متن پیادهسازی شده قسمت 9 از فصل 3 پادکست 10 صبح با عنوان: منطقه پرواز ممنوع (مهمان: نظری- هولدینگ نگاه)
میثم: سلام به قسمت نهم پادکست 10 صبح خوش اومدید.
امید: از فصل 3.
م: از فصل 3، آره؛ آخه دارم سعی میکنم اون چیزهایی که همیشه تو میگی رو بگم امید، یه ذره سخته. بذار بگم؛ پادکست 10 صبح پادکستیه در حوزه مدیریت، کارآفرینی و استارتاپها به زبان فارسی و ما در فصل 3 در مورد داستانهای فراز و نشیب کارآفرینان صحبت میکنیم و من میثم زرگرپور هستم. درست گفتم.
ا: عالی بود و منم امید اخوانم و ما امروز مهمونمون آقای دکتر نظری هستن؛ این بخش دوم از مصاحبه با ایشونه. بخش اول، قسمت هشتم بوده از فصل 3 که حتماً گوش بدید، زندگی حرفهای ایشون، مسیر شغلیشون از بچگیشون، جوونیشون تا امروز، کامل برای ما توضیح دادن که بسیار جذاب بود. این قسمت برای ما که خیلی یادگیری داشت، همین قسمتی که گوش خواهید داد. فوقالعاده ایشون درباره در واقع زندگی شخصیشون، چیزهایی که مطالعاتشون بوده، چیزهایی که تو طول سالها به نظرم یاد گرفتن و خصوصاً خیلی جالب بود برای من یک جملههای کوتاه مثلاً در حد 30-20 ثانیه میگفتن که هرکدومش میشه ساعتها بهش فکر کرد.
م: اون عمود پروازه خیلی جالب بود.
ا: آره راجع به مثلاً از آخر به اولی که راجع به بازار میگفتن.
م: آره پدرشون میگفتن.
ا: راجع به چهارچوب تِن اِف[1] و اصلاً مدیریت زمانشون[2] …
م: یه چیز دیگهای که ایشون گفت اینکه اصلاً عجیب روی من اثر گذاشت این بود که آدم وقتی که شکست[3] میخوره از سختی کار، براش غلبه دلیل به شکست نیست، وقتی زمین میخوره سختی برای اینه که بتونه به وزن خودش غلبه بکنه.
ا: آره.
م: خیلی اصلاً چیزهایی بود که عجیب بود. من یه حرفی بزنم به ضرر پادکسته، ما معمولاً میگیم که اگر که قسمت قبل رو نشنیدید حتماً اول برید اون رو گوش بدید بعد بیاید این رو بشنوید، ولی الان میخوام بگم که حتی اگر قسمت قبلی رو نشنیدید حتماً این قسمت رو گوش بدید، مخصوصا اگر که در شرایطی هستید که ممکنه بخواید یه مقداری راجع به مسیر زندگیتون، راجع به پیدا کردن خودتون، راجع به مسیر حرفهایتون فکر بکنید، من تصور میکنم که خیلی خیلی میتونه کمککننده باشه.
ا: آره، منم اعتقاد دارم به اینکه از پرشنوندهترین قسمتهای پادکست خواهد شد و خصوصاً این آخرین قسمت سال 99 هست و ما مخصوصاً این کار رو کردیم که توی عید بتونید واقعاً راجع به صحبتهای دکتر نظری فکر کنید و شاید واقعاً تاثیر خیلی زیادی توی زندگیتون بذاره. من خودم حتماً این قسمت رو گوش خواهم کرد. یه چیزی هم …
م: یعنی بقیه قسمتها رو گوش نمیکنی امید؟
ا: این رو واقعاً شاید برگردم …
م: با دقت.
ا: خودم با دقت دوباره گوش بدم. من فقط یه چیزی اضافه کنم؛ یه سری اصطلاحات انگلیسی ایشون به کار بردن …
م: درسته.
ا: … مهمونهای قبلی به کار بردن، ما اینها رو دیگه ترجیح میدیم وسط حرفها رو قطع نکنیم اما متن قسمتها رو ما توی وبسایتمون میذاریم و این متنها …
م: با یه فاصله زمانی مسلماً.
ا: آره، ترجیحمون اینه که سریع بذاریم و حالا هرچند وقت یک بار چک کنید میاد، وبسایتمون 10ampadcast.com هست.
م: برندهی جشنواره …
ا: آره راست میگی، برندهی جشنواره هم شد.
م: اصلاً یادمون رفت اعلام کنیم.
ا: و تو البته دستهبندی خودش که خیلی برای ما خوشحالکننده بود.
م: گروه مرگ بود واقعاً.
ا: آره و این اصطلاحات همه پانویس میشن، انگلیسی و فارسیش رو میتونید ببینید، اصلاً جملههایی حتی از ایشون که جذاب بوده رو از تو متن میتونید دربیارید …
م: بله.
ا: و حالا ما بقیهی چیزها رو هم توی شبکههای اجتماعی[4] به خصوص اینستاگراممون[5] میذاریم که …
{5:00}
م: اون تابلویی که دکتر صحبت کرد انتهای قسمت قبل …
ا: آره.
م: مسلماً میتونید تابلو رو ببینید، محیط کارشون رو ببینید، جذابه به نظرم.
ا: آره، که اونم آیدیاش[6] 10ampadcast هست در اینستاگرام، میتونید فالو[7] بکنید.
م: مرسی.
ا: گوش میدیم به صحبتهای دکتر.
م: سال نوتون هم مبارک.
ا: سال نوتون هم مبارک، راست میگه.
م: ایشاالله که سال خوبی باشه
ا: امیدواریم که سال خیلی خوبی براتون باشه.
م: سلامتی
ا: چقدر حرف داشتیم اول این قسمت.
م: عیب نداره.
ا: خیلی ممنون و خداحافظ تا بعد از تعطیلات؛ ما فکر میکنیم قسمت بعدمون احتمالاً …
م: بعد از تعطیلات، حالا باید ببینیم میتونیم ضبط بکنیم یا نه. خداحافظ.
ا: مرسی خداحافظ.
(موسیقی)
م: به بخش دوم از مصاحبه با آقای دکتر محمدرضا نظری، معاون توسعه کسب و کار هولدینگ[8] فناوری نگاه کارآفرین، خوش آمدید. بهتون خیلی جدی پیشنهاد میکنم اگر که بخش اول این مصاحبه رو نشنیدید، همین جایی که الان این قسمت رو دارید میشنوید، یه دونه برید عقبتر و بخش قبلی رو بشنوید. آقای دکتر توی بخش قبلی یه مقدار راجع به زندگی حرفهایشون صحبت کردن و البته آخرش خیلی حرفهای جذابی راجع به استارتاپها[9] زدن. آقای دکتر دوباره سلام.
محمدرضا نظری: سلام به روی ماهتون. خوشحالم که خدمتتونم.
م: مرسی، مچکرم، زنده باشید.
ا: خُب ما توی این قسمت یه مقدار میخوایم وارد زندگی شخصیتون، حالا تا جایی که راه داره بگیم، از مثلاً توسعهی فردی[10] در واقع شاد و بشاش بودن و غیره، ولی قبلش چون آخر قسمت قبل راجع به استارتاپها و کارآفرینی[11] گفتین، خیلی حرفهاتون جذاب بود، گفتیم با اون ادامه بدیم و بعد بریم سراغ اینها.
م: یه مثالی زدین آقای دکتر گفتین که مهم این مثال بوکس بود که گفتین که اون مربی بوکس گفت که زمین نخور، اگر که زمین خوردی وگرنه نمیتونی بلند بشی، اتفاقاً من دیروز یا پریروز بود از یکی از کارآفرینان[12]، یکی از بنیانگذارهای استارتاپهای معروف این رو شنیدم که واقعاً به نظر میاد که هدف اصلی توی استارتاپها در درجه اول اون بقا و سِروایو[13] کردن و خیلیها میگن که ما تمام تلاشمون رو کردیم برای بقا و وقتی که تونستیم مطمئن بشیم از زنده موندنمون، یه پنجرهای برامون باز شد. شما موافقین با این قضیه؟ بههرحال هم خودتون درگیر کارآفرینی بودید هم به تعداد زیادی از کارآفرینها درس دادین، مشورت دادین؛ چیکار باید بکنن؟
نظری: کار استارتاپی کردن، کار کارآفرینی کردن، روی لبه تیغ راه رفتن و در مرزها حرکت کردنه، مثلاً مرز بین تعصب و تمرکز و پشتکار؛ ببین تعصب کار اشتباهی است مثلاً یه چیزی جواب نمیده شما هی بخوای روش پافشاری کنی، این کار خیلی اشتباهیه. با یه پیشته هم بخوای دربری که اینم باز اشتباه است دیگه. میگی آقا متمرکز باش و مثلاً این داستان پیوت[14] کردن از همین میانرشتههای بین تمرکز و تعصبه، تعصب نداشتن و متمرکز بودن ترجمهش میشه پیوت که یه جایی باید بتونی فرمون رو بچرخونی. یه جاهایی هم هستش که باید هی خودت رو چک بکنی، منظورم از این که چک بکنی نگاه بکنی یه سری تِرِند[15] یا روند تو دنیا هست یا تو بازار هست و یه ایدهای تو داری؛ میگی خیلی خوب، درسته آقا، من مثلاً یه دونه، چه میدونم یه دونه اَپ[16] آوردم بالا، مبتنیست بر مثلاً تحلیل داده، مبتنی ست بر این، مبتنیست بر این؛ آقا این با روند سازگاره با ترند میخونه؟ آره روش متمرکز باش، امروز نگیره، فردا میگیره. ولی یه وقتی نگاه میکنی تو مثلاً گیر دادی به یه چیزی که دیگه داره نسلش ور میُفته، رفته پشت اون تپه قرار گرفته که داره خلاصه تموم میشه، این دیگه شرمنده دیگه باید خودت رو جابهجا کنی، بگی نه من اینجا هستم یا میمیرم یا موفق میشم، مثل این کاپیتانهای کشتی قدیمی که با کشتیهاشون غرق میشدن که به نظرم کار بسیار اشتباهی بوده؛ آقا پیش میاد، کشتی داره غرق میشه، بیا سوار شو برو شما، این تیکهش که تو مواظب همه هستی تا حصول اطمینان کنی که مسئولیتت داره انجام میشه خیلی چیز خوبیه ولی این که نه، حالا همه رفتن من باید با این کشتی غرق بشم.
{10:01}
ا: غرق بشم.
نظری: خُب یعنی چی؟ مثل اون کسانی که همسرانشون میمردن اینا رو هم میسوزوندن، میگفتن این کارآیی نداره دیگه، اون که رفت، اینم بره. این اشتباهست. ببینید من خودم همیشه اینجوریام، بذارید یکی دوتا مثال بزنم؛ من گاهگداری مثلاً طرحهای بیزنِس پلن[17] برام میاد که بخون نظر بده، حالا مشاور چند تا از بانکها هستم، پیش میاد دیگه که مثلاً میگن آقا کامِنت[18] تو هم روش باشه. من به طرف میگم کار شماست؟ میگه آره. میگم یه دو روز به من مهلت بده بتونم این رو بخونم بتونم به شما نظر درستم رو بدم. این که میره بیرون، من یه دو سه تا کاغذ اول و وسط و آخر این دفترچه میذارم میندازمش اون بغل، میره تا دو روزی که بیاد، محاله لاش رو باز کنم، دیوونهم مگه؟! بعد طرف میاد، یه نگاه میکنه میبینه اوه اوه این جزوه سرش و وسطش و آخرش کاغذ گذاشته شده، یعنی یارو کلش رو خونده، اینجاها هم سوال داره. بعد یکی از این کاغذها رو باز میکنم، اینجوری میکنم، میگم آقای زرگرپور این چیه شما واقعاً اینجا نوشتی؟ یه نگاهی به قیافهت میکنم اگر دیدم رنگت شد رنگ مهتابی، یا یه جورایی گفت استاد ببخشید، مثلاً من این رو حتماً درست میکنم، حتماً اشتباه شده، میگم این رو بردار درست کن بیار، میره و یه وِرژن[19] درست میشه و این کار ادامه داره تا کی؟ تا زمانی که بعضی وقتها از همین کاغذها من میذارم لای دفترچهها، مثلاً آقای اخوان میاد میگه خُب خدمت شما هستم، سوالی هست؟ باز میکنم میگم جناب اخوان این چیه واقعاً اینجا نوشتی؟ میگه اجازه بدید توضیح بدم، اینجا چیز پرتی وجود نداره. من میگم ببخشید میشه یه دو ساعت به من مهلت بدی.
ا: آهان، تازه.
نظری: تازه میخونم. چون به یه باوری رسیدم؛ زیرساخت موفقیت[20] اول باور فرده، بقیه روی این سوار میشه. بقیه آقا نمیدونم فلان جدول پر شده یا نشده، فلان چیزه رو داره یا نداره، فلان نفر اینوِست[21] کرده یا نه، توی کدوم ویسی[22] هستی، آقا اینها بماند. تو در دادگاه قضاوت شخصی خودت اول باید خودت رو قانع بکنی؛ وقتی از پس این براومدی از پس بقیه برمیای. ولی بعضیها از پس خودشون برنمیان و دائماً این تِنشِنی[23] که داره این عصبیتی که دارن مال اینه که خودشون رو قانع نکردن، بعد هی دنبال این میگردن یه نفر دیگه رو مجرم کنن. آقا بردیم ایدهمون رو فلان جا پِرِزنت[24] کردیم قبول نکردن، من میگم حتماً تو پِرِزنتِیشِنی[25] که برای خودت کردی رای نیاورده. مگه میشه تو چیزی رو خیلی بهش مسلط باشی و قبولش کرده باشی بعد، ببینید معمولاً منتقل میشه این حال.
ا: درسته.
نظری: معمولاً این حال منتقل میشه. این اولین چیزیست که من توی بحثهای کارآفرینی فهمیدم و همیشه سعی میکردم که بچهها رو قانع کنم که خودشون نسبت به طرحشون قانع بشن یا اگه نمیتونن قانع بشن، ولش کنن؛ الان تو نطفه ولش کنن نه اینکه هی کج بیان جلو، بعداً بخوان با یه حالت عدم اعتماد به نفسی یکی دیگه رو قانع کنن. طرحی رو که خود طرف بهش مشکوکه، من قبول کنم؟ خیلی اشتباهست.
م: الان شما بههرحال توی کارهای حرفهای که انجام میدید به عنوان مشاور یا توسعه دهندهی کسب و کار هم نگاهتون همینه و اگر چیزی رو خودتون باور نکنید واقعاً پیش نمیرید؟
نظری: بله، من اصلاً به عنوان معلم چیزی رو که نفهمیده باشم به کسی نمیگم، محاله. بنابراین وقتی کسی در مورد چیزی که من میگم سوالی داشته باشه، بپرسه، یه 50 تا مثال روش میزنم، یه 20 تا کِیس استادی[26] کنارش جمع میکنم، یعنی قشنگ بتونه بفهمه که من خودم این چیزی که دارم میگم فهمیدمها! نفهمیده باشم که خیلی خوب تمرین کردم بلد نیستم، نمیفهمم، یاد ندارم، نمیفهمم چی میگی شما. طرف اومده بود دفاع بکنه از یه طرحی تو پارک علم و فناوری دانشگاه تهران[27]، یه تیم بودن 4 تا پیاِچدی[28] پزشکشون بود، تجهیزات پزشکی بود، یه سیستم اولتراسوند[29] درست کرده بودن مثل تِل بسته میشد، کارآییش این بود که با امواج اولتراسوند کمک کنه به تخلیه مخاطی که داخل بینی هست، خیلی چیز پیچیدهای بود، ماهم داور بودیم. برگشتم به این بنده خدا گفتم شما رقیبتون کیه؟ گفت رقیب ما مثلاً شرکت فلان، این کار رو میکنه. گفتم نه، شما رقیبت فین هست استاد! یک فین آدم میکنه تموم میشه دیگه، من نمیتونم قانع بشم، این رو گذاشتی اینجا اولتراسوند بیاره پایین، مرگ نیست که یه زور میزنی میاد پایین، شما قانع کن که با اون نمیشه. نتونست من رو قانع کنه که یه فشار هوا رقیب این نیست. بعد دوباره دیدم اومدن تو طرح داوری. گفتم بیا! گفتم شما همونید دیگه، به اون رقیبتون غلبه کردین؟ گفتن آره استاد ما اونجا هول شدیم نتونستیم بگیم؛ یه بخشی از مخاط هست این بالا گیر میکنه به هیچ روشی پایین نمیاد، این مال اونه. گفتم خُب ببخشید جونت آپلود میشد، این رو اون موقع میگفتی وگرنه اون تیکه اول من نفهمیدم تو چی میگی. من گفتم آدم عادیام. ما وقتی میخوایم یه چیزی رو کامِرشیالایز[30] بکنیم، تجاریسازیاش کنیم، یادمون باشه که باید به زبان انسان صحبت کنیم نه به زبان ماشین. ببینید بسیاری از استارتاپها زبانشون زبان ماشینه و به ارزشهای ذاتی اشاره میکنن، بازار جای ارزشهای ظاهریه. فرقش چیه بین ارزش ذاتی و ارزش ظاهری؟ ارزش ذاتی ارزشهایی هستن که ریشهشون در علمه، مثل پِرفورمَنس[31] مثل کوروژن، اِفِکتیونِس[32]، مثل عملکرد، مثل سرعت، اینا خیلی خوبن ارزش ذاتی دارن تقدیر هم میشن، آیاِسآی[33] پابلیشینگ[34] هم میشن همینجوری میرن جلو. ارزش ظاهری چیه؟ ایف ایت ورکس ایت ایز نایس[35]، کار میکنه قشنگه. ما بچه بودیم این مهرانکیت میخریدیم، نمیدونم شما یادتونه یا نه؟
{15:07}
م: بله
نظری: یه کیتهایی[36] بود دیود داشت، باطری داشت، سرب میخریدیم، لحیم میکردیم. بعد اون لحظهای که اون باطری رو میذاشتیم خاموش و روشن میشد بوق بوق میکرد ما نمیدونی چه کِیفی میکردیم، میگفتیم ببین چه خوشگله ولی نگاه میکردیم یه مشت سیم بود، دل و جیگر بیرون. این چون کار میکرد زیبا بود.
ا: من یه سوالی دارم راجع به مثلاً بوکس و اینا گفتین برگردم بهش؛ آیا به نظرتون اون بوکسری که میخوره زمین حالا نمیتونه پاشه، آیا اون رو شکست حساب میکنید؟ حالا ما تو این فصل خیلی داریم راجع به شکست صحبت میکنیم و اصلاً دید شما، تعریفتون راجع به شکست یا فِیلیر[37] چیه؟ و تو خصوصاً تو کانتِکست[38]، زمینه استارتاپ و کارآفرینی شکست رو چی تعریف میکنید؟ چهجوریه؟ بعدش چی بشه؟ قبلش چی بشه؟
نظری: ببینید شکست در ذهن کارآفرین معنی نداره، همونطور که عدد 2 معنی نداره. کارآفرین عدد 2 براش حرام است. ما تو فروش هم این رو یاد میدیم، میگیم آقا 2 حرومه، مثلاً میگه طرف یعنی چی؟ میگم ببین، تو امروز مثلاً با یه مشتری مذاکره کردی، یه چیزی رو پرزنت کردی، نفر چندمه؟ میگه نفر اول. میگیم خیلی خوب حالا داری میری یه جا جلسه، اون نفر چندمه؟ میگه دوم؛ میگیم خُب تموم شد. این آغاز شکسته؛ داری میشماری، نباید بشماری. من وقتی با کسی جلسه دارم تمام مایندم[39] اینه، این امروز اولین کسی است که میبینم و تا آخر عمرم آخرین کسی ست که دارم میبینم، دو دِ بِست[40]، رضا نظری، دیگه مهلت دیدن کسی رو نداری. این اولین کسیست که میبینی و آخرین کسیست که میبینی. نفر بعدی که بیاد میرم سراغ دومین اولین نفر، بازم اولین نفره. اگر من به عنوان یک معلم مثلاً سوالات دانشجوها رو بشمارم، نفر آخر رو باید بگیرم بزنم، ولی اگر رویکردم این باشه که این اولین سوالیست که داره امروز مطرح میشه باهاش کنار میمام. کارآفرین باید اینجوری باشه که این اولین ایده من بود شکست خورد، حالا من یه ایدهای دارم و حالا یه ایدهای دارم، اگر بیاد بگه که آقا من دفعه دهم هست دارم فلان جا مراجعه میکنم جواب نمیگیرم، این دفعه پنجم هست که این اینجا گیر فنی پیدا میکنه، شمارش کنه پوستش کندهست.
ا: دو دو تا چهار تا.
نظری: ورود میشه به پروسه[41] شکست، فیلر. ولی اگر تو اینجوری باشی که آقا من اولین باریه که با این رقیب مواجه میشم، این اولین دفعهست که خوردم زمین، پا میشم. خوردن زمین که همه میخورن زمین، بازنده اونه که پا نمیشه. اونی که پا میشه که اتفاقاً بردش رو آغاز کرد. به چی غلبه کرد؟ به وزن خودش.
م: احسنت.
نظری: تو اول به خودت غلبه کن بعد از پس نفر روبهرویی هم برمیای. برای اینه که تو بوکس میگن سعی کن زمین نخوری چون گاهگداری به خودت غلبه کردن سختتر از اون روبهرویی است.
م: شما شکست هم خوردین آقای دکتر؟
نظری: تو چی؟
م: توی کار، تو یه پروژهای، حالا با هر تعریفی که دارید.
نظری: آره، خیلی. شکست به مفهوم دیویئِیشِن[42] از اهداف ابتدایی بسیار زیاد بوده.
م: یا مثلاً اینکه بگید که من کاش این کار رو از اول شروع نمیکردم.
ا: یا مثلاً شرکتی باشه مثلاً نگیره، تعطیل بشه حتی، ورشکست بشه.
نظری: آخه ببین چهجوری بهتون بگم، من همیشه همه چیز رو اُورآلی[43] نگاه میکنم و برآیندش رو ارزیابی میکنم، بنابراین برآیندش برده. ببینید زندگی پِین اند پِلِژر[44] هست، یه سری درد میکشید یه سری لذت میبرید. یه سینما میخواید برید، یه سری پِین داره، فیلم خوب پیدا کنی، ترافیک رو بکشی، جا پارک پیدا کنی، پِیمِنت[45] اصلاً پِینمنته فکر کنم، پول دادن یه جور پِین هست، اینا پِینهاشه؛ یه پلژرهایی داره، با خانواده بودی، یا با دوستان بودی، یه چیزهایی میل کردی یه فیلم خوب دیدی، برآیند موفقیتت از این کار اینه که این پلژرها به این پِین غلبه کرد، مثلاً طرف میره خونه مثلاً مادرش خونه بوده، میگه چطور بود امروز عصرت؟ خدا رو شکر! این یعنی بردی نه اینکه هیچ پِینی نکشیدی، نه مامان نمیارزید، با این که فیلم خیلی خوبی دیدی. چرا نمیارزید؟ بابا جلومون یه آدم دور از جون بیفرهنگی نشسته بود مثلاً چلق چلق چیز میخورد یا مثلاً فلان میدونی یه پِینی رو کشیدی. من پکِیج[46] زندگیم برآیندش مثبته، یعنی پلژرها به پِینها غلبه کردن. مجموع شرکتهای موفقشده به شکستخورده، مجموعه کارهای درستی که انجام دادم به کارهای اشتباهی که کردم. فکر کنم برای همه همینطور باشه، سعی کنن این توتالیتی[47]، این کل رو مدیریت[48] کنن. هر کدوم از اون پِینها رو بذارید بمونه و شما رو متوقف کنه، مثلاً بگی که آقا دفعه قبلی که این کار رو کردم مثلاً منجر به ضرر شد که یه پِینه …
ا: درسته.
نظری: … منجر به این شد که پِینه، دفعه قبل که تیم درست کرده بودم خیلی اذیت شدم این دفعه فردی کار میکنم نه دیگه اینا شکسته. عرض کردم که موفقیت هر فرد تو زندگیش اینه که تو اون موضوع خاص به اون بلوغ تابآوری رسیده یا نه.
ا: درسته.
نظری: آقا مهم نیستش که تو با کی ازدواج کردی، مهم نیستش که تو چه شرکتی استخدام شدی؛ بایستی سازنده باشی. نمیشه؟ خیلی خُب گفتیم متعصب نباش ولی متمرکز باش. براش هزینه کن، انرژی بذار، کارهاش رو انجام بده.
{20:11}
ا: حالا دکتر راجع به پلژر و این برآیند صحبت کردید، من هم قبلاً شنیده بودم شما آدم شاد و بشاشی هستین و خیلی تو این زمینه موفق بودین و حرف برای گفتن داشتین، هم همین الان اولی که شما از در اومدین تو خُب این رو کامل حس کردم، انرژی خیلی مثبتی دارین و حالا این رو میخواستم صحبت کنیم و حسین هم یه تقلبی به من رسوند که گفت راجع به تِناِف بپرسم که اصلاً نمیدونم چیه؟
نظری: چشم. من اگر دلیل منطقی برای ناراحتی نباشه خوشحالم، بنابراین از مجموعه سه گزینه بیتفاوتی، خوشحالی، ناراحتی، دو به سه، 66% اوقات خوشحالم. پیشفرضم نسبت به انسانها اینه که همه خوبن در عین اینکه ممکنه بدی هم داشته باشن و جایی که من هستم اگر کسی نخندیده باشه اون روز بر من حرام شده، چه نخندونده باشم حرامتر، خودم نخندیده باشم اندکی. مشکلات هم رو سعی میکنم منتقل نکنم در عین حال سعی میکنم کسی که کنارم هست به هر دلیلی مشکلاتی که همه دارن، چند دقیقهای که با من هست یه خورده رها باشه، یه خورده آرومتر باشه. خیلی وقتها سخت میشه چون دلایلی که برای ناراحت بودن هستن داره زیاد میشه، عزیزانی دارن به علت مسائل کرونا وایرس[49] از دست میرن، اتفاقات عجیب غریب میُفته، ولی من نمیدونم من تمرین کردم شاید از همون بچگی که عرض کردم انقلاب دیدم، جنگ دیدم که زندگی جاریست، میگذرد و چه بهتر با شادابی و با انرژی بگذره. کسی رو خوشحال میکنم خیلی خودم حالم بهتر میشه بنابراین شاید بگم یه بخشی از شاد کردن مردم جزء خودخواهیهای منه، چون واقعاً ازش لذت میبرم، هیچ منتی سر کسی نیست. در لحظه زندگی میکنم ولی اعتقاد دارم به اینکه سالیان سال باید موند و جنگید و کار کرد. پکیج اینهاست بنابراین چه میدونم بگم شاید خدادادیست و در عین حال یه تمرین خوبی داشتم که مرز بین هجو و طنز و تمسخر و شادسازی و اینها باشه، کسی رو محور اینکه کسی بخنده قرار نمیدم، خودم رو عمدتاً واسطه قرار میدم و این خیلی مهمه، ما با هم باید بخندیم، به هم نباید بخندیم که.
ا: درسته.
نظری: و همین چیزها، چیز خارقالعادهای نیست ولی تو خانواده و اینا مثلاً با بچهها، با بزرگترها، با پیرها، با آقایون، با خانومها فرق نمیکنه، راحتیم.
ا: تِن اِف رو بگین.
م:آره، من این رو بگم من یه خاطرهای دارم از آقای دکتر. یه بار آقای دکتر داشتن ماجرایی تعریف میکردن، من انقدر خندیدم که فکر میکردم که اگر 10 ثانیه دیگه تو این اتاق بمونم از فرط خنده میمیرم و رفتم از اتاق بیرون یعنی روحیهای که دکتر میگن توی خندوندن و بشاش بودن واقعاً خیلی فوقالعادهست. تناِف؟
نظری: تِناِف یه مدل توسعه توازن فردیه که من خودم دورهش رو گذروندم به عنوان دانشپذیر ولی در دوره مفصلش رو گذروندم یعنی تقریباً دوره 20 روزهش رو، یعنی روی هر کدوم از این اِفها 2 روز. بعد که تمرینش کردم، یاد گرفتم، خوشم اومد یه خورده لوکالایزش[50] کردم بعد یکی دوبار خودم اجراش کردم به صورت 10 روزه، این دوره مفصلش 20 روزهست، یه ورژن پایینترش 10 روزه ولی مثلاً میتونه 10 نیم روز، 5 روز باشه، 10 ساعت هم میتونه باشه، حتی میتونه 10 دقیقهای باشه که الان من بتونم به شما سریع معرفیش کنم. تِناِف میاد میگه که یه آدم متوازن، یه آدمی که در مجموع بتونه بباله به اینکه یه آدمی بوده که جنبههای مختلف خودش رو توسعه داده، باید روی 10 تا اِفش تمرکز کنه. اینا چون 10 تان از یک شروع میشن تا 10 ولی مثلاً اینی که داریم میگیم یک، اولیه و اونی که داریم میگیم …
ا: اولویت ندارن بهم.
نظری: اینا رو من وقتی میخوام درس بدم دور دایره میکشم، یه وقتایی میگم این رو بچرخونیدش ببینیم کدوم میرسه، مثل چرخ هرجاش رو بگیری میشه اول دایره، هرجاش رو دوست داری بگیر. با این شروع میشه با فِیت[51] به مفهوم ایمان، باورهای قلبی، هرآن چیزی که شما رو تقویت میکنه، تثبیت میکنه به کار خوب انگیزه میده، از کار بد نهی میکنه، بحثهای مذهبی نمیخوایم بکنیم، بحث دین خاصی رو مطرح نمیکنم ولی کلاً بهرهگیری از ظرفیتهای روانی و باورهایی که تو رو کمک کنه بفهمی این اِکوسیستمی[52] که به نام دنیا توش هستی، همچین بینظم و بیهدف نیست، تو هم یه تیکهشی و اثری باید بمونه و همه چی اینجا تموم نمیشه. من آدم شایستهای نیستم بخوام بحث مذهبی بکنم ولی به عنوان یک مسلمان شیعه و مذهبی باور دارم که دین و مسلکی که دارم، کشش پرداختن به این موضوع رو به طور کامل داره. بنابراین خیلی مفتخرم به این مسلمانی. باهاش مشکلی ندارم که بگم نه این مثلاً به من نمیخوره.
{25:03}
ا: درسته.
نظری: ما ایرانی بودیم باید بریم سراغ زرتشت، اونم برای خودش محترم، من با اونم مشکلی ندارم ولی میخوام بگم از چیزی که خودم هستم اصلاً باهاش مشکلی ندارم ولی بسیار روت آنالیسیس[53] دارم، باید برم سراغ ریشهها، ول نمیکنم، این چیزها رو رویهش رو قبول ندارم.
ا: خوب پس اولیش شد فِیت.
نظری: سریع بشمارمشون، بعد میشه فمیلی[54]، خانواده. حتماً باید یه تیکهت مربوط به خانوادهت باشه، یعنی باید بشینی تست کنی حضور خودت رو تو خانواده، مشاعی هم نه، اختصاصی. میگن آقا چقدر برای بچهت وقت میذاری میبینیشون؟ میگم من هر شب دارم میبینمش. میگم ببین آخرین باری که اختصاصی باهاش نشستی حرف زدی کی بوده؟ یارو یادش نمیاد. یعنی که آقا گم شده اون بچه.
ا: یه فعالیتی باهم کردین.
نظری: یه قدمی باهم زدین، بالا سرش رفتی، یه قصهای واسش خوندی، یه سوالی ازش پرسیدی، یه بار بهش حالی کردی الان 5 دقیقه فول دِدیکِیتِد[55] توام من، آمادهام اگر دوست داری بگی بشنوم، دوست داری بشنوی، بگم. نمیکنیم با پدرمون، با مادرمون نمیکنیم، نمیفهمیم. بعد یه سری تحصیلاتمون میره بالا، دچار یه سری عدم فهمهایی میشیم، استفهام ناقص ناشی از تکرار. بذار بهتون بگم، به نظری میگن مثلاً چقدر بابات رو دوست داشتی؟ خیلی، چون پدر کلمه مقدسیه و دوستش داشتی ولی بذارید من نظری رو بهتون معرفی کنم چه گافی داده. خدا رحمت کنه رفتگان شما رو، پدر من 16 بهمن دنیا اومده بود، یه سال روز تولدش گفتم سورپرایزش کنم. بهتر از من میدونید گرفتن ویزای شینگن[56] برای یه نفر بدون حضور خودش یعنی چی.
ا: درسته.
نظری: یعنی دیگه توضیح ندم ولی من این کار رو کردم. پاسپورت[57] ایشون رو بردم ویزای شینگن توش گرفتم اومدم. با قول اینکه تو فرودگاه آلمان انگشتنگاری بشه، این شکلی. یه بلیط لوفتهانزای[58] فِرست[59] گرفتم، 5 هزار یورو[60] گذاشتم توی پاکت، چون خواهر ما آلمان زندگی میکنه و فارغ شده بود یه نوهی جدیدی پدرم پیدا کرده بود، رفتم روی صفحهش گفتم باباجان تولدت مبارک اینم کادوی شما؛ این پاسپورتت، این ویزات، برو یه یکماه پیش خواهرم بمون، این پول رو هم هرچقدر خرج کنی تموم نمیشه، کم بود از خواهرم بگیر. بابام گفت دستت درد نکنه، زحمت کشیدی. کاش یه بار میاومدی پارک رفیقام تو رو ببینن.
م: عجب!
ا: چه جالب!
نظری: من فهمیدم جلوی آیینه با چه نفهمی روبهروم، چه حسرتهایی پدر و مادرهای ما دارن و ما داریم به عنوان پروفسور، استاد، دکتر، فلانی که پول داره، پدر رو تکریم میکنیم. آقای نظری، نفهم، این اصلاً تو رو نمیبینه، رفیقاش تو رو توی تلویزیون دیدن ولی تا حالا با خودش ندیدن. خدا رو شکر زود این تذکر رو گرفتیم؛ دوشنبه صبحها رو خالی کردیم. میگفتیم آقا برای ما هیچ جلسهای نذارید، دوشنبه صبحها میرفتیم پارک با رفیقاش تخته بازی میکردن، قلیون میکشیدن، چایی میخوردن، ماهم اونجا مینشستیم قاطی اینا.
ا: چه جالب!
نظری: پدرم داروش نصف شده بود.
م: عجب!
نظری: میدونی چی دارم عرض میکنم، من داشتم این رو با پول جابجا میکردم. پس میخوام بگم دچار استفهام ناقص نشیم. من میدونم بابام چی میخواد، من میدونم مامانم الان حسرتش چیه، من میدونم خواهرم، من میدونم بچهم، نه عزیز من، نمیشه. دِدیکِیتد تایم[61] میخواد، باید شناخت پیدا کنیم. فمیلی بعدش فرِندشیپ[62]. خیلی باید آدم نادون باشه که بگه چون من اهل خانوادهم با دوستان آمد و شد نمیکنم. خُب این خیلی خطاست. دامنه ارتباطاتت حتماً دوستهای خوب باید توش باشن، باید براشون وقت بذاری، کامیونیتی[63] و رفاقت داشته باشی. فمیلی، فرندشیپ، بعد میشه حتماً فان[64]. باید فان داشته باشه یه چیزی باید باشه که تو رو تخلیه کنه، خوشحالت کنه، هرچی سالمتر، صحیحتر که قطعاً بهتر. مطالعهست، شنا، پیادهرویه، کاردستیه، برای من شعره، من عاشق ادبیاتم. باید بخونم، باید بگم. میخونم از شعرهام براتون.
ا: حتماً.
نظری: اینها، یه فانی باید داشته باشی، نمیشه. من یه آدم خیلی گرفتارم، این یعنی من عقبافتادهم. آدم توسعهیافته که اینقدر گرفتار نیست که. آدم توسعهیافته باید تنیس بتونه بره. باید یه وقتی داشته باشه در طول روز یه کار مفیدی انجام بده. احساس عذاب وجدان از اینکه فان داشتی نمادی از عقب افتادگیست. خیلی از مدیران ارشد ما عقبافتادهن و احساس میکنن خیلی چیز خوبی هم هست. میگم آقا تو فانت چیه مثلاً آقای وزیر؟ یعنی چی آقا، من وزیرم، چه میدونه فان چیه. این یعنی تو عقبافتادهای. اگر یهو نشون بدن رئیسجمهور فلان کشور میره گلف بازی میکنه نماد توسعهیافتگیشه؛ چون تو فرهنگمون نیست میگیم نگاه کن مثلاً فلان شده، فلان کار رو میکنه.
ا: ول کرده رفته.
نظری: ول نیست این باید اون فان رو داشته باشه که بعداً بتونه فوکوس[65] رو انجام بده. فوکوس یکی دیگه از اون اِفهاست، تمرکز داشتن است.
ا: خُب.
نظری: فِیلر، یاد گرفتن از گذشته و خطاهاست. فیدبَک[66]، انتقادپذیر بودن. فاینَنس[67]، حتماً مهمه پولدار بودن، پولدار شدن ولی اون فِیت یادتون نره چون اِتیکس[68] اون توئه.
{30:08}
ا: اخلاقیات.
نظری: ثروتمند شدن در چهارچوب اخلاق. ما مکلفیم، انسانهای درست، من نه! انسانهای درست باید خلق ثروت و پول درست کنن تا برای جوانها دو تا گزینهای نشه. یا یک آدم ناجور نمیدونم فلان شدهای هستی که پولداره، یا یه آدم خیلی خوبی هستی که فقیره. آقا یه گزینه سومی درست کنید که آدم خیلی خوبیه که پولداره. چه اشکالی داره؟! چرا جوانها رو هی به دو طبقه دعوت کنیم؟! فیوچر[69]، بحثهای آینده است یعنی اگر اون طرف فیدبک و فیلر هست که مربوط به گذشتهست، برای متوقف شدن نیست، مال یادگیریه برای اینکه برای آینده بتونیم کار بکنیم و این 10 تا اِف هستن خلاصهش؛ یه بار با همدیگه بخوایم بشماریمش بگیم آقا، فید ایمان، فمیلی، فرندشیپ، فان، فوکوس، فیلر، فیدبک، فیوچر، و فیتنِس[70] و یکی دیگه هم بود، فایننس رو گفتم؟
م: فایننس.
ا: فایننس.
نظری: فایننس. تِن اف اینهاست.
ا: آیا کتابی چیزی هست که مثلاً مخاطبها بخوان یا این ابداع خودتونه یا …؟
نظری: نه نه، ابداع نیست. این یه دورهی بینالمللی بوده من خودم توش شرکت کردم خارج از ایران. چون ما در واقع دورهی 10 روزه رو گذروندیم بعد به عنوان تِرِینینگ[71] یه 10 روز دیگه گذروندیم در واقع سِرتیفای[72] شدیم که بتونیم در رابطهش صحبت بکنیم. بعد من اینا رو محتواگذاریِ ایرانیزه کردم که بخوام با کسی صحبت بکنم، دو بار هم تو ایران اجراش کردم، کوچیکش رو، 2 تا 5 روزههاش رو، چون زمان نیست و خیلی جا داره روش کار کردن، چیز خوبیه.
ا: ما خیلی مشتاقیم که مثلاً بعداً بنویسید حتماً برای همه مخاطبها …
نظری: ایشاالله …
(موسیقی)
ا: خُب دکتر این تِن اِف که خیلی جذاب بود. ما میخواستیم راجع به روتینهای[73] زندگی خودتون بپرسیم که مثلاً صبح کی پا میشین؟ چیکارا میکنین تا شب و چه روتینهایی رو براتون مفید بوده، اثربخش بوده و توصیه میکنین؟
نظری: خوب یه تیکههاییش حوزه پرایوِسی[74] میشه ولی میگم، چیز مهمی نیست چون نمیخوام جنبههای مختلف پیدا بکنه. من صبح، ظهر، شب قبل از خواب، حین خواب، وسط خواب باید قرآن بخوانم یعنی جزء لذتهای زندگی منه که سیر نمیشم و امیدوارم که هیچوقت هم سیر نشم ولی این حتماً اتفاق میُفته. حالا خیلی طولانی است مثلاً من ختم قرآنی که میکنم بیش از سه سال طول میکشه و الان در واقع بار سومم تو این 10 سال اخیر، چون یه وقتی نگاه میکنی سر یه آیه مثلاً سه ماه گیر کردم، مثلاً پیش نمیرم یهو. عرض کردم خدمتتون چون قل قل نمیکنم باید بخونم. این هست بنابراین روتین اصلی زندگی من اینه که قبل از خواب باید بخونم، بلند میشم حتماً چشمم باید به این صفحه روشن بشه، تاثیر خارقالعادهای شاید روی من به مفهوم کسی نداشته، من ازش یاد نمیکنم چون او بدنام نشود، اگه منِ نظری خوشرفتار و خوشنام نیستم خدایی ناکرده به ساحت مقدس قرآن توهین نشه برای همین دوست نداشتم بگمش. حالا چون فرمودید روتینهات رو بگو اینه. دیرتر از 7 من پا نمیشم، مسائل مذهبی که داریم رو در واقع سر تایم[75] خودش انجام میدیم که هیچی. دیرتر از 7 پا نمیشم، بعضی روزها حتماً ورزش میکنم بعضی روزها نمیکنم بستگی به حالم داره، به خودم سخت نمیگیرم. زور نمیکنم به خودم چون آغاز زورگویی، به خود زورگفتنه؛ من اگر قبلش به خودم سخت بگیرم بعداً انتقامش رو میخوام از بچهم بگیرم، فکر میکنم حالا چون پا شدم ورزش میکنم، پاشین تلاش کنید چرا بلند نمیشید راه برین، این یعنی بهم فشار اومده ورزش کردم. آقا پاشو ورزش کن لذتش رو ببر، نمیبری نکن، منت سر کسی نذار آقاجان. بنابراین بعضی وقتها یهو دیدی تو هفته 7 روز پیادهروی کردم، یه وقت دیدی 2 روز پیادهروی کردم، هی دعوا نداریم با خودمون خلاصه. یعنی پا میده میریم، نمیده، نمیریم.
ا: خُب
{35:02}
نظری: میگم آقارضا خوابت میاد بخواب باباجان، بخواب که بعداً خوشخلق باشی پاچهی کسی رو نگیری، اینکه خیلی بهتره که. بهخدا! چون بعضی وقتها اینجوری میشه آدم به خودش سخت میگیره بعد انتقامش رو از بقیه میگیره، ولی سعی کردم تبدیل به یه عادت مفید بشه به خصوص پیادهرویه. تو خونه هم دو تا وزنه کوچیک دارم یه خورده دست و پام رو تکون میدیم. صبحانه رو تو محیط کار عمدتاً میخورم ولی برای اینکه بچهها آماده بشن که کارشون رو شروع کنن، صبحانه رو آماده میکنم که میل کنن؛ خودم کله صبح زبونم بستهست، خیلی میلم نمیکشه. یه چیزهایی هستش که حتماً باید بخونم یا بهشون بپردازم. کتابهای من به سه بخش تقسیم میشن، یه سری کتابهای تخصصی، نیمه تخصصی و عمومی. تخصصیها مربوط به رشتهمه که حتماً باید بخونم، هر روز یه ذره نَرِیت[76] کنم توشون، یه خورده بهتر بشم. کتابهای نیمهتخصصی هم کتابهای جِنرالی[77] است که به صنعتی که توشون هستم ربط داره، مثلاً یه وقتی اقتصاد میخونم، یه وقتایی آمار میخونم، یه چیزهایی که یه ربطی به اون گرایش خودم که تجاریسازی، فناوریه خیلی نداره. کتابهای عمومی هم که رمان، ادبیات و حتماً کتابهای شعر توش حضور دارن و من عاشق ادبیات هستم یعنی کسی که از ادبیات پارسی به نظر من لذت نبره یه جاییش مشکل داره، هر رقمی، شعر کهن میخونم از محمد نوشعیب و خانوم رابعه و طاهر چُغانی و رودکی بگیرید تا بیایم برسیم به اینایی که بعضیهاشون هم ما مفتخریم همفامیلی ما هستن، مثل آقای دکتر فاضل نظری که با هم فامیل نیستیم ما سریع ایشون رو تطهیر کنیم، یه وقتی به نام ما خراب نشه ولی لذت میبرم از شعرهاش. خودم هم میگم، شعر گفتم، میگم، مینویسم. فناپ[78] که بودیم شب شعر داشتیم.
ا: یعنی یه تایمهای ثابتی هر روز شما برای مطالعهتون دارید؟
نظری: آره، بالا و پایین میشن، یه وقتهایی شب میشن، صبح میشن، یه وقتهای نیم ساعت میشن، یه وقتهایی یک ساعت میشن. موضوع اینه که ترک نمیشن.
ا: درسته.
نظری: یعنی نباید ترک بشن. توی این زیستبومی که هستم معلمی جاریست، بنابراین چه به صورت دوره مجازی، چه به صورت گپ و گفت با همکاران، حتماً جاری و ساریه. معلمی رو دوستش دارم، عاشقشم، ازش نمیگذرم، دوست دارم پِرسونال برندم[79] معلم باشه، استاد باشه تا نمیدونم هر چیز دیگهای و سعی کردم بسازمش. خیلیها هم به همین معلمی ما رو میدونن، به همین خاطر ضریب رجوعم بالاست که اونم دوست میدارم، بعضی وقتها سخت میگذره ولی از بندرعباس تماس میگیرن در رابطه با استارتاپشون سوال دارن، با افتخار پاسخ میدیم تا همکاران. بنابراین معلمی هم هست ولی معلمی رو با چه رویکردی؟ با شعر بگمش؛ میگه: نه هرکس الف رو بداند ز صاد، توان نام او را معلم نهاد. معلمی یعنی غم اینان را بسی خوردن، خود رفتن و هم بردن و نیازردن. یعنی روی توسعه خودم بسیار کار میکنم، اگر دانشجوم چیزی رو نفهمه یا نمره پایین بگیره بسیار متاسف میشم برای خودم، میرم جلوی آینه فحش میدم، میگم تو یه ایرادی داشتی، نمیشه. این بچه یا نفهمیده یا انگیزهمند نشده.
ا: درسته.
نظری: اگر نمرهش پایینه یا از تو خوشش نیومده یا درس رو نگرفته، در هر صورت تو مقصری. بایستی ما معلمها خیلی وقتها جلوی آینه بریم و نمره بدیم.
ا: راجع به توسعه فردی صحبت کردین آیا مثلاً مِتُدهایی[80]، چهارچوبهایی مثل همین تِن اِف که گفتین یا چیزهایی هست که مثلاً تو روتینهاتون باشه یا یاد بدید به دانشپذیرها؟
نظری: مهمترین ریمایندینگ[81] هست. یعنی وقتی شما این تِن اِف رو هی هر روز با خودت ریمایند کنی، مقدمهای میشه برای اینکه اَکشِن[82] هم داشته باشی، مهمترین چیز اینه که از تو حافظهت نیُفته بیرون یا اوت[83] نشه. مثلاً من خانودهی پدریم شهرستانی بودن، این ریمایند وجود داره که تو این فمیلی یه لایهای وجود دارن که اصلاً تهران نیستن مثلاً حال اینا رو بپرس.
ا: درسته.
نظری: و اتفاقاً خیلی خوب هم شد. مثلاً یک ماه پیش زنگ زدم مثلاً به پسرعموی پدرم گفت عمو جان من عروسی دخترم رو، رو نداشتم بهت زنگ بزنم، میتونی به ما کمک بکنی؟ و ما کردیم خیلی بهمون چسبید، گفتم خدا رو شکر اینم …
ا: تماس گرفتم.
نظری: آره، یکی از آیات عظام، خدا رحمتش کنه؛ حضرت آیتاله العظمی بهجت گفت هر وقت یاد خدا افتادید اول بگین الحمدالله. بعد سوال میکردن چرا باید بگیم الحمدالله آقا؟ میگفت از اینکه خودش یادت انداخته که یادش بیافتی، تو کسی نیستی. بنابراین اگر یه وقت شما یاد کسی افتادین اول خدا رو شکر کنید که فکر نکنی از بلوغ خودت اومده، یکی دیگه بود که یادت انداخت حواست جمع باشه، دنیا به همین دایره نمیگذره.
م: مسیر چیز رو باید چیکار کرد آقای دکتر، حالا این یادآوریه خیلی نکته مهمیه ولی اصولاً مسیر توسعه فردیِ درست توی ایران چی میتونه باشه؟ آدمها چیا رو یاد بگیرن؟ شما مثلاً اگر که بگین که یه نفر سه تا مهارت اگر که داشته باشه یا 5 تا مهارت داشته باشه برای توسعه فردیش چیه؟
{40:08}
نظری: ببینید من توصیه خودم رو عرض میکنم اینا رو اصلاً به حساب استاندارد نذارید، از مطالعات و تجاربم بگم. مسیر توسعه فردی از شناخت شروع میشه، از قضاوت شروع نمیشه. ما اول باید قضاوت رو بذاریم کنار، شناخت رو بذاریم جاش. ما خیلی قضاوت میکنیم هی خودمون رو، هی دیگران رو. قاضی نباشیم. ببینید ما هی قضاوت میکنیم، این خوبه، اون بده. قضاوت یعنی حکم صادر کردن، اگه بخوای حکم صادر کنی اونوقت شما خیلی کارهای اشتباه ممکنه انجام بدید. ببینید تو جایگاه قاضی نشینید، تو جایگاه شناخت بشینید. من همیشه تو درس مارکتینگم[84] میگم بچهها من توی خوابگاهی زندگی میکردم که اون طبقه پایینش پِت باربِری[85] بود میاومدن سگ و گربه سلمونی میکردن، میشستن، سشوار میکشیدن. مثلا یارو 200 پوند[86] میداد واسه این بعد ما اون بالا واسه 10 پوند پُشتک چهارگوش میزدیم. اون موقع من مثلاً ناراحت میشدم، بچه بودم، نفهم بودم، میگفتم نگاه کن چه انسانهای فلانی پیدا میشن که فلان مقدار پول رو اینجوری خرج میکنن. من داشتم اینا رو قضاوت میکردم. بابا یکی نبود به من بگه به تو چه؟ تو اگه میتونی یه فرصت کارآفرینی، یه فرصت ایدهپردازی از این دربیاری خُب بیار. چرا قضاوت میکنی که اون آدم مثلاً 200 پوند برای سگش پول میده مثلاً خیلی آدم وحشیه و تو مثلاً خیلی آدم خوبی هستی. من همیشه به بچههام توصیه میکنم میگم آقا قضاوت نکنید، قضاوت نکنید، بشناسید. خیلی از ماها هم خودمون رو نمیشناسیم، این یه بزرگترین مشکله. نمیدونیم نیمرخ روانی ما چیه و فکر میکنیم مثلاً اگر مراجعه کنیم به یک جایی که این کارها رو انجام میدن حتماً دیوونهایم یعنی …
م: ضعف میبینیم.
نظری: به سلامت روحیمون بها نمیدیم. این خیلی چیز بدیه، ما باید بپذیریم که جسم ما دچار اخلال میشه، روح ما هم دچار اخلال میشه. اون طرف پزشک هست، این طرف هم پزشک هست.
ا: درسته.
نظری: اون طرف عدم تعادل هست، این طرف هم هست و باید خودمون رو بشناسیم ببینیم باید باهاش چیکار بکنیم. من مثلاً خودم رو میشناسم که خیلی کارها رو قبول نمیکنم. من نمیتونم نقش بد کاپ[87] رو بازی کنم بنابراین تو سازمانی که به من میگن اینطوری باش میگم آقا من رو تو این تیکه نذارید. من بدکاپ بازی کردن رو خیلی خوب نمیتونم بشم. خیلی بهم فشار میاد بخوام این نقش رو اجرا بکنم، سخت میشه. مثلاً میگفتن آقا به این اخم کن. آقا این اخم کردن، من تا بیام به این اخم کنم، خودم اصلاً صورتم بهش فشار میاد، من انقدر متبسمم مثلاً میخوام اخم کنم پیشونیم درد میگیره. نکته دیگهای که هست اینه که براش برنامه داشته باشیم و بعضی وقتها این برنامه رو میشه با هم ترکیب کرد. چون بعضیها میگن آقا تو این شرایط سخت و صعب زندگی چهجوری میشه همه چی رو باهم دیگه داشت؟ بابا با هم مخلوط کن. مثلاً اون فیتنس رو که مربوط به تناسب در خواب و خوراک و اندام میشه میتونی با فمیلی قاطی کنی بری با بچهت راه بری؛ پیادهرویت رو با اعضای خانواده برو.
ا: درسته.
نظری: میشه چی؟ میشه فیتنس فمیلی. این با هم مخلوط میشه، دو تا کار داری میکنی. گاهگداری بیا برای بچهت کتاب بخون. میدونی چی دارم عرض میکنم؟ یه چیزهایی رو میشه طراحی کرد که اینا باهم مِرج[88] پیدا بکنن یا مثلاً بحثهای فایننسی رو بیا مثلاً سرمایهگذاری یه صندوق خانوادگی داشته باش. میشه. یعنی میشه یه سری شرکای اینوستمِنت[89] رو از تو خانواده داشت. حالا بچههای استارتاپی باید بدونن که اون دامنهی فرندشیپ و فمیلی خودش میتونه دامنهی فایننسیشون رو هم توسعه بده.
م: کاملاً درسته.
نظری: اینا با هم ربط داره و مثلاً به خصوص تو اون سید مانیـه[90] و تو اون اِرلی اِستیج[91] اینا خیلی میتونن کمک کنن. بنابراین نمیخوام بگم فامیل رو اقتصادی ببین ولی ارتباط با فامیل کارکرد اقتصادی هم داره.
ا: میتونه داشته باشه، بله.
نظری: میتونه داشته باشه، نه که صرفاً با این دید نگاه بکنیم.
ا: من اتفاقاً سوالم، سوال بعدیم راجع به مدیریت زمان بود یعنی میخواستم ببینم خُب شما این تِن اِف رو دارید، مطمئنم در واقع خارج از این تن اِف هم یه چیزهایی هست حالا شغل و سِمت هم هست، تدریس هم هست یعنی خیلی کاره اینایی که در واقع شنیدم که همش بخواین برسین و اون توازن و تعادل رو حفظ کنید، چهجوری چیکار میکنین به همه اینا برسین؟ حالا یکیش این ادغام بود، دیگه چی؟
نظری: خوب یکیش اینه که به حافظهم اطمینان نمیکنم، به قول آلمانیها میگن کمرنگترین مداد از پررنگترین حافظه بهتر است. اینا رو فایل[92] میکنم، پروفایل میشن و کامنت میذارم و کامنتها رو توی کلندِرم[93] میذارم، ریمایند میکنم به خودم و به همین خاطر خُب یه سری چیزها هم خدادادیست، حافظه نسبتاً خوبی دارم و مهارت شاید بگم کاستومایز[94] کردن و لوکولایز کردن خوبی دارم، یعنی از دانشهایی که تو پروژههای مختلف به دست آوردم جای دیگه خیلی سریع استفاده میکنم. میگن یه پادشاهی یه نقاش خیلی خوبی براش آوردن، گفت تصویر من رو بکش. کشید بعد از یک ربع گفت چقدر شد؟ خیلی قشنگ شده نقاشیت. گفت 100 سکه طلا. یارو پادشاه بهش گفت 100 سکه طلا برای یک ربع؟ گفت قربان 70 ساله که یه ربعه. یه چند سالی اون پشت هست. الان خیلی از کارهام رو خیلی سریعتر از قبل انجام میدیم، فست دایاگنوسیس[95] انجام میدیم، این جزء مهارتهای ماست که مثلاً با تعداد کمی اصطلاحاً دیریلینگ[96] تو سازمانها مسائل عامش رو میاریم بیرون، دیگه موضوعات اِپیدمیک[97] شدن، شما ممکن نگران باشید آقا مثلاً تو مشاور فلان شرکتی تا بیای شرکت رو بشناسی، تا بیای وقت بذاری، تا فلان طور بشه، میگم برای کسی که تازه شروع کرده خیلی سخته و واقعاً هم همینطوره، ولی برای ما که مثلاً صنایع مختلف رو دیدیم، حوزههای مختلف رو دیدیم، داخل و خارج از کشور یه سری کارها رو کردیم، یه سری چیزها یه خورده زودتر اتفاق میُفته و وقتی اینا رو پروفایل کردی نگاه میکنی مثلاً خیلیهاشون اپیدمیک هستن، یه کاری رو خیلی خوب میتونی کاستومایز کنی یه جای دیگه هم ازش بهره ببری. جا نمیگیره. اگه بگیره هم، من الان پنجشنبه جمعهم هم درگیره ولی اسمش رو نمیذارم جمعهی کاری، یعنی جمعهای که کار کردیم، میگم خیلی خُب قرار بود یه فانی داشته باشیم شد همین دیگه. خوبه، شیرین شد. یعنی من چون از لذت میبرم میذارم به حساب فان. معلمی برای من لذته، پس اصلاً کار محسوبش نمیکنم که بیام بگم از صبح تا حالا درس دادم، من از اون اتاقی که تو خونه درس میدم میام بیرون احساس میکنی دارم میرقصم، خیلی خوشحالم، انرژی دارم. بچهها اون پشت خندیدن، یه چیزهایی یاد گرفتن، این طرف منم انرژیم آزاد شده خیلی هم حالم خوبه، هیچ مشکلی هم ندارم.
{46:19}
ا: چقدر جالب!
نظری: ظهر جمعه هم کار نمیکنم کلاً
م: دیگه اون یه دونه رو، یک چهاردهم هفته رو نگه میدارید.
نظری: آره اون رو باید بخوابم یعنی تقریباً تمام خستگیم به صورت تجمیعی خواب بعد از ناهار جمعهست.
م: آقای دکتر از چه ابزارهایی استفاده میکنین معمولاً؟
نظری: برای چه کاری؟
م: کلاً برای برنامهریزیهاتون، برای همین صحبتهایی که کردین، گفتین مثلاً نوت[98] برمیدارم، مثلاً چیز پرکاربردی هست؟
نظری: من حتماً باید از کاغذ و خودکار استفاده کنم، باید بنویسم، دوست ندارم باهاش قهر کنم و خطم بد میشه، دوستش دارم. باید بنویسم خودکار و کاغذ رو ازشون لذت میبرم. با دفتر و کتاب رابطه دارم، کتاب لمس کردنش، اصلاً شیرینه. کتاب دست گرفتنش، خوندنش لذیذه. نه اینکه اهل ایبوک[99] نیستیم، اهل فانکشِنها یا نمیدونم اپلیکِیشِنهای[100] برنامهریزی نیستیم، اونها هم در کنار این، اونا رو مکمل استفاده میکنم. نه فوبیا[101] دارم از فناوری نه گریزانم نه دوست دارم پشت کنم به دستورزی، بچههامم همینجوریان.
م: دستورزی.
نظری: بله، باید بنویسیم، باید کار کنیم. یه سری از لذایذ کامپتنسیها[102] جایگزین ندارن، هیچ ایبوکی جای خود کتاب رو نخواهد گرفت، نمیشه، آقا برای من اینطور نیست. باید کتاب رو ورق بزنم، باید بخونمش، وگرنه ابزارهایی که تو کتاب داره شما بخوای هاش بذاری، نوت بذاری، ریمایند کنی، بولد[103] کنی، بله خیلی امکانات بیشتری داره، اونا به جای خویش نکوست ولی این تیکه رو نباید فراموشش کرد.
ا: من این سوال رو بپرسم چون برام مهمه حتماً؛ ما در واقع مصاحبهای که با شما داریم آخرین هفتهی سال 99 و آخرین مصاحبهی ما در سال 99 هست، یه مقدار میخواستیم ببینیم که حالا با توجه به روحیه خوبی که شما دارید چقدر امیدوارید؟ امیدتون از کجا میاد؟ به چیا دارین فکر میکنین؟ برای سال آینده آیا پیشبینیهای خاصی برای وضعیت خصوصاً ایران و خصوصاً حالا بحثهای استارتاپی و کارآفرینی دارین؟
نظری: ببینید موضوع به زاویه نگاه ربط داره. من به سال 1400 بسیار امیدوارم، از درون. چون مطمئنم که میخوام بهترین کارهایی که ازم برمیاد به تناسب شناختی که از محیط دارم برای محیطم انجام بدم. چون تو این مطمئنم حتماً نسبت به سالی که خواهد گذشت در 1400، که 99 هست اوضاع یهکم بهتر خواهد بود؛ اوضاع در دامنهی من، جایی که من حضور دارم. تصمیم جدی دارم خیلی بیشتر کار کنم، تصمیم جدی دارم خیلی فعالتر باشم. این به جای پیشبینی کردن، ساختنه دیگه، این بهتره. از این جهت بسیار امیدوارم چون خیلی شفاف میخوام بمونم، میخوام کار کنم، قصد مهاجرت ندارم، قصد افسردگی ندارم، قصد گوشهگیری ندارم، قصد کم کردن بعضی از کارها رو ندارم. چون تمام اینها رو تصمیم جدی گرفتم که محکمتر و جدیتر انجام بدم بسیار امیدوارم که اوضاع بهتر میشه. آقا هر کاری دست میزنی مثلاً به سنگ دست میزنی طلا میشه؟ نخیر بلکه خورد هم بشه، همون سنگ هم نشه. شرایط عمومی چهجوریه؟ کلا پریدیکتیبیلیتی[104] خیلی سخت شده دیگه.
ا: بله.
نظری: حتی باید به اِستیمیشِن[105] برسیم، نمیشه پردیکت[106] نمیشه کرد کشور ما رو. امیدوارم بهتر بشه ولی در دستان من نیست، من اون چه که در دستان خودمه بهش امیدوارم و امیدوارم معلم بهتری باشم، آدم باکیفیتتری باشم و هرکسی که دور و برم هست به همین ترغیب و تشویق بکنم و این کار رو بکنم. نشانههای بگم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی که منتظر تحول باشیم، اون رو باید به دو بخش تقسیم کرد؛ سال بعد دو ساله! به نظرم یه سال تا شهریور یکی شهریور به بعده. یعنی اصلاً دو جور برنامهریزی میخواد، دوتا سیاست میخواد، دو تا تحلیل میخواد، دو تا سِناریو[107] میخواد. سال بعد یه سال نیست. دیگه سال گذار و انتخابات و انتقال قدرت و تیم جدید دولت هست و نیمسال دومش محقق شدن اونها. سال بعد سالی است که آثار روانی ناشی از این تغییرات بازی میکنه وگرنه مهلت اقتصادی صنعتی سیاسی واسه اینکه تحول اتفاق بیُفته که نیست، خودتون بهتر میدونید. این خیلی تایم کوچکتر از این حرفهاست. ولی خود همین که چی میشه؟ چه اثر روانی تو جامعه حاکم میشه؟ باید دید که چی میشه، بزرگترهای ما تصمیم میگیرن که آقا چه شرایطی رو فراهم کنن برای اینکه در واقع انتخابات چهجوری پیش بره، کی بیاد، چهجوری بیاد و چطوری پیش بره و خیلی وابسته است، ما اقتصادمون دولتیه، خیلی هم دولتیه، چون شبهدولتیها رو هم به این دولتیها اضافه کنیم میشه بیش از 80 درصد اقتصاد و بنابراین شرمنده برای تحلیلهای اقتصادی اینچنینی باید منتظر بشیم ببینیم دولت و شبهدولتها چهجوری چیده میشن، دست بخش خصوصی نیست. بخش خصوصی سهم خارقالعادهای تو این اقتصاد نداره که بخوان خیلی واسش تصمیم بگیرن. چون فرمودید در واقع برنامهای که من مزاحم هستم، دوستان میرن به اواخر سال نزدیک میشه میخوام از آقای منوچهر آتشی شاعر بوشهری، اندکی شعر بخونم شاید به درد بخوره.
{51:23}
ا: حتماً.
نظری: میفرماید: آید بهار و پیرهن بیشه نو شود/ نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود/ زیباست بر کاکل سبزت کلاه نو/ زیباتر آن که در سرت اندیشه نو شود. من واقعاً با این دعا برای استارتاپها …
ا: سالشون رو نو کنن.
نظری: … سال جدید رو دوست دارم شروع بکنن که نواندیشی وگرنه این طبیعت که هی نو میشه، چون مدیرش یکی دیگهست، مدبرش یکی دیگهست. امیدوارم اینگونه باشه، سال جدید سال خوبی باشه و این تغییرات به نفع مردم تموم بشه، کل دنیا ازش لذت ببره. این ویروس منحوس، مدلهای ریاضی که من بهشون میپردازم زودتر از 7 سال در واقع امکان مدیریت این رو نمیدن، چون شما بهتر میدونی از یه جایی به بعد دیگه علم پزشکی نیست، علم ریاضی، علم انتشار، علم آماره، اگر همه دنیا بپردازن به بحث واکسیناسیون یه ترندی 6-7 ساله طول خواهد کشید تا بتونه کامل ریشهکن بشه. بعضی از بیماریها 40 سال، 50 سال، 30 سال طول کشیدن، واکسنهاشون 20 سال بود کشف شده بود. من افسر وظیفه بودم قطره فلج اطفال میچپوندیم تو دهن مردم؛ چند سال بود واکسنش کشف شده بود، بیش از 30 سال. ولی ما خودمون طرح ریشهکنی فلجاطفال رو سال 72 اجرا کردیم، 27-8 سال پیش، من خودم جزء تیمش بودم. ولی امیدوارم زندگی به روال عادی خودش برگرده، هرچند که دیگه ما آن نخواهیم شد، دیگه بیسی[108] و اِیسی[109] به بیفور کرونا و افتر کرونا تقسیم میشه.
ا: چه جالب!
م: قبل از میلاد و بعد از میلاد
نظری: آره دیگه، دیگه اون نیست، بیفور[110] کرونا، افتر[111] کرونا میشه. باید ببینیم چگونه میشه، انشاالله اصلاح رفتار کرده باشیم.
م: حرف آخری هم دارید آقای دکتر؟
ا: خصوصاً توصیهای …
م: آره دقیقاً.
ا: ما معمولاً میپرسیم، خصوصاً برای جوانترها، کسایی که دارن کار راهاندازی میکنن، کسایی که کار راهاندازی کردن خیلی فشار اومده سال 99 بهشون، چیزی که حالا خیلی کلیشه[112] نباشه و به نظر حالا چیزهایی باشه که خودتون بهش رسیدین؟
نظری: به جوانترها توصیه میکنم که روحیه عمودپروازی رو بذارن کنار، متاسفانه این نسل عمودپرواز درست شدن، اونا که صبح اومدن ظهر میخوان از اتاق برن بیرون. اینکریمنتالیزم[113] رو بپذیرن. رشد تدریجی رو بپذیرن. بدونن پشت هرآدم موفقی بیشتر انبوهی شکست هست. آقای هوشنگ ابتهاج که من عاشقشم متخلص به سایه، من افتخار داشتم منزلش رفتم شاعر بسیار گرانسنگیست؛ یکی از شعرهاش رو که خونده بودم نمیتونستم خودم رو نگه دارم؛ بسترم صدف خالی یک تنهاییست/ و تو چون مروارید/ گردنآویز کسان دگری. اصلاً آتش گرفته بودم از زیبایی این شعر. رفته بودم خونهشون و ایشون خیلی مهربانن، من رو دعوت کرد به یک اتاقی که کتابهاش بود، یه صندوقچهای بود درش رو باز کرد، توش یه عالمه چکنویس بود. گفتم اینا چیه؟ گفت هوشنگ ابتهاج واقعی. پشت هر کدوم از این صفحههای کتاب اینهمه چکنویس و تمرینه، فکر نکن من نشستم یهو لرز میکنم یه چیزی میگم، دعوتت میکنم به خوندن، به یاد گرفتن، به تلاش کردن. پشت هر آدمی، سازمان موفقی، انبوهی از تجربههای بالا پایین هست. این توصیهی اول که دوستان ناامید نشن، تلاش کنن، کوشش کنن. تیکه دوم اون که به روز باشن، به زور نباشن. بعضیها هی میخوان به زور باشن، این رو جایگزین کنن با به روز بودن. به روز بودن فهمیدن میانرشتههاست، فهمیدن اینکه حالا علوم شناختی، کاگنیتیو سایِنسی[114] که اومده وسط، بیگ دیتاها[115] چکار میکنن، عصر آیاوتی[116] هستیم، همسنها و همراهان من که سِمَت پیدا میکنن، منتور[117] میشن، مدیر مراکز رشد[118] میشن لطف کنن اول خودشون رو توسعه بدن؛ خیلی از ماها جانی هستیم، خلاقیتکُشیم و میخواهیم با تفکرات کهنه یه تعداد نخبه رو به نوآوریهای جدید برسونیم، این نمیشه، این فاجعهست. پس اگر توصیه اول به اون جوونها بود توصیه دوم به امثال خودم بود که بیاید اگر بال نیستیم وبال نباشیم، حواسمون رو جمع کنیم.
م: خیلی عالی ما که سیر نمیشیم آقای دکتر.
ا: واقعاً از اون مصاحبههاست که ما دلمون میخواست حداقل یکی دو قسمت دیگه ادامه پیدا کنه.
نظری: یکی از مشکلات من اینه که اتفاقاً منم دیر سیر میشم.
م: ایشاالله که همیشه سلامت و خوش باشید و واقعاً من که خودم یاد گرفتم و هر سری خب حرفهای جدیدی از شما میشنوم واقعاً فکر میکنم بهم اضافه میشه. قطعاً برای مخاطبین ما هم همینطوره.
ا: خیلی هم ممنون، لطف کردین، خداحافظ.
نظری: خیلی مچکرم، شما و همه عزیزان رو به خدا میسپارم.
م: خدانگهدار
[1] روش تن اف (10f method): مدلی برای توسعه و توازن فردی
[2] مدیریت زمان (Time Management)
[3] شکست (Failure)
[4] شبکه اجتماعی (Social Network, Social Media)
[5] اینستاگرام (Instagram): یک شبکهی اجتماعی برای بهاشتراکگذاری عکس و ویدئو
[6] آی دی (ID: Identity): شناسهی کاربری
[7] فالو کردن (Follow): دنبال کردن
[8] هولدینگ (Holding): نوعی ساختار سازمانی است که در آن تعدادی شرکت، زیرمجموعهی یک شرکت مادر هستند.
[9] استارتاپ (Startup): سازمانی موقتی است با هدف ایجاد محصول، خدمت و یا بازار جدید که دارای ویژگی رشد مقیاسپذیر و سریع، مدل کسب و کار تکرارپذیر و درآمدزا در شرایط عدم قطعیت است. استارتاپ عموماً دارای ویژگیهای نوآورانه، فناورانه مثلاً مرتبط با اینترنت و ارتباطات دیجیتال است. (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 0 از فصل 1 را بشنوید.)
[10] توسعه فردی (Personal Development)
[11] کارآفرینی (Entrepreneurship)
[12] کارآفرین (Entrepreneur)
[13] سروایو کردن (Survive): زنده ماندن
[14] پیوت (Pivot): چرخش؛ در اینجا اشاره به تغییر استراتژی و یا اجزای مدل کسب و کار در استارتاپها است.
[15] ترند (Trend): روند
[16] اپ (App: Application): اپلیکیشن یا برنامهی کاربردی؛ عموماً اشاره به نرمافزارهایی است که در تلفنهای همراه هوشمند نصب میشود.
[17] بیزنس پلن (Business Plan): طرح کسب و کار
[18] کامنت (Comment): نظر، اظهار نظر
[19] ورژن (Version): نسخه
[20] موفقیت (Success)
[21] اینوِست (Invest): سرمایهگذاری کردن
[22] وی سی (VC: Venture Capital): شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر یا جسورانه
[23] تنشن (Tension): تنش، فشار و کشمکش
[24] پرزنت (Present): ارائه کردن، معرفی کردن
[25] پرزنتیشن (Presentation): ارائه
[26] کیس استادی (Case Study): مطالعهی موردی، بررسی موردی
[27] پارک علم و فناوری دانشگاه تهران (University of Tehran Science & Technology Park)
[28] پی اچ دی (PhD: Doctor of Philosophy): مدرک دکترا
[29] اولتراسوند (Ultrasound): امواج فراصوت
[30] کامرشیالایز (Commercialize): تجاریسازی
[31] پرفورمنس (Performance): عملکرد
[32] افکتیونس (Effectiveness): اثربخشی
[33] آی اس آی (ISI: Institute for Scientific Information): موسسهی اطلاعات علمی؛ مؤسسهای که وظیفهی آن، علمسنجی و تمرکز بر انتشارات علمی در سراسر دنیا است.
[34] پابلیشینگ (Publishing): انتشار
[35] ایف ایت ورکس ایت ایز نایس (If it works, it is nice): اگر کار میکند، خوب است.
[36] کیت (Kit)
[37] فیلیر (Failure): شکست
[38] کانتکست (Context): زمینه
[39] مایند، مایندست (Mind, Mindset): ذهن، ذهنیت
[40] دو د بست (Do the Best): بهترینت را انجام بده
[41] پروسه (Process): فرایند
[42] دیویئیشن (Deviation): انحراف
[43] اورآلی (Overally): به طور کلی
[44] پین اند پلژر (Pain and Pleasure): درد و لذت
[45] پیمنت (Payment): پرداخت
[46] پکیج (Package): بسته
[47] توتالیتی (Totality): کلیت، تمامیت
[48] مدیریت (Management)
[49] وایرس (Virus): ویروس
[50] لوکالایز (Localize): بومیسازی
[51] فیت (Faith): ایمان
[52] اکوسیستم (Ecosystem): زیستبوم؛ در اینجا منظور هستی و کائنات است.
[53] روت آنالیسیس (Root Analysis): تحلیل ریشهای
[54] فمیلی (Family): خانواده
[55] فول ددیکیتد (Full Dedicated): کامل اختصاص داده شده، کاملا اختصاصی و در اختیار
[56] شینگن (Schengen): شینگن منطقهای شامل 26 کشور اروپایی است که بهطور رسمی تمام گذرنامهها و سایر انواع کنترل مرزی را در مرزهای متقابل خود لغو کرده و برای سفرهای بینالمللی، با قوانین مشترک عمل میکنند.
[57] پاسپورت (Passport): گذرنامه
[58] لوفت هانزا (Lufthansa): بزرگترین شرکت هواپیمایی آلمان
[59] فرست (First, First-class): اولین رده؛ در اینجا منظور لوکسترین کابین هواپیماهای مسافربری است.
[60] یورو (Euro): واحد پول چندین کشور اروپایی است.
[61] ددیکیتد تایم (Dedicated Time): زمان اختصاصی
[62] فرندشیپ (Friendship): دوستی
[63] کامیونیتی (Community): اجتماع
[64] فان (Fun): سرگرمی، لذت، انجام کاری برای خنده و حال خوش!
[65] فوکوس (Focus): مرکز توجه، تمرکز
[66] فیدبک (Feedback): بازخورد
[67] فایننس (Finance): علم مالی
[68] اتیکس (Ethics): اخلاقیات
[69] فیوچر (Future): آینده
[70] فیتنس (Fitness): تناسب اندام
[71] ترینینگ (Training): آموزش، تعلیم
[72] سرتیفای کردن (Certify): صدور و اعطای گواهینامه
[73] روتین (Routine): کارها و یا اقداماتی که بهصورت منظم، تکرار میشوند.
[74] پرایوسی (Privacy): حریم خصوصی
[75] تایم (Time): زمان
[76] نریت (Narrate): روایت کردن، نقالی کردن؛ در اینجا منظور مطالعهی دقیق است.
[77] جنرال (General): عمومی، کلی، قابل تعمیم
[78] فناپ (Fanap): هولدینگ فناوری اطلاعات و ارتباطات که زیرمجموعهی گروه مالی پاسارگاد است.
[79] پرسونال برند (Personal Brand): برند شخصی
[80] متد (Method): روش، شیوه
[81] ریمایندینگ (Reminding): یادآوری
[82] اکشن (Action): عمل، اقدام
[83] اوت شدن (Out): بیرون رفتن، خارج شدن
[84] مارکتینگ (Marketing): بازاریابی
[85] پت باربری (Pet Barbery): سلمانی حیوانات خانگی
[86] پوند (Pound): واحد پول کشور انگلستان است.
[87] گود کاپ بد کاپ (Good Cop Bad Cop): پلیس خوب، پلیس بد؛ اشاره به روشی در بازجویی پلیس است که در آن یک افسر، یک نگرش دلسوزانه یا محافظت کننده از خود نشان می دهد، در حالی که دیگری رویکردی تهاجمی را اتخاذ میکند. از این روش در مذاکره هم استفاده میشود.
[88] مرج (Merge): ادغام
[89] اینوستمنت (Investment): سرمایهگذاری
[90] سید مانی (Seed Money): سرمایهی بذری؛ در اینجا به معنی سرمایهی اولیه و کمی است که در مرحلهی بذری و آغازین شکلگیری و توسعهی استارتاپها، دریافت میشود.
[91] ارلی استیج (Early Stage): مرحلهی اولیهی چرخهی عمر استارتاپها
[92] فایل (File)
[93] کلندر (Calendar): تقویم
[94] کاستومایز (Customize): شخصیسازی
[95] فست دایاگنوسیس (Fast Diagnosis): تشخیص و عارضهیابی سریع
[96] دیریلینگ (Drilling): حفاری؛ در اینجا منظور کنکاش و عیبیابی عمیق است.
[97] اپیدمیک (Epidemic): همهگیر
[98] نوت (Note): یادداشت
[99] ای بوک (Ebook: Electonic Book): کتاب الکترونیکی؛ نسخهی دیجیتالی کتاب را گویند.
[100] اپلیکیشن (App: Application): برنامهی کاربردی؛ عموماً اشاره به نرمافزارهایی است که در تلفنهای همراه هوشمند نصب میشود.
[101] فوبیا (Phobia): نوعی اختلال اضطرابی است که با ترس بیشازحد از یک موضوع یا موقعیت خاص، همراه است.
[102] کامپتنسی (Competency): شایستگی
[103] بولد (Bold): قابل توجه، برجسته
[104] پریدیکتیبیلیتی (Predictability): پیشبینیپذیری
[105] استیمیشن (Estimation): تخمین، برآورد
[106] پردیکت (Predict): پیشبینی کردن
[107] سناریو (Scenario)
[108] بی سی (BC: Before Christ): قبل از میلاد مسیح؛ در اینجا منظور گوینده، Before Corona به معنی قبل از پیدایش کرونا است.
[109] ای سی (AC: After Christ): بعد از میلاد مسیح؛ در اینجا منظور گوینده After Corona به معنی بعد از پیدایش کرونا است.
[110] بیفور (Before): پیش از، قبل از
[111] افتر (After): پس از، بعد از
[112] کلیشه (Cliché): رفتار قالبی
[113] اینکریمنتالیزم (incrementalism): تدریجی، مرحله به مرحله
[114] کاگنیتیو ساینس (Cognitive Science): علوم شناختی؛ یک میانرشتهای است که از ادغام و همافزایی رشتههای مختلفی مانند روانشناسی، فلسفهی ذهن، عصبشناسی، زبانشناسی، انسانشناسی، علوم رایانه و هوش مصنوعی تشکیل شده و به بررسی ماهیت فعالیتهای ذهن میپردازد.
[115] بیگ دیتا (Big Data): کلان داده؛ اصطلاحی است که حجم وسیعی از دادهها اعم از ساختار یافته و بدون ساختار را توصیف میکند.
[116] آی او تی (IoT: Internet of Things): اینترنت اشیاء
[117] منتور (Mentor): راهدان؛ فردی است کارآزموده که با استفاده از تجربیات زیستهی خود، به راهنمایی و راهبری دیگران خصوصا افرادی که تجربیات کمتری از وی دارند میپردازد. منتور نسبت به یک مشاور، رابطهای بلندمدتتر، نزدیکتر و غیررسمی با فرد و تیم دارد و بابت فعالیتش، حقالزحمهای نیز دریافت نمیکند. (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 8 از فصل 1 را بشنوید.)
[118] مرکز رشد (Incubator)
2 دیدگاه