آره.
م: اینم نکته ایه.
یزدانیان: یعنی قشنگ وقتی اجارهی ماه رو میخواستی بدی و عددم، عدد به هر حال قابل ملاحظهای بود قشنگ حس میکردی که یکی پا گذاشته روی خرخره ات و باید برسونی یه چیزی.
ا: تو البته دیدم یه چرتیم وسط روز میزنی درسته؟
یزدانیان: آره!
ا: کمکت میکنه؟
یزدانیان: خیلی!
م: خوش به حالت!
یزدانیان: یه چیزی میخوندم میگن که کسی که 15 دقیقه در روز چرت بزنه تا 50 درصد یا یه همچین عددی احتمال سکتهی قلبی درش میاد پایین!
ا: من یه مشکلی دارم که اگه بخوام برای 15 دقیقه برم برای یه ساعت و نیم رو راحت رفتم!
م: یه دوره آموزشی…!
ا: دورهی آموزشی آره!
م: جدا الان گفت دوره آموزشی یاد دوره آموزشی سربازیم افتادم، من سه دقیقه میخوابیم یعنی به هر حال پاش بیفته…
یزدانیان: پنج دقیقه هم آره قشنگ پنج دقیقه من خوابم دیدم!
ا: خب اینم از این سینا موقعهایی بوده که واقعا حالا به اصطلاح برن آوت شی دیگه بگی دیگه نمیتونم، دیگه تموم شد بسه اصلا درو تخته کنم، بعد چجوری برگشتی ازش چجوری غلبه کردی بهش؟
یزدانیان: ببین تو استارتاپ قراره که این حس زیاد باشه یعنی خیلی پیش میاد که به این حسه رسیدم حالا یه جایی ممکنه بدهی مالی باشه که باید پرداخت بشه سر ماه قسطی باشه پول سروری باشه یه جایی روحیه است که اصلا دیگه کلا آدم میبره انقدر نه میشنوه انقدر شکست[103] میخوره…
ا: نا امید میشه.
یزدانیان: اصلا فیدبک[104] منفی از یوزر[105] میگیره و و خیلی چیزا هست مثل…
ا: سرمایه نمیتونه جذب کنه…
یزدانیان: سرمایهگذار مثلاً ده تا مذاکره با سرمایهگذار میری و بعدش میبینی هیچی به هیچی و پولم نداری تو حسابت
م: فکر میکردی که یه کار خیلی خفن داری میکنی در حالی که اصلا جدیت نمیگیره…
یزدانیان: دقیقا دقیقا اصلا به این نتیجه میرسی که…
م: حس بدیه این.
ا: خب بعدش چه جوری به اصطلاح…
م: برمی گردی؟
ا: برمی گردی ریکاور[106] میکنی؟
یزدانیان: ببین من یه چیزی که به نظرم میاد اینه که آدم خیلی باید باور داشته باشه به کاری میکنه یعنی اولین، اولین چیزی که باعث میشه که زنده بمونی به نظرم امی_ اون باوره نه امیدا یه فرقی است به نظرم بین…
ا: بین منو میثم!
یزدانیان: یه فرقی هست به نظرم بین امیدی که داری به آینده و باوری که داری به کاری که داری میکنی و به آیندهای که این داره اون ویژنی[107] که داری به نظرم خیلی باید جلوی چشمت ظاهر شده باشه اون پادکستهای چیزی که بهم خودت پیشنهاد کرده بودی امید جان هاو آی بیلت دیس[108]
ا: مال ان.پی.آر[109]
یزدانیان: آره چیز مشترکی که بین چند تا قسمتش گوش دادم اینه که اون لحظهای که استارتاپت داره میمیره اون دقیقا لحظهی مرگش که همه دارن اون بنیان گذارش مطمئنه که این لحظه لحظهی مرگش نیست و یه راهی پیدا میکنه…
ا: آره خیلی مشترک بود راست میگی.
یزدانیان: راهی پیدا میکنن برای اینکه نجاتش بدن حالا یا یه مدل درآمدزایی[110] جدیدی پیدا میکنن یا که بیزینسی کنارش راه میندازن یه کاری میکنن که اکثرا بحثهای مالی خب قاعدتا.
ا: حالا تو این مسائلی که ما گفتیم چیزی بود مثلاً تو چه میدونم راجع به ورزش، هابی، کارای فوق برنامه، آره چی کار میکنی، غیر از کار؟
یزدانیان: من که اصلا ورزش نمیکنم یعنی واقعا تنبلترین هم تو ورزش کردن ولی به شدت به نظرم راه رفتن خیلی جواب میده خیلی باعث میشه که فکر آدم بازشه، ولی یه چیزی راجع به همین بحث کم آوردنا و بریدنه که گفتی حالا به این سوال دومت هم بی ارتباط نیست به نظر من داشتن یه ساید پروژکتـه[111] یعنی یه پروژهای[112] که واقعا اصلا دنیاش با دنیای اون کاری که داری تو استارتاپ میکنی متفاوت باشه ممکنه شخصی باشه ممکنه حتی چه میدونم با کوفاندر روش کار کنین ولی یه چیزی…
ا: یا با دوستای دیگت.
یزدانیان: یا با دوستای دیگه، حالا برای خود من همیشه این ساید پروژکته تو زمینهی کاری خودمه یعنی همیشه مثلاً یه اپ[113] موبایلی بوده که خورد خورد روش کار میکردم یه وقتی میبینی خود این تبدیل میشه به یه بیزینس یعنی اصلا انتظارشو نداری شاید بگم نمونههایش که دیدم مثلاً حتی بفروشتش بگه که اوکی پولی که از محل این آوردم رو میذارم توی بیزینس اصلیم…
م: تمرکزتو به هم نمیریزه؟
{۴۵:۰۱}
ا: آره!
یزدانیان: خیلی، خیلی چیزه، خیلی ریسکیه میدونی یه موقعی اصلا یه به این حسی ممکنه یه این چیز برسی که آهان این چی این درسته اینه خب من بیام اصلا کلا بیام رو این ولی به نظرم اگر یه تایم[114] براش بذاری مثلاً من خودم میگم پنج شنبه جمعهها میشینم سر یه اپلیکیشن موبایلی کار میکنم هیچ ممکنه آیندهای هم به اون معنا نداشته باشهها ولی همین که ذهنمو دارم خالی میکنم چون وقتی شما داری به نظرم داری استارتاپ رو میبری جلو خب با یه سری بحرانها مواجه میشی، با یه سری پارادوکسها[115] مواجه میشی، یه سری ایدهها[116] اصلا میاد تو ذهنت که میگی واو این چقد خوبه، یه جایی باید اینا رو خالی کنی چون، به اون شدت خوبی هم که توی ذهنت فکر میکنی نیست باید خالی بشه آروم بشی به این نتیجه برسی که نه اوکی پس یه حس زودگذری بود گذشت رفت…
ا: خب حالا این ساید پروژکت که میگی اگر که کار یا بیزینسی نباشه چی؟ مثلاً تو بگی آقا من پنج شنبهها میرم نقاشی میکشم، مجسمه سازی میکنم یا یه چیزایی اصلا اینطوری فیلم درست میکنم، عکاسی میکنم.
یزدانیان: نمی دونم شاید برای آدم با آدم متفاوت باشه برای من اون ساید پروژکت نیست برای من اون یه سرگرمیه ممکنه بین…
ا: خب تو خسته نمیشی هفت روز هفته داری کار واقعا با یه کامپیوتر کار میکنی؟
یزدانیان: خیلی اگزجره[117] است ولی نه واقعا نه.
ا: چه جالب.
م: من یاد یه چی افتادم ای شا الله حالا شما اگه بچه دار بشین اصلا دیگه براتون ساید پروژکت معنی نداره! در وقت استراحت باید با بچه بازی بکنین ولی خب خیلی حال میده مثلاً من الان با پسرم…
ا: خب اونم کمک میکنه ولی.
م: واقعا اصلا مثلاً فرض بگیر که شب که میشه حالا در حد همون توی خونه و اینا مثلاً با پسرم فوتبال بازی میکنیم اصلا دنیای دیگهای است آدم کلا همه چیز یادش میره این مال شما خلاصه جواب… این بچهها است
یزدانیان: ببین من یه لحظه به نظر من اون هابی هست که مثلاً ممکنه در طول روزم انجامش بدی خب، یه یه ساعت بیای کنار یا چه میدونم چه نقاشی بکشی یه…
ا: تو مثلاً آهان شما ساعت کاری داشتین مثلاً با حمید؟
یزدانیان: ببین حالا حمید اگر اینو شنید… حق چی بهش میگن که حق دفاع از خودش آزاده و… شاید یکی از دلایلی، یکی از چیزایی که من و حمید همیشه روش در واقع باهم هیچ زمانی هم به تفاهم نرسیدیم بحث همین ساعت کاریه به نظر من خیلی مهمه مقید باشیم به ساعت کاری، آره استارتاپ قراره یه چه میدونم متفاوت باشه از یه بیزینس کلاسیک خیلی چیزاش ولی به نظر من ساعت کاری خیلی مهمه چون وقتی کوفاندرها خودشونو مقید کنن به یه ساعت کاری وقتی نیرو استخدام میکنن مخصوصا نیروهای اول این مقید بودنه رو میبینن و خودشون رو مقید میدونن و این همین جوری پله پله به نظرم بین سلسله مراتب مختلف بعدی اون استارتاپ میره جلو یه جور فرهنگ ساختنه و یکی دیگه هم بحث زمانه ولی یه چیزی گفتین حالا بین صحبتها استارتاپ داره تا یه جایی چه میدونم حالا فریم ورکش[118] رو آماده میکنه پلتفرمش[119] رو آماده میکنه و اصلا با دنیای بیرون در ارتباط نیست آره شاید اونجا شب کار کنن صبح کار کنن، صبح کار نکنن بخوابن شاید اونجا خیلی مهم نباشه هر چند که به نظرم باید اونجا هم تمرین کنن ولی از یه جایی به بعدش میخوان بیان بفروشن میخوان بیان با مشتری هاشون در تماس باشن و این مشتری[120] ساعت هفت صبح میاد سر کار، نه صبح میاد سر کار نمیشه دوازده ظهر مثلاً یک بعد از ظهر طرف پاشه بیاد بگه که چون من استارتاپم مقید مثلاً به خیلی چیزا نیستم این به نظرم یک چیزیه که اشتباه جا افتاده…
ا: تو معمولا چند تا چند کار میکنی؟
یزدانیان: ببین من تو اون زمانی که الانم خیلی به شدت درگیر کُد[121] هستم ولی یه دورهای بود که کلا شب نخواب بودم الان واقعا فهمیدم که شاید مود[122] بدنم اصلا عوض شده یا هر چیزی الان واقعا با اینکه مثلاً صبح ساعت پنج، پنج و نیم بیدارشم خیلی، خیلی حال میکنم…
ا: خوردی به 30 سالگی.
یزدانیان: آره قشنگ، من خیلی حال میکنم که صبح زود بیدار میشم صبح زود میزنم بیرون
ا: کی مثلاً تو میای میرسی به دفتر؟
یزدانیان: من مثلاً من با اینکه تیوان[123] هستیم من هشت و نیم تیوان ام
ا: جدی؟
م: اوه باریکلا!
یزدانیان: آره من هشت و نیم تیوان امو…
م: با وجود اینکه مثلاً راهتم زیاده…
یزدانیان: آره
ا: تو یه دوازده ساعتی اونجایی درسته؟
یزدانیان: من تا هشت شب اونجا هستم
ا: تقریبا دوازده ساعت ولی تو تازه میری خونه هم کار میکنی؟…
یزدانیان: الان دیگه سعی کردم این کارو نکنم وقتی میرسم خونه…
ا: پس وبسایت من چی؟
م: اون دست حمیده! سوال بعدی!
یزدانیان: نه ولی به نظرم خیلی مهمه که ببینی بدنت تو اون مقطع چجوری…
ا: شما یه قانونی هم داشتین مثل اینکه میگفتی که بعد از نه شب حرف کاری نمیزنین آره؟
یزدانیان: آره اون…
ا: موفقیت آمیز بود یا نه؟
یزدانیان: الان نه ولی اون دوره خیلی دوره خوبی بود که حالا یه قسمت دیگه از زندگی من توش حرف کاری رو نه شب به بعد ممنوع کردیم و اون دوره، دورهی خوبی بود الان متاسفانه به خاطر اینکه به شدت در گیر کار هستیم لازمه یه وقت شبا بشینیم یه چیزی رو با هم چک کنیم ولی به نظر من خیلی لازمه که تمایزی بین زندگی غیر کاری و کاری باشه.
ا: تو بعد دلت مثلاً واسه تفریح تنگ نمیشه مثلاً پاشی بری سینما پاشی بری پارک پاشی بری کارای اینطوری بکنی؟
{۴۹:۵۲}
یزدانیان: ببین خیلی بستگی داره امید بگی تفریح مثلاً… برای هر آدمی…
ا: سرگرمی.
یزدانیان: یه چیزیه خب من سینما دوست ندارم من اصلا نخندید به من نسبت به سینما فوبیا[124] دارم، از فضای بسته.
ا: بشینی پلی استیشن بازی کنی، حتی! بشینید پلی استیشن بازی کنید.
یزدانیان: چرا مثلاً آره، نمیدونم ببیین باز خیلی شاید اگزجره باشه یه وقت میبینی برای یه آدمی کار کردنه تفریحشه خب ولی قبول دارم که باید جدا کنه یعنی باید بکشه کنار.
ا: مثلاً سفر؟
یزدانیان: سفر خیلی دوست دارم برم ولی خیلی وقته نتونستم برم.
ا: به خاطر زمان بیشتر.
یزدانیان: آره به خاطر اون.
م: و البته فکر میکنم شاید یه علتش این باشه که تو پشتیبانی تیم کمپ پشتیبانی مشتریان تیم کمپ رو خودت داری انجام میدی.
یزدانیان: آره الان واقعا به شدت در گیر هستم…
م: و واقعا هم در لحظهای که یه نفر به قول تیکتی[125] میزنه به تو به سرعت جواب میدی.
یزدانیان: آره چون لازمه…
م: رفتارت واقعا قابل تقدیره!
یزدانیان: مرسی!
ا: اوضاع خورد و خوراکت چطوره؟ آزمایش خونتو آوردی؟!
یزدانیان: ندادم خیلی وقته یعنی فکر میکنم از زمانی که سربازی گروه خونیمو مشخص کردم…
م: نه بابا!
ا: نه عزیزم شما سالی یه بار رو به نظر من…
یزدانیان: از اون موقع تا الان فکر کنم من آزمایش خون ندادم!
م: من پیشنهاد دادم واقعا همین الان بگم به هزینش میارزه سالی یه بار بیشتر از سالی یه بار حتی آزمایش خون بدید پاشین برین دکتر بگین که براتون تست[126] ورزش بنویسه چون میدونین که خطر حملههای قلبی توی سنین پایین کشنده تره!
ا: عزیزم شما ولی پیرمردی این چیزا رو داری میگی بذار جوونا زندگیشونو بکنن!
م: تو که از من جلوتری که! سنت بیشتره! نه ولی جدی جدا از شوخی آدم فکرشو نمیکنه که ممکنه که چقدر نزدیک باشه بهش، آثار ممکنه که توی مرگ و میر و این حرفا خدایی نکرده منتهی نشه ولی خب اثر میذاره روی زندگی آدم و خیلی هم آره خواب…
ا: خواب رو اصلا یادمون رفت راجع بهش صحبت کنیم!
م: آره راست میگی!
ا: خواب به نظر من باید حداقل نه ساعت باشه! من خوابم زیاده و واقعا زجرم میده برای اینکه یه موقعهایی که دوست دارم زیاد کار کنم و فشار کاریم زیاده نمیتونم کم بخوابم صبحش اصلا نمیتونم…
م: امید یه چیزی بگم من از وقتی که مجموعهی خودمو شروع کردم تا الان علاوه بر اینکه چربی خونم رفت بالا و به این مشکلات رسیدم چربی خون منم شد چیزا شد یه ضرب المثل، وزنم هم خیلی رفت بالا یعنی چهارده کیلو وزنم اضافه شد این جدا از این که به خاطر پشت میز نشینی خیلی زیاد بود این بود که من دقیقا تو همین حد فاصل بچه دار شدم و این به این معنی بود که خواب به شدت نامنظمی داشتم و من اثرات این رو لااقل روی تمرکزم روی قوای ذهنی خودم علاوه بر وضعیت فیزیکیم میبینم یعنی فکر میکنم خوابه اهمیت داره حالا البته هر کسی بیوریتمش[127] فرق میکنه ساعت بیولوژیکش[128] فرق میکنه باید پیدا بکنه و واقعا باید بخوابه، حیفه!
یزدانیان: کیفیت خواب…
ا: کیفیتش آره…
یزدانیان: کیفیت خواب خیلی مهمه و چرت بین روز هم حتماً…
ا: البته من به نظرم واقعا هرچی سن آدم پایین تره باید تا جایی که میتونه بیشتر جون بکنه چون اون موقع است که تو میتونی یه شب نخوابی دو شب نخوابی سه ساعت شب بخوابی هر چی سنه میره بالاتر این کارا برات سختتر میشه، خب ما یه چیزی حدود چهار دقیقه وقت داریم سینا…
م: کلاً دیگه؟
ا: آره دیگه، دیگه چی میخواستی بگی؟
یزدانیان: نمی دونم من یادداشت زیاد کردم ولی خب خیلی بد خطم یه قسمتیشو…
ا: ببین منم بد خطم ولی خط خودمم قطعا میتونم بخونم!
یزدانیان: می خواین بپرسین یا…
م: نمی دونم ایدهای داری امید؟
یزدانیان: فکر کنم یکی از کسل کنندهترین قسمتها بود!
ا: نه بیشتر میخوام بدونم اون!
م: تجربه خیلی خوبی بود!
ا: اون مخصوصا اون حالا لحظاتی که یهو باز میدونم گفتید آدم باید باور داشته باشه ولی میخوام بگم اون جایی که کم میاری اعتماد به نفست از دست میره یهو میبینی بغلیتها مثلاً پول ریز[129] کردن رشد کردن فلان اینا خب باز چی کار میکنی؟ مثلاً میری راه میری میری مثلاً شبش با دوستت شام میخوری یا نه هیچی بالاخره یه فشار سنگینی بهت میاد چجوری دفعش میکنی؟
یزدانیان: ببین احتمالاً، احتمالاً که نه صد در صد نسبت به هر کسی اون چیز فرق میکنه ولی چیزی که به نظر من این وسط مهمه به عنوان یه مهارت کسایی که کوفاندر یا فاندر استارتاپ هستن باید مدیریت بحران کردنو یاد بگیرن، این مدیریت بحرانه هم اول از خودشون شروع میشه که یک دفعه تصمیم آنی تصمیم هیجانی نگیرن نگن که این مسیرو خب حالا یه دفعه بذاریم کنار به خاطر این که اون مثلاً…
ا: یه اتفاقی افتاده!
یزدانیان: آره اون اتفاق افتاده یا اون افراد دارن این کارو میکنن خیلی این هیجان زده شدنه و تصمیم هیجانی گرفتنه به نظرم خیلی مهمه و اینکه بتونه حل مساله کنه یعنی وقتی این مشکله براش پیش میاد به چشم مسئله بهش نگاه کنه آره مثلاً تعریفش کنه و بگه خب من این راهها رو دارم آره پول تموم میشه شاید خیلی خیلی از بحرانهایی که برای استارتاپ پیش میاد بحث مالیش باشه و این که یاد بگیره راهکار بده هزینه هاشو کم کنه یا دنبال یه سولوشنی[130] بگرده که بتونه از این مرحله رد بشه
ا: شده یهو یه اتفاقی بیفته اونقد بهت فشار بیاد ول کنی بری خونه؟
یزدانیان: آره، ببین یه چیزی رو نمیدونم راحت بگم یا نه!؟
م: آره بابا پادکست خودمونه.
یزدانیان: خیلیها میگن تو دوران استارتاپ یعنی شروع یه استارتاپ شاید داشتن یه رابطهی عاطفی خطرناک باشه و واقعا هم میتونه خیلی خطرناک باشه یعنی نه به این برسی نه به اون برسی ولی به نظرم اگر بشه آدم رابطهی عاطفی رو برقرار کنه که از لحاظ کاری هم بتونه در واقع یا بتونه صحبت کنه راجع بهش یا بتونه تکیه کنه.
{۵۵:۲۱}
م: ساپورتت[131] کنه.
ا: ساپورت عاطفی بشی.
یزدانیان: آره، درک کنه، درک کنه این به شدت به نظرم بزرگترین نعمت برای یه کوفاندر استارتاپه.
م: جالب بود بسیار جالب بود.
یزدانیان: خیلی میتونه کمک کنه.
م: موافق این قضیهای امید؟…
ا: اگه هر دو در واقع کوفاندر یا هم بنیان گذار باشن چی این خطرو نداره که اگه اون رابطهه مثلاً بهم بخوره بعد استارتاپ میپاشه دیگه.
یزدانیان: آره!
ا: خیلی ریسک بزرگیه دیگه نه؟
یزدانیان: آره!
ا: ولی اگه خب این رابطه بیرون از استارتاپت باشه شاید!
یزدانیان: و شاید بعد از یه مدتی بیاد اینوالو[132] بشه تو استارتاپت.
م: بسیار عالی.
ا: حتی بستگی به طرفت هم داره که چه انتظارش از تو چی باشه مثلاً شاید بگه یکی که کارمنده هشت میره پنج میاد و میخواد بالاخره عصر و شبش رو بیرون تفریح کنه…
م: رابطه عاطفی کلا رابطهی مثلاً بین دو جنس مخالف هم سن میدونین… رابطهی مثل پدر و مادر پدر و مثلاً پسر…
ا: آقا!
م: فرزند و مادر.
ا: جمعه ظهرها بری مثلاً خونهی مادرپدرت و چلو کباب رو بزنی و…
یزدانیان: به نظرم لازمه یکی باشه که بتونی باهاش حرف بزنی.
م: همین طوره.
ا: شاید خواهر برادرت باشن…
م: ولی کانسپتش[133] خیلی مهمه خب.
ا: خب اگر شما نکتهی دیگهای دارین؟
یزدانیان: نه!
ا: توصیهای به جوونا نداری سینا؟
یزدانیان: تنها حرفم اینه که اگر قراره بیاید استارتاپ بزنین واقعا قراره خیلی سخت بگذره، قراره خیلی سخت بگذره!
ا: پس خودتونو آماده کنید.
یزدانیان: واقعا خودتونو آماده کنید.
م: مرسی خیلی ممنون.
یزدانیان: مرسی که دعوت کردید.
ا: خواهش میکنم.
م: ممنون از همهای که ما رو گوش کردن خیلی خیلی فوری بگم که اگر در اپ شنوتو یا وب سایت شنوتو ما رو دارید میشنوید برامون کامنت بذارید خوش حال میشیم موجی از سرور و شادمانی ما رو فرا میگیره به ازای هر کامنت ما رو در توییترمون 10ampodcast منشن بکنید وبسایت نداریم! salam@10ampodcast.ir ایمیل بفرستین.
ا: تلگرام!
م: بله در تلگرام podcast10am راه ارتباطی اونجام مشخصه مرسی خدانگهدار.
[1] موزیک (Music): موسیقی
[2] تم (Theme): زمینه
[3] آنلاین (Online)
[4] اسکایپ (Skype): نرم افزاری برای تماس صوتی و ویدئویی است.
[5] استارتاپ (Startup): سازمانی موقتی است با هدف ایجاد محصول، خدمت و یا بازار جدید که دارای ویژگی رشد مقیاس پذیر و سریع، مدل کسب و کار تکرارپذیر و درآمدزا در شرایط عدم قطعیت است. استارتاپ عموما داری ویژگیهای نوآورانه، فناورانه مثلا مرتبط با اینترنت و ارتباطات دیجیتال است. (برای اطلاعات بیشتر قسمت 0 از فصل 1 از پادکست 10 صبح را بشنوید.)
[6] زوم (Zoom): سرویس ارائه دهنده امکان برقراری جلسه، و تماس صوتی تصویری با امکانات ارائه و پرزنتیشن
[7] سبک زندگی (Lifestyle)
[8] فرهنگ (Culture)
[9] استودیو (Studio): اشاره به محل و اتاقی است که ضبط برنامه پادکست در آن انجام می شود.
[10] لایو (Live): پخش زنده
[11] اینستاگرام (Instagram): یک نرمافزار و شبکهی اجتماعی برای به اشتراک گذاری عکس و ویدئو
[12] فیل (Fail): شکست خوردن
[13] برن اوت (Burn Out): در اثر شرایط سخت یا فشار کاری از نظر روحی، روانی و یا بدنی بریدن (کم آوردن)
[14] جت لگ (Jet Lag): خستگی مفرط و سایر تأثیرات جسمی که فرد پس از پرواز طولانی در چندین منطقه زمانی احساس می کند.
[15] صنعت (Industry)
[16] ریسک (Risk)
[17] استرس (Stress)
[18] عدم قطعیت (Uncertainty): اشاره به اصل عدم قطعیت در کسب و کار است.
[19] تیم (Team)
[20] بنیان گذار (Founder)
[21] مدیریت (Management)
[22] اینتنس (Intense): شدید
[23] بیزینس (Business): کسب و کار
[25] سرمایه گذار (Investor)
[26] اسلاید (Slide): به هر صفحه از یک فایل ارائه می گویند.
[27] اسکرین شات (Screenshot): عکسی که از طریق رایانه یا موبایل از صفحه نمایش خود آن گرفته می شود.
[28] هزینه (Cost)
[29] فست فود (Fast Food)
[30] اپلیکیشن (App: Application): نرمافزار؛ عموما اشاره به نرم افزارهایی است که در تلفن های همراه هوشمند نصب می شود.
[31] دیزاین (Design): طراحی، طرح
[32] شنوتو (Shenoto): یک بستر نرمافزاری و وبسایت ایرانی برای انتشار، پخش، به اشتراکگذاری، دانلود و خرید فایلهای صوتی (پادکست) و کتابهای صوتی در محیط وب و موبایل است.
[33] آفیس (Office): دفترکار
[34] ستینگ (Setting): تنظیمات
[35] کافی شاپ (Coffee Shop)
[36] کو ورکینگ اسپیس (Coworking Space): فضای کار اشتراکی؛ فضای کاری که در آن افراد و کسب و کارهای مختلف می توانند از میز کاری، اینترنت، اتاق جلسات و … به صورت مشترک استفاده کنند.
[37] پتانسیل (Potential): توانایی بالقوه
[38] مانیتور (Monitor): صفحه نمایش
[39] سایت (Site): اشاره به وب سایت است.
[40] لوکس (Luxe): مجلل، پر زرق و برق
[41] پلی استیشن (PlayStation): یک برند کنسول بازی ویدیویی است که متعلق به شرکت سونی است.
[42] دولوپر (Developer): برنامهنویس، توسعه دهنده نرم افزار
[43] فناپ (Fanap): شرکت فناوری اطلاعات و ارتباطات پاسارگاد آریان (فناپ) با سرمایهگذاری گروه مالی پاسارگاد و همکاری جمعی از نخبگان و فارغالتحصیلان دانشگاههای برتر کشور تأسیس شد.
[44] کد زدن (Code): برنامه نویسی
[45] پازل (Puzzle): جورچین
[46] هنداوت (Handout): یادداشت دستی؛ در اینجا اشاره به موضوعات و سرفصل هایی است که توسط میثم و امید، قبل از ضبط هر قسمت نوشته شده است.
[47] لپ تاپ (Laptop)
[48] ریست (Reset): باز گرداندن دستگاه دیجیتال، نرم افزار و سرور و … به حالت پیش فرض، اجرای مجدد، تنظیم مجدد. در اینجا تازه و بدون دغدغه های قبل شدن معنی می دهد.
[49] سازمان (Organization)
[50] سوشالایز (Socialize): معاشرت کردن با دیگر افراد در رویداد یا مکانی
[51] آن بردینگ (Onboarding): استقرار کارمند جدید در سازمان و آشنا کردن وی با مجموعه
[52] سینرژی (Synergy): همافزایی
[53] کوفاندر، هم بنیان گذار (Co-founder)
[54] پارک فناوری پردیس (Pardis Technology Park): یکی از مهمترین و بزرگترین پارک های فناوری کشور در شهر پردیس است.
[55] استارت (Start): شروع کردن
[56] ددلاین (Deadline): ضرب الاجل؛ آخرین زمان یا تاریخی که باید کار یا پروژه ای تا آن زمان کامل و تمام شود.
[57] تلگرام (Telegram): یک نرمافزار و پیامرسانی فوری مبتنی بر تکنولوژی ابری، ویدئو، تلفن و سرویس صوتی
[58] تکنولوژی (Technology): فناوری
[59] بازار (Market)
[60] کافه بازار (Cafe Bazaar): نام وبسایت و نرمافزاری ایرانی که بستری برای ارائهی برنامهها و بازیهای اندرویدی است.
[61] فلکسیبل (Flexible): منعطف، قابل تغییر
[62] پرسنل (Personnel): کارمندان
[63] آن لیمیتد وکیشن (Unlimited Vacation): مرخصی نامحدود
[64] گوگل (Google): در اینجا شرکت گوگل منظور است.
[65] اپل (Apple): یکی از شرکت های فناوری آمریکایی است که تلفن های همراه آیفون، رایانه و لپ تاپ های مک، نرم افزارهای مختلف و … را تولید می کند.
[66] بهره وری (Productivity)
[67] درس کد (Dress Code): قانون شرکت در مورد این که چه لباسی در محیط کار باید پوشیده شود.
[68] کژوآل فرایدی (Casual Friday): روز آخر هفته که کارمندان اجازه دارند لباس غیر رسمی بپوشند.
[69] فرهنگ سازمانی (Organizational Culture)
[70] شتاب دهنده (Accelerator)
[71] کژوآل (Casual): غیر رسمی
[72] اپن اسپیس (Open Space): نوعی از محیط کار که بر خلاف محیط های کاری معمول، اتاق و دفترهای جداگانه ندارد.
[73] پارتیشن (Partition): تقسیم بندی
[74] کیوب (Cube): مکعب؛ در اینجا منظور ایستگاه کاری هر فرد در اداره یا سازمان است که به شکل مکعب محصور شده است.
[75] پرایوسی (Privacy): حریم خصوصی
[76] کول (Cool): باحال
[77] سوشیال مدیا (Social Media): رسانه اجتماعی؛ البته به جای آن اغلب از اصطلاح شبکه اجتماعی استفاده می شود.
[78] فیس تو فیس (Face to Face): رو در رو
[79] وب سایت (Website)
[80] هابی (Hubby): سرگرمی
[81] کافه آی تی (IT-Cafe): این محل، توسط مرکز نوآوری و فناوری شرکت فناپ افتتاح شده است و فضایی برای استقرار تیمهای استارتاپی و برگزاری کارگاهها و رویدادهای آموزشی و ترویجی در حوزه فناوری اطلاعات است.
[82] یو آی (UI: User Interface): رابط کاربری؛ نقطه ای است که کاربران انسانی در آن با رایانه، وب سایت یا برنامه موبایل و … ارتباط برقرار می کنند. مانند صفحه وب سایت یا سیستم عامل و انواع نرم افزارها
[83] یو ایکس (UX: User Experience): تجربهی کاربری؛ تجربه کلی شخص در استفاده از محصولات مانند وب سایت یا برنامه موبایل
[84] پیچ (Pitch): ارائه؛ در اینجا منظور ارائه به سرمایه گذار است.
[85] ایونت (Event): رویداد
[86] اپیزود (Episode): قسمت
[87] تیم کمپ (Teamcamp): نرم افزار مدیریت پروژه که به صورت آنلاین انجام می شود.
[88] کلاسیک (Classic)
[89] آی تی (IT: Information Technology): فناوری اطلاعات
[90] کامنت (Comment): نظر، اظهار نظر
[91] کو ورکینگی (Coworking): همکاری؛ در اینجا منظور فضای کار اشتراکی است
[92] شوآف (Show Off): خودنمایی
[93] فان (Fun): سرگرمی، لذت، انجام کاری برای خنده و حال خوش!
[94] توییت (Tweet): اشاره به پیام متنی است که کاربران آن را در شبکهی اجتماعی توییتر (Twitter) ارسال میکنند.
[95] فنسی (Fancy): تجملی
[96] استپ (Step): قدم، مرحله
[97] تارگت (Target): هدف
[98] فاندر (Founder): بنیان گذار
[99] منتور (Mentor): برای اطلاعات بیشتر قسمت 8 از فصل 1 از پادکست 10 صبح را بشنوید.
[100] پارامتر (Parameter): معیار و شاخص
[101] شبکه سازی (Networking): (برای اطلاعات بیشتر قسمت 4 از فصل 1 از پادکست 10 صبح بشنوید.)
[102] ریلکسیشن (Relaxation): آرامش، استراحت
[103] شکست (Failure)
[104] فیدبک (Feedback): بازخورد
[105] یوزر (User): کاربر
[106] ریکاوری (Recovery): ترمیم، بازیابی
[107] ویژن (Vision): چشم انداز، دورنما
[108] هاو آی بیلت دیس (How I Built This): نام یک پادکست متعلق به شبکه ان پی آر یا NPR است که در آن گای راز (Guy Raz) با کارآفرینان مشهورمصاحبه می کند.
[109] ان پی آر (NPR: National Public Radio): شبکه محتوایی آمریکایی است که برنامه های رادیویی، پادکست، اخبار و … را تولید می کند.
[111] ساید پروژکت (Side Project): پروژه جانبی
[112] پروژه (Project)
[113] اپ (App: Application): اپلیکیشن یا نرمافزار؛ عموما اشاره به نرم افزارهایی است که در تلفن های همراه هوشمند نصب می شود.
[114] تایم (Time): زمان
[115] پارادوکس (Paradox): تضاد
[116] ایده (Idea)
[117] اگزجره (Exaggeration): اغراق، مبالغه
[118] فریم ورک (Framework): چارچوب
[119]پلت فرم (Platform): پلت فرم یک مدل تجاری است که با تسهیل مبادلات بین دو یا چند گروه وابسته به یکدیگر، معمولاً مصرف کنندگان و تولیدکنندگان، ارزش ایجاد می کند.
[120] مشتری (Customer)
[121] کد ( Code): در اینجا منظور برنامه نویسی است.
[122] مود (Mood): حالت، حال و حوصله
[123] تیوان (Tivan): باشگاه کارآفرینی تیوان
[124] فوبیا (Phobia): ترس، خوف
[125] تیکت (Ticket): بلیط؛ در اینجا منظور فرمی است که برای درخواست حل مشکل در قسمت پشتیبانی وب سایت ها، ارسال می شود.
[126] تست کردن (Test): امتحان کردن
[127] بیو ریتم (Biorhythm): ریتم زیستی بدن
[128] ساعت بیولوژیک بدن (Biologic Hour)
[129]ریز (Raise): بالا بردن؛ در اینجا به معنی جذب سرمایه است.
[130] سلوشن (Solution): راه حل
[131] ساپورت (Support): پشتیبانی
[132] اینوالو (Involve): درگیر شدن
[133] کانسپت (Concept): مفهوم کلی
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد