پرش به محتوا
Instagram
  • خانه
  • درباره ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • محتوای تکمیلی
  • تماس با ما
منو
  • خانه
  • درباره ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • محتوای تکمیلی
  • تماس با ما
  • خانه
  • درباره ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • محتوای تکمیلی
  • تماس با ما
منو
  • خانه
  • درباره ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • محتوای تکمیلی
  • تماس با ما
Telegram
Instagram
Twitter
Envelope

فصل 3، قسمت 3: مثل یک آتش‌نشان

از کجا بشنویم:

Apple Podcast

Castbox

Spotify

Google Podcast

دانلود

به اشتراک‌گذاری این قسمت:

توضیحات این قسمت:

در این قسمت بخش دوم صحبت‌های آقای احمدرضا نخجوانی، مدیرعامل شاتل، را می‌شنوید. آقای نخجوانی در این قسمت سبک زندگی عجیب و به شدت پرکار خودشان را تعریف کرده، از علاقه‌اش به خلبانی و اسب‌سواری گفته و در مورد فرهنگ ویژه‌ای که در شرکت شاتل وجود دارد صحبت کرده است.

با شنیدن این قسمت روایت ایشان در مورد موضوعات زیر را می‌شنوید:
– فشار کاری زیاد و نحوه‌ی کنار آمدن با “همیشه در دسترس بودن”!
– چند نکته راجع به مدیریت بحران و داستان شکستن دکل‌ها در طوفان سال 93
– زنگ تفریح؛ کارهایی برای استراحت و توسعه‌ی فردی
– روتین‌های زندگی در یک روز عادی
– ابزارها و روش‌های مدیریت زمان و برنامه‌ریزی
– ویژگی‌های ساختار فرهنگی شاتل
– شاتل و کرونا

و در نهایت، توصیه‌ای انگیزشی برای همه

همچنین می‌توانید در اینستاگرام 10صبح، تصاویری از پشت‌صحنه‌ی این مصاحبه در دفتر آقای نخجوانی و البته مطالب متنوع دیگری را مشاهده کنید.

کلمات کلیدی: مدیریت بحران، مدیریت زمان، فرهنگ سازمانی، توسعه فردی، سبک زندگی، رشد نمایی، منتور، کوچ، دورکاری، برنامه اقدامات اضطراری

Keywords: Crisis Management, Time Management, Organizational Culture, Personal Development, Lifestyle, Exponential Growth, Mentor, Coach, Remote Work, Emergency Action Plan

متن پیاده‌سازی شده قسمت 3 از فصل 3 پادکست 10 صبح با عنوان: مثل یک آتشنشان (مهمان: نخجوانی – شاتل)

امید: سلام به همه. به پادکست 10 صبح خوش اومدین. پادکست 10 صبح، پادکستیه در حوزه‌ی مدیریت، کارآفرینی و استارتاپ، من امید اخوان …

میثم: و من هم هنوز و کماکان میثم زرگرپور هستم.

ا: شما به فصل سوم، در واقع فصل سه از پادکست گوش میدید که در این فصل می‌پردازیم به داستان زندگی و کسب‌وکارهایی که افراد تاثیرگذار، کارآفرینان و مدیران موفق داشتن و شکست‌هاشون[1] رو هم می‌شنویم. امروز بخش دوم از مصاحبه با آقای احمدرضا نخجوانی، مدیرعامل شاتل[2] رو می‌شنوین که بخش اولش رو در قسمت 2، هفته‌ی قبل منتشر کردیم، این قسمت، قسمت 3 هست. درسته میثم؟

م: قسمت سوم از فصل 3 پادکست 10 صبحه.

ا: خُب امروز احمدرضا تو این بخش راجع به چی صحبت می‌کنه؟

م: راجع به چیزای مختلفی صحبت کرد ولی چیزی که خیلی به ذهن من پررنگ بود اون سبک زندگی[3] عجیب و به‌شدت پرکاریه که داره که وقتی که تعریف کرد من و تو به عنوان آدم‌هایی که جفتمون آدم‌های پرکاری هستیم یه مقداری ترسیدیم و لرزیدیم و گفتیم که اگر که  احمدرضا کار می‌کنه پس ما داریم چیکار می‌کنیم! علاقه‌ش به خلبانی و …

ا: اسب سواری

م: اسب‌سواری و البته اون فرهنگ ویژه‌ای که در شرکت شاتل وجود داره.

ا: و البته شما می‌تونین توی اینستاگرام[4] ما یک سری پشت صحنه‌ها رو ببینید، دفتر آقای نخجوانی رو ببینید، یک سری چیزهایی که حالا تو مصاحبه راجع بهش صحبت میشه رو کم‌کم ما تو اینستاگرام پادکست منتشر می‌کنیم. اگر فالو[5] نمی‌کنید اَکانتش[6] هست 10ampadcast فالو کنید و اونجا محتواهای مختلف دیگه‌ای هم داریم.

م: مرسی. قسمت سوم از فصل 3 پادکست 10 صبح که بخش دوم از مصاحبه با احمدرضا نخجوانی هست رو با همدیگه می‌شنویم. مرسی که به ما گوش میدین.

ا: و ما رو می‌بینین.

(موسیقی)

ا: سلام به همه، خوش اومدین به قسمت دوم از مصاحبه با آقای احمد نخجوانی مدیرعامل شاتل، اینجا پادکست 10 صبحه و من امید اخوان.

م: منم میثم زرگرپورم و خیلی خوشحالم که در خدمتتون هستم. اگر که بخش اول این مصاحبه رو نشنیدین یا ندیدید حتماً پیشنهاد می‌کنم قبل از اینکه این قسمت رو بشنوید مراجعه بکنید و از همینجایی که این رو دارید می‌شنوید قسمت اول رو بشنوید که داستان بسیار جذاب احمدرضا نخجوانی تا قبل از شاتل بود و حالا این قسمت قراره در مورد شاتل حرف بزنیم ولی قبلش هنوز یه سری سوال داریم، آره.

{5:05}

ا: خُب ما خوش‌آمد مجدد بگیم. خیلی سرتون شلوغ بود و دیدیم ولی امیدواریم که …

احمدرضا نخجوانی: خواهش میکنم. من فقط دوباره سلام بکنم …

ا: بله

نخجوانی: سلام، خیلی خوشحالم در خدمتتونم.

م: مرسی.

ا: خوب ما قبل از اینکه بریم شاتل چند تا سوال بپرسیم. شما گفتید که خلاصه از 6 صبح تا 9-10 شب کار می‌کنین، با خستگی، با استرس چه‌جوری در واقع دیل[7] می‌کنین؟

م: موبایل خاموش می‌شه مثلاً نمیدونم …

نخجوانی: اولاً که تو یه صنعتی هستیم ما، یعنی من تو یه صنعتی‌ام که شما وقتی که می‌خواید بخوابید همه سایلِنت[8] می‌کنن، ما صدای موبایل رو میبریم بالاتر که اگر زنگ خورد حتما بتونیم …

ا: بیدار شین.

نخجوانی: جواب بدیم و پیگیری بکنیم. خُب؟ اصلاً خاموش کردن موبایل که معنی نمیده به هیچ عنوان. یعنی من بارها شده مثلاً سردرد داشتم گفتم یک ساعت می‌خوام بخوابم. به تیم مدیریت‌مون[9]، کسایی که باهاشون کار ‌می‌کنم میگم بچه‌ها من یک‌ساعت در دسترس نیستم، بدونید. خصلت کاریمون این‌جوریه. چون سرویس[10] لایو[11] میدیم خیلی متفاوته دیگه یعنی باید همیشه در دسترس باشیم.

ا: زیاد پیش میاد نصف‌شب؟

نخجوانی: خیلی، خیلی. نگاه کنید به چند دلیل، اولاً خُب سازمان‌ها و نهادهای نظارتی زیادی بالا سر ما هستن. جدا از اون یه بستریه که میتونه توش خیلی اتفاقات بیُفته، خیلی از جرائمی که اتفاق می‌افته روی این بستره. خُب؟ یعنی مثلاً، بوده نصف شب من بیدار شدم، من رو بیدار کردن و گفتن آقا یک کِیس[12] آدم‌ربایی اتفاق افتاده، الان مثلاً آگاهی دنبال اون آدمه. همین الان اومدن و فوری یه اطلاعاتی می‌خوان. حالا خُب اگر می‌خوان که باید بچه‌ها بهشون اطلاعات رو بدن ولی با یه دستور مثلاً ضابط قضایی. دستور هم ندارن و یه مورد فورس[13] هست که باید همین الان شما تصمیم بگیرین. مثلاً آقا فلان جا الان قتل شده، فلان اتفاق افتاده، اصلاً چیزهای این مدلی. همین الان دیدین که من دویدم و رفتم بیرون یک کِیسی پیش اومده بود همین الان که من داشتم با مدیرهای ارشد مخابرات ایران صحبت می‌کردم. جنس یه جوریه که باید شما همیشه در دسترس باشی.

ا: ولی خُب با این استرس چیکار می‌کنین؟ خیلی کار استرس‌زاییه.

نخجوانی: می‌دونین کاره خیلی استرس داره ولی عادت، هم بهش عادت می‌کنید، یعنی هم آدم عادت می‌کنه هم اینکه آدم یاد می‌گیره. من یادمه چند سال قبل تو یه سمیناری بودم، سمینار یکی از دوستام که جلوی 700 نفر آدم تو یکی از دانشگاه‌های تهران بود. سخنرانی داشت و بعد سیستم برق و سیستم برق اون دانشگاه آتیش گرفت و سوخت. من نشسته بودم ردیف اول و جزء مهمان‌های ویژه بودم. بلند شدم رفتم یه سرکی کشیدم و گفتم کاری هست من انجام بدم؟ گفتن نه. بعدش مثلاً یه نیم ساعت گذشت و سخنران داشت بالا زور می‌زد با صدای بلند صحبت می‌کرد. احساس کردم اوضاع خیلی خرابه. پا شدم رفتم تو اتاق فرمان. دیدم مدیر اون مراسم حالش بد شده و یکی داره پشتش رو ماساژ میده و یکی آب‌قند دستشه، به‌خدا واقعاً طبیعی بود این.

م: عجب!

نخجوانی: انقدر بهم ریخته بودن و بعد بهتون بگم شلوغ! همه ریخته بودن اونجا. گفتم بچه‌ها دارین چیکار می‌کنین؟ هیچ‌کس هیچ کاری نمی‌کرد یا داشتن یه کارهای اصلاً بی‌ربطی انجام می‌دادن.

ا: پَنیک[14] بودن

نخجوانی: ولی انقدر تو زندگی روزمره‌ی ما مدیریت بحران[15] عادی شده که من گفتم بچه‌ها همه برید بیرون، همه‌تون. منم الان یه کاریش میکنم. همه‌تون برید بیرون. که من بعد همون‌جا فوری یه یادداشت نوشتم به سخنران گفتم که آقا تو می‌تونی یه ربع ادامه بدی بدون میکروفون من مشکل برق رو حل می‌کنم. گفتم بذار اول حال اون خوب باشه که داره صحبت می‌کنه و تو یه سالن بزرگ 700 نفره شما نمی‌تونید حرف بزنید بدون میکروفون[16]…

ا: بله

نخجوانی: باید داد بزنین. تو این فاصله بلافاصله من تماس گرفتم با بچه‌های شاتل، یه پنجشنبه بعدازظهری بود که بچه‌ها یه ماشین ژِنراتور[17] بردارین بفرستین دانشگاه فلان که شما برق رو برسونین به این سالن. چون ماها داریم، ما چندین ژنراتور سیار داریم. باز دلم آروم نشد زنگ زدم گفتم بچه‌ها یه ژنراتور هم به عنوان ریداندَنت[18]، جایگزین، بَکاپ[19] اونم بفرستید. دردسرتون ندم واقعاً تو فاصله‌ی مثلاً یه ربع، بیست دقیقه، مشکل برق حل شد. باز دوباره بعدش که این‌جوری شد دیگه هماهنگ کردیم و به سخنران گفتیم که آقا یه بِرِیک[20] استثنایی بده از بس تو داد زدی، چون عمده‌ی مراسم رو قرار بود اجرا بکنه، خلاصه مدیریت حل شد. بچه‌ها بعد از اون سمینار گفتن آقا ما اصلا‌ باورمون نمیشد تو چطور معجزه‌آسا این رو حل کردی. گفتم به نظر من اصلاً کار خاصی نکردم. این‌ها برای ما خاطره‌ست. ما هر روز یه ماجرای این‌طوری داریم که اتفاق بیُفته، بنابراین یاد گرفتیم و زندگیمون این مدلیه، استرس و…

ا: اتفاقاً من یکی از سوال‌هام مدیریت بحران بود که خُب خیلی زیاد هم دارین. اگر مثلاً بخواین مثلاً چندتا نکته، چندتا تریک[21] یا چندتا درس‌آموخته بگید که برای مخاطب‌ها انتقال تجربه باشه که وقتی بحران پیش میاد سه تا کاری که باید بکنین یا نکنین چیه؟

نخجوانی: اولین کاری که باید توی مدیریت بحران، البته اینا رو من بداهه میگم طبیعتاً دیگه …

ا: بله

{10:00}

نخجوانی: اولین کاری که باید تو مدیریت بحران کرد اینه که هیچ کاری نکرد. یعنی این اولین کاره. چون خیلی وقت‌ها وقتی بحران پیش میاد آدم‌ها یه کاری می‌کنن که یه گره روی گره قبلی می‌زنن.

م: بدتر میشه.

نخجوانی: خُب؟ شماره‌ی 2، شما دچار یه ماجرایی می‌شید با آدم‌های مختلف که همه‌شون خیرخواهانه می‌خوان یه کاری بکنن و تو دست و پای همدیگه میرن، بنابراین باید همیشه یه نفر فرمانده‌ی بحران باشه. فرمانده‌ی بحران هم الزاماً اون آدمی نیستش که حتما توی سازمان جایگاه بالاتری داره‌ها، آدمی که به هر دلیل شما پذیرفتید آقا هرچی ایشون بگه رو من انجام میدم. خُب؟ این مورد دومه و مورد سومم حالا اینه که شما بگید من با چه راه‌هایی قضیه رو حل کنم؟ یعنی آدم باید به هرحال تسلط روی اون موضوع رو داشته باشه یا اینکه یاد گرفته باشه چطوری توی شرایط بحران فکر کنه و اقدام بکنه.

م: شما الان توی شاتل اِمرجنسی اُپریشِن پِلَن[22]، برنامه اقدام اضطراری دارین؟

نخجوانی: ما بهش می‌گیم دی‌آر‌پی[23]، دیزَستر ریکاوری پِلَن داریم …

م: آهان دی‌آرپی.

نخجوانی: دی‌آرپی داریم که اون دی‌آرپیه واسه مجموعه‌های مختلفمون داریم. من یه جریانی رو در مورد مدیریت بحران بگم اگر خیلی از بحث دور نمیشیم. سال 93، خرداد 93 یه طوفان اساسی تو تهران اومد که بیش از 100 تا دکل شکست. یکی از این دَکل‌ها، دکل اصلی پاپ سایت اصلی کل شبکه وایرلس[24] شاتل بود که روی برج آاِس‌پ تهران بود. خوب یه دکل عظیم با یه عظمت، 48 متر دکل جی 80 با 5 بود. یه دکل واقعاً هیولایی بود که این شکست و شلاقی خورده بود توی پهلوی ساختمان، از طبقه 23 تا 17 تمام شیشه‌های خونه‌های مسکونی رو خُرد کرده بود. 60 هزار مشتری ما هم قطع شده بودن.

م: 60 هزار نفر؟

نخجوانی: 60 هزار مشتری ما قطع شده بودن. حادثه حدود 6 بعدازظهر 12 خرداد، دیگه من ساعت و دقایقش هم حفظم …

م: نزدیک تعطیلی هم بوده، مردم…

نخجوانی: دقیقاً یعنی فرداش از چهاردهم تعطیل می‌شد. سیزدهم رو فقط داشتیم. خُب به ما که خبر دادن ما دیگه سوار ماشین شدیم و بکوب رفتیم اونجا. رسیدیم اونجا و از دور من نگاه می‌کردم دیدم ساختمان آاِس‌پ، ما نمی‌دونستیم این‌جوریه. به ما گفتن آقا دکل‌تون آسیب دیده. من از دور که داشتم می‌رفتم تو کردستان دیدم یه چیزی عجیبیه، گفتم بچه‌ها این دکل ما نیست؟ گفتن آره. نگاه کنید من فکر می‌کنم بیش از 100 تا لینک وایرلس روی دکل ما بود فقط و بعضی از مراکز مخابراتی تهران رو هم پوشش می‌داد، واسه همین 60 هزار تا مشتری بود دیگه. ما رفتیم اونجا خوب یه بحران عجیبی اتفاق افتاده بود. خانواده‌هایی که اونجا بودن به شدت ترسیده بودن، شیشه‌های خونه‌شون خُرد شده بود و البته خداروشکر هیچ آسیب جانی به کسی وارد نشده بود ولی خُب خیلی مهیب بود این اتفاق. فقط به شما بگم وقتی رسیدیم اونجا دیدم خدایا من چقدر مهم شدم. یعنی رفتم گفتم من مدیرعامل شاتلم، گفتن آقا اومد و اومد و دیدم آره نیروی انتظامی و آتشنشانی منو دووندن بردن اونجا و دیدیم همه‌ی مردم وایسادن و از این نوار خطرها کشیدن و منتظر بودن متهم خودش بیاد که متهم خودش رفته بود.

م: صحنه‌ی جرم بوده.

نخجوانی: یه حادثه‌ی عجیبی بود. مردم ترسیده بودن اومدن همه دور من حلقه زدن ساکنین، بعد داد و بیداد سر من می‌کردن و کافی بود یه نفر حمله‌ی فیزیکی اگر می‌کرد بقیه ریخته بودن و تموم بود. یادمه که اونجا یه نطق تاریخی کردم براشون. جدی میگم‌ها، نطق تاریخی کردم اونجا که همه آروم شدن. اصلاً عجیب بود. نطق تاریخیم هم این بود که آقا اتفاقی که افتاده خُب خیلی ناخواسته بوده. تمام شماهایی که امشب الان خونه‌تون اینجوری شده من الان هماهنگ می‌کنم همه‌تون برید هتل. براتون هتل می‌گیریم امشب و برید تا مشکل رو حل کنیم، منم کنارتون هستم تا زمانی‌که این مشکل برطرف نشه من پام رو از اینجا بیرون نمی‌ذارم. دردسرتون ندم ما ظرف 24 ساعت تونستیم با تیم‌مون تجهیزاتمون رو منتقل بکنیم به برج تهران که فاصله‌ی چند صد متری آاِس‌پ هستش و چون اونجا هنوز هیچ اتاقی چیزی نداشتیم، زیر هِلی‌پَد[25] برج تهران ما تو فضای آزاد تجهیزاتمون رو اونجا سِتاپ[26] کردیم با از این نایلون اصطلاحاً میگن نایلون پفکی‌ها، نایلون‌ها که حباب داره با اون حباب‌دارها ما دور هِلی‌پَد رو نمیدونم چند صد متر مصرف کردیم یه اتاق درست کردیم شبونه. کمتر از 24 ساعت ما 60 هزار تا سرویس رو وصل کردیم، آوردیم بالا ولی خُب طبیعتاً همه‌مون اونجا بودیم. ولی اینکه چطوری این بحران رو مدیریتش کردیم، چندین جنبه داشت دیگه یعنی هم بحث مردم رو داشت، شاکی‌های دیگه، خود آاِس‌پ می‌گفت آقا با این خسارت‌هایی که من دیدم نمی‌ذارم دست به تجهیزاتت بزنی. ما می‌خواستیم اینا رو باز کنیم ببریم اونجا، چطوری از انبارمون که خارج از تهرانه تجهیزات رو ما چند ده یا شاید بیش از 100 تا لینک رو داشتیم یا از جاهای دیگه باز کردیم آوردیم. این نیازمند این بود که وایسیم، تقسیم کار کنیم، کارها رو به آدم‌ها بدیم تا همه حالشون خوب باشه.

م: این مهارت مدیریت بحران از کجا اومده؟ جایی که مسلماً یاد نگرفتی؟

نخجوانی: نه

م: توی طول زمان مثلاً …

ا: تجربیه …

نخجوانی: تجربیه به نظر من. به نظر من تجربیه.

{15:00}

ا: اون تیکه‌ش که گفتین اولش هیچ کاری نکنین خُب این یه مقدار چیزه دیگه …

نخجوانی: می‌دونین، آدم‌ها دچار یه مشکلی میشن شروع می‌کنن هیجان‌زده یه سری تصمیماتی گرفتن که این تصمیمات خودش بعداً مشکل‌ساز میشه.

ا: ولی چقدر باید وایسی؟ چون از اون‌ور هم اگه خیلی وایسیم …

نخجوانی: باید شما بتونید فوری برای این کارها همیشه یه اَکشِن لیست[27] درست داشته باشید و یه سری اَکشِن لیست‌های پیشگیرانه از آینده. مثلاً میگم‌ها؛ ما این رو یاد گرفتیم تو همین بحران‌ها که آقا اگر مثلاً شنیدی که بعد از، مثل ماجرای قضیه‌ی آاِس‌پ، اگر شنیدی یه جا حادثه پیش اومده اول نرو تا اونجا ببین حالا من نیاز به تجهیزاتی دارم بعد زنگ بزن نصف شب بگو بچه‌های انبار یکی رو بیدار کنیم. پس آقا بحران اگر پیش اومد یکی از گام‌ها اینه که من اگر می‌خوام به سمت اونجا حرکت بکنم بچه‌های انبارم رو از خواب بیدار کنم حرکت کنن برن انبار منتظر بشینن. اصلاً ممکنه که به احتمال 99 درصد کاری نداشته باشن باز برگردن اما اگر یک درصد من نیاز به تجهیزات پیدا کردم، یک‌ساعت تازه بعدش از دست ندم برای اینکه آدمه بره اونجا.

ا: درسته.

نخجوانی: اینا حالا مثال‎‌های کوچیکه‌ها. آقا تو اگر مثلاً داری میری حتماً تیم وایرلِست بره، تیم شبکه‌ت بره، تیم نمی‌دونم ژنراتور و اینا بره، اینا برن برای اینکه تو زمان … شما دیدید تو آتشنشانی‌ها

ا: بله بله.

نخجوانی: وقتی اتفاق می‌افته ایستگاه‌های کمکی اصلاً کاری به اِسکِیل[28] ماجرا ندارن، ایستگاه کمکی هم حرکت می‌کنه میره. میگه اگر یه موقعی اتفاقی افتاد اینا همش تو حوزه‌ی دی‌آرپیه دیگه، اگر یه موقعی اتفاقی افتاد من اون موقع دیگه نگم تازه یه ایستگاه دیگه کمک بفرست.

ا: درسته.

نخجوانی: خُب؟ خلاصه این از قضیه‌ی مدیریت بحران

ا: خیلی هم عالی. من یه سوال دیگه هم بکنم و بریم سراغ شاتل؛ شما خُب حالا وُرک تایم[29] و لایف اِستایل[30] نیست …

م: تعطیله.

ا: تعطیله ولی این دوتا هابی[31] اساسی که دارین ظاهراً اسب‌سواری و خلبانیه، درسته؟

نخجوانی: بله

ا: راجع به اینا یه مقدار برامون می‌گین؟

نخجوانی: من سوارکاری رو خیلی دوست دارم از قدیم. از قدیم خیلی بهش علاقه داشتم. من یادمه که توی دانشگاه، تربیت بدنی 2 مجبور شدم برم پینگ‌پنگ چون شما باید یه رشته‌ی تخصصی انتخاب می‌کردین و استادم ازم پرسید، گفتم من اصلاً پینگ‌پنگ بلد نیستم و اینا، گفت چرا؟ گفتم من ورزش اصلیم سوارکاری بوده از گذشته و من اصلاً اسب داشتم و گفت خُب اسبت چی شد؟ گفتم عمرش رو داد به شما. منو اخراج کرد از کلاس. براتون بگم از همون موقع یعنی از 17-18 سالگی خیلی اسب رو دوست داشتم. سوارکاری می‌کردم و یه حس عجیبی داره این ورزش برای اینکه شما با یه موجود زنده‌ای طرفین که با این موجوده ارتباط می‌گیرید. این ارتباط گرفتن خیلی لذت‌بخشه، واسه همینم مدل ورزش کردن من مثلاً این مدلی نیست که من برم یه اسب زین شده‌ی آماده وجود داشته باشه، من برم سوار بشم. من بیشتر با اسبه زندگی می‌کنم تا سوارکاری بکنم. یه دوستی برای من نوشته بود، پایین یکی از پیج‌های[32] من نوشته بود خوش‌به‌حالت، تو اوقات فراغتت رو با اسب می‌گذرونی. براش نوشته بودم والله اسب اوقات فراغتش رو با من می‌گذرونه چون همه‌ی کاراش رو من میرم خودم انجام میدم، خودم غشاش می‌کنم، خودم زینش می‌کنم یا مثلاً اگر زینش نکنم خودم باهاش کله‌گیر می‌زنم. میرم، بهش می‌رسم و اینا …

ا: هر هفته اسب‌سواری می‌کنی؟

نخجوانی: هر هفته پنجشنبه‌ها عصر.

م: پنجشنبه‌ها عصر و جمعه‌ها هم خلبانی.

نخجوانی: آره. پنجشنبه‌ها عصر این‌جوریه که میگم زندگی می‌کنم، واقعاً سوارکاری نیست. یعنی مثلاً من رو بکشن من اصلاً پرش با مانع و اینا رو دوست ندارم و میگم اصلاً اسب آسیب می‌بینه، واسه همین با اسب زندگی می‌کنم واقعاً.

ا: و خلبانی هم درحد هابی یعنی تفریحی چرخ میزنی یا …

م: نه بابا خیلی جدی‌تره. من چیزایی که دیده و شنیدم …

نخجوانی: شاگرد دارم دیگه. خلبانیه باز از اون مواردی بود که خیلی دوستش داشتم از قدیم، از قدیم خیلی دوستش داشتم. بعد دیگه رفتم سراغش و بالاخره اون موقع‌ها هواپیمای مدل داشتم. هواپیمای مدل اون موقع هم خیلی کمیاب بود یا انقدر شیوع نداشت. هواپیماهایی بود که رادیویی هدایت می‌کردی. من هواپیمای مدل داشتم. همیشه دوست می‌داشتم که این کار رو بکنم بعداً دیگه اومدیم و شروع کردیم دیگه.

م: فکر می‌کنم خلبانی انقدر جدیه که الان دستبند و ساعتت رو که من می‌بینم روش نوشته اِیرباس[33].

نخجوانی: یا این لوگو[34] که یه دوستی ازم می‌پرسید این سیبیل طلایی نشونه‌ی چیه؟ گفتم این سیبیل نیست این باله.

ا: بال.

نخجوانی: خُب؟

م: حالا برای اینکه کم‌کم وارد شاتل بشیم، این خلاصه شدید کار کردن و با حجم زیاد کار کردن انتظاریه که از مدیرانت هم داری یا نه؟ یا اونا دیگه می‌تونن یه ذره نفس بکشن؟

نخجوانی: می‌تونن اونا نفس بکشن قطعاً، ولی شما با مدل کار کردنتون یه فرهنگی رو تسری می‌دید به لایه‌های پایین دیگه. مدیرهای مجموعه‌ی شاتل کسایی هستن که آدم‌های خیلی پرکاری‌ان. یعنی مثلاً ساعت کاری من بسته به ماه 300 تا 350 ساعت در …

م: عجب! خیلیه

نخجوانی: در ماه تو شاتلم من.

م: تو شاتل.

نخجوانی: آره. مدیرهای دیگه هم مثلا 280 ساعت، 270ساعت که کم نیست. یعنی مثلاً 100 ساعت بیشتر از وزارت کار 80 ساعت بیشتر از وزارت کار.

{20:03}

ا: ولی موقع استخدام مثلاً می‌گید یعنی تو مصاحبه می‌گید آقا با این شرایط؟

نخجوانی: نگاه کنید ما کسی رو اجبار که نمی‌کنیم. آدمی که اینجا میاد یا همپای بقیه میدوئه یا ممکنه زیر دست و پای بقیه له بشه دیگه، یعنی ناخواسته مجبوره که اینطوری پرکار باشه. جدا از اون هم دنیا الان دیگه همه چی آنلاینه دیگه، بعد از اینم باز آدم‌ها آنلاین هستن دیگه.

ا: وگرنه ما داشتیم فکر می‌کردیم، داشتم فکر می‌کردم مثلاً دستیارتون و اینا 2 تا دارین، 2 تا شیفت دیگه چون شما اندازه 2 تا شیفت کار می‌کنین …

م: خُب این حجم کار فرصتی برای توسعه‌ی فردی[35] هم میده بهت یا نه؟

نخجوانی: داده دیگه، یعنی مثلاً من خلبانی رو تو همین شرایط یاد گرفتم …

م: نه مثلاً آدم کتاب بخونه، فیلم خوبی ببینه، معاشرت بکنه.

نخجوانی: من یکی از بزرگترین ضعف‌هایی که دارم کمبود کتاب خوندنمه. تو این سال‌ها به خصوص بعد از جریان خلبانی. خُب؟ اولاً من تجربه‌ی این رو میگم به دوستای جوون هم این رو همیشه میگم که آدم وقتی وقتش کمه، زمان فشرده‌تری داره، من تجربه‌م میگه که بهتر به وقتم میرسم، بهتر برنامه‌ریزی می‌کنم و حلالش می‌کنم. برای من خلبانی 4 سال طول کشید. باور کنید جمعه‌ها سه و نیم صبح من بیدار می‌شدم، می‌رفتم برای پرواز و برای کلاس‌هام و اینا. یعنی میخوام بگم فشردگی زمان اینجوری بودش …

م: الان چون بحث این کار و این حرف‌ها پیش اومد، فکر می‌کنم جذابه که بدونیم که اولاً یه روزت چه شکلی می‌گذره؟ از صبح که شروع میشه؟ روتین‌ها[36] چه شکلیه و بعد برنامه‌ریزی‌هایی که انجام میشه، از چه ابزارهایی استفاده می‌کنی؟ چیکار می‌کنی؟

نخجوانی: چندتا موضوع، اولاً که برای مدیریت زمان[37] من به دلیل تعدد موضوعاتی که دارم خیلی از اوقات تمرکزم بهم می‌ریزه، خُب؟ یعنی تمرکز من که بهم می‌ریزه، تو محل کار تو اتاقم نشستم میگم الان باید فلان چیز رو انجام بدم، انجام میدم وسطش میگم اوه، اون یکی چی؟ اون رو ولش می‌کنم میرم سراغ موضوع بعدی. تماس‌های متعدد، مراجعه‌های متعدد. به همین خاطر چندتا کار می‌کنم. یکی یه اپلیکِیشِن[38] تایم وایز[39] رو روی موبایلم دارم یا اوکی تایمِر[40] رو که اون رو میذارم تایمِر[41] رو میگم آقا من 30 دقیقه دست به هیچی نمی‌زنم تا این کار انجام بشه. تمرکز من رو خیلی میبره بالا …

م: و می‌سپارید به همکارها که اینتراپت[42] نکنن؟

نخجوانی: بله یا اصلاً جدا از اون، من بهترین ساعت کاریم از شش و نیم صبح تا 8 صبح یا 6 بعدازظهر به بعد، ساعتیه که خودم رو پیدا می‌کنم، یه آرامش پیدا می‌کنم و اینا. یا من یه لحظه این تخم‌مرغ‌های کوکی دارم که زنگ میزنه، تایمره، مال تو آشپرخونه‌ها و ایناست، اینم روی میزمه. حالا تشریف میارید می‌بینیدش. می‌خوام یه کار انجام بدم، تمرکز داشته باشم، اون رو می‌ذارم حتماً که بتونم روی اون کار کنم. این یه موضوع. این که گفتید روز من چه‌جوری می‌گذره من از راس 5 صبح بیدار می‌شم، یه دونه جمله‌ی مدیریتی تو گروه مدیرهامون می‌فرستم، اصلاً این قاعده‌مه …

م: 5 صبح؟

نخجوانی: 5 صبح. بلند می‌شم و صبحانه‌م رو، یعنی دوش می‌گیرم و …

ا: ببخشید میون کلامتون، داشتین قبل از مصاحبه به ما می‌گفتین که این، همین‌ها که شما تو گروه می‌ذارین رو یه نفر توی اینستاگرام میذاره. اون اکانتش چیه؟

نخجوانی: اون اکانتش تیپس فور مَنِیجمِنت[43]. یکی از بچه‌های شرکت یه پیچی درست کرده و اون رو می‌ذاره اونجا. من هر هفته یکی از این آدم‌هایی رو که حرف واسه گفتن دارن، عمدتاً تو حوزه‌ی مدیریت، انتخاب می‌کنم، یه معرفی ازش می‌نویسم که چه کسی بوده و این‌ها و بعدِ یک هفته، هر هفته یه جمله ازش ترجمه می‌کنم و می‌ذارم. خُب؟

ا: چقدر عالی.

نخجوانی: که حالا به شما میگم اون ترجمه رو هم کجا انجام میدم، حالا هر موقع خواستین.

ا: کجا انجام میدین؟

نخجوانی: تو ترافیک، تو ترافیک …

م: خودت رانندگی می‌کنی؟ یا نه …

نخجوانی: خودم، خودم، خودم رانندگی می‌کنم. تو ترافیک خیلی هم فاصله نداره، یعنی خونه‌ی من تا اینجا مثلاً یه ربع راهه. ولی یا تو ترافیک مثلاً این کار رو می‌کنم یا مثلاً گاهی اوقات جمعه‌ها رفتم تو یه جلسه‌ای، تو یه سازمانی منتظرم شروع بشه، میگم خُب من الان 10 دقیقه وقت دارم، شروع می‌کنم فوری ترجمه کردن …

ا: هنگام خلبانی احیاناً نه؟

نخجوانی: اون‌جا نمیشه. اون‌جاها هیچ کاری نمیشه کرد. خُب؟ بنابراین پس 5 صبح بیدار می‌شم، دوش می‌گیرم و صبحانه می‌خورم، می‌زنم بیرون. می‌زنم بیرون و میام شرکت. میام شرکت و شروع می‌کنم کار کردن تا 8-9، نه و نیم سعی می‌کنم دیگه ترمز بذارم. برمی‌گردم میگم. حالا قبل از جریان کرونا یه بحثی که شد رو بحث برنامه توسعه‌ی شخصی، خُب زندگی ابعاد مختلف داره دیگه. یکی از ابعادش بحث ارتباطات اجتماعی و ایناست. معمولاً هفته‌ای یک تا دو شب، قرار شامم رو بیرون می‌ذاشتم و اکیپ دوست‌های مختلف دارم، دوست‌هایی دارم مثلاً از مدیرهای شرکتن، دوست‌هایی دارم هنرمندن تو کار سینما و اینان، گروه‌های این مدلی من دارم. با اینا قرار میذارم و بعدش هم چون نمی‌رسم، همیشه از قبل اینا رو کَلِندر[44] می‌کنم و هستش. یعنی می‌دونم آقا امشب باید برم شامم رو با این دوستان بخورم. خوب میگم الان کرونا یه مقدار همه‌ی این چیزها رو بهم ریخته، به‌خصوص این قانون 9 شب رو وگرنه بازم داشتم من ادامه میدادم. اینم پس اون‌جوری می‌بینم. میرم خونه میشه ساعت نه و نیم، 10 شب. نه و نیم ، 10 شب کارهام رو شروع می‌کنم انجام دادن …

{25:01}

ا: بازم؟

نخجوانی: نه دیگه، کار خونه دیگه …

ا: کار شخصی.

نخجوانی: کار خونه و اینا رو انجام میدم تا ساعت 12. اون ساعت می‌خوابم تا 5 صبح. این قاعده‌ی روزهای معموله. میشه پنجشنبه و جمعه. پنجشنبه و جمعه‌ها من خیلی میدوئم. یعنی پنجشنبه جمعه‌ها چون کارهای مختلف اینجوری دارم مثلاً خرید باید انجام بدم یا مثلاً من جمعه شب‌هام 7 تا پیرهن اتو باید بکنم واسه‌ی 7 روزم، این قاعده‌ی منه‌ها، باید… اصلا آدم‌ها دوست‌های نزدیکم جمعه شب زنگ می‌زنن میگن داری اتو می‌کنی؟ میگم از کجا فهمیدی؟! میگن خوب می‌دونیم دیگه الان وقت اتوکشیه.

ا: پس روتین خیلی ثابتی دارین شما؟

نخجوانی: این تیکه‌هاش آره. ولی می‌خوام بگم اون ارتباطات اجتماعی و کارهای از این دست برای اینکه فراموش نشه رو، دارم تو کارم. قبلاً مثلاً سر قضیه‌ی کتاب‌خوانی، خُب من سفرهای یه روزه زیاد می‌رفتم قبل از کرونا، اونم باز بهم کمک می‌کرد. یعنی مثلاً من یکی از سال 96 یا 97 آمارش رو درآورده بودم، حدود 80 تا سفر یه روزه من رفته بودم، اکثراً هم با هواپیما بود. پس من فرصت داشتم توی رفت و برگشت این 70-80 تا سفر، حداقل کتاب بخونم، بتونم تو اون ساعت‌ها یه کارهایی بکنم.

ا: کتاب خاصی هست مثلاً یه کتاب که بگید یادتون مونده و خیلی توصیه می‌کنید به همه، چی می‌تونه باشه؟

نخجوانی: تو چه حوزه‌ای تا بهتون بگم؟

م: کلاً.

ا: هرچی، یه دونه‌ای حالا مثلاً کاری، توسعه فردی بیشتر.

نخجوانی: تو زمینه‌ی کاری، کتاب‌هایی که مثلاً جزء کتاب‌های عمومیه که به همه توصیه می‌کنم مثلاً کتاب آقای جان مکسول، صفت‌های بارز یک رهبر مثلاً. کتاب عمومیه که به درد مدیرها و اینا خیلی می‌خوره. توی شخصی خُب من رمان خیلی می‌خوندم و مثلاً کتاب‌های رمانی که، حالا براساس نویسنده بگم، مثلاً از مارکز کسی که می‌خواد صدسال تنهایی رو بخونه، پاییز پدرسالارش رو بخونه. نمیدونم از عشق و دیگر اهریمنانش رو بخونه، این مدلی می‌تونم بگم.

م: چه جالب!

ا: خُب خیلی هم عالی.

م: من یه چیزی بپرسم. ابزارها رو نگفتی که مثلاً الان تَسک‌های[45] روزانه، فعالیت‌های روزانه رو چه شکلی مرتب می‎‌کنی که اولویت میدی؟

نخجوانی: اولاً من به شدت تو برنامه‌هام دقیق برنامه زمان‌بندی دارم. اگر خواستین می‌تونم به شماها نشون بدم. از چندماه قبل برنامه‌ی 4-5 روز تعطیلی عیدم رو ساعت به ساعت می‌چینم. ساعت به ساعت یعنی اگر بخواید می‌تونم الان نوت‌بوکم[46] رو بیارم بهتون نشون بدم. البته اغراق نکنم بِلاک‌های[47] دوساعت دوساعته، یعنی گفتم من صبح، صبحانه رو این‌جوری می‌خورم، این کار رو می‌کنم، با فلانی ناهار می‌خورم، بعدازظهر این کار رو می‌کنم، بعد میرم این کار، واسه اینکه بتونم 4-5 روز رو اینطوری برنامه داشته باشم. این از این. الان من می‌دونم برنامه‌ی امروز و فردام دقیقاً به ساعات چطوری می‌گذره، خُب؟ حیف که الان من موبایلم باز اینجا نیست به شما نشون بدم چون دارم که الان برنامه‌ی واسه فردام از صبح تا عصرم رو چیدم، خُب؟ پس از ابزارهایی که استفاده می‌کنم از اوت‌لوک[48] برای کَلِندرش، برای اینکه برنامه‌م رو اونجا داشته باشم، از اِکسِل[49] برای اینکه اون ساعت‌ها رو ثبت کنم، استفاده می‌کنم.

م: و اگر که این برنامه‌هات تغییر بکنه، قاعدتاً تغییر می‌کنه، چقدر این انعطاف‌پذیری رو داری که …

نخجوانی: دارم تا حد زیادی که …

م: مثلاً اذیت نمیشی؟ چون الان من به نظرم من اگر بخوام نخجوانی رو توصیف بکنم میگم یک فروشنده‌ی حرفه‌ای منظمه.

نخجوانی: شما لطف دارید.

م: یعنی این برداشتیه که من داشتم.

نخجوانی: من توی ساعت‌هام منظم هستم، وگرنه تو خونه‌م شلخته‌م، اینو بهتون بگم. مثلاً من یکی از بحران‌هایی که دارم بحران ظرف‌شوییه در خونه، خُب؟ واسه اینکه خُب کِی بشورم، وقت نمی‌کنم دیگه. واسه همین سال‌هاست که کلاً اِستایلم[50] این مدلیه لیوان یه بار مصرف. البته تو خونه چون من چیزی نمی‌خورم، فقط صبحانه می‌خورم دیگه، بنابراین لیوان یه بار مصرف، چاقو و قاشق چنگال یه بار مصرف که تا اونجا که می‌تونم نیازی به زمان نداشته باشم …

م: چه جالب!

نخجوانی: … واسه ظرف‌شویی.

ا: من فیلم یه رباتی رو دیدم که ساختن که ظرف‌ها رو برمی‌داره می‌ذاره تو ماشین ظرف‌شویی و می‌بنده و روشنش می‌کنه

م: فقط می‌ذاره تو ماشین ظرف‌شویی …

نخجوانی: باورتون نمیشه 4 سال من ماشین ظرف‌شویی خریدم و هنوز ندادم نصبش کنن چون وقت نکردم. گفتم باید یکی بیاد این رو نصب، چون نصب و راه‌اندازی داره دیگه، ولی همون‌جوری مونده.

م: اگر از پادکست کمکی برمیاد خلاصه …

ا: خُب اگر موافقین بریم سراغ شاتل. توی قسمت قبل که هفته‌ی قبل منتشر شد گفتین که خلاصه رفتین با سِمت عضو هیئت مدیره، قائم مقام اون موقع …

نخجوانی: بله

ا: 100 تا پرسنل داشت شاتل، بعد چی شد؟ چه‌جوری توسعه[51] دادین؟

نخجوانی: نگاه کنین توسعه‌ای که اتفاق افتاده ناشی از یه تلاش جمعی مدیرهای ما بوده. من چند تا نکته رو در مورد شاتل بهتون بگم؛ مدیرهای ارشدی که ما در مجموعه‌ی شاتل داریم 14-15 ساله در پوزیشِن[52] فعلی‌ان. بی اغراق مدیرهامون همه‌شون توی این پوزیشن بودن و با سازمان رشد[53] کردن و اومدن بالا. این مدلی نبوده بگیم ما یه سال آدمه مدیر چیز بوده، بعد رفته فلانی اومده. ما غیر از یک نفری که مهاجرت کرد از مدیرهای ما و رفت استرالیا مدیرهای مجموعه‌مون، مدیرهای ارشدمون همین آدم‌ها هستن، این‌ها یعنی چنین ثباتی رو تو این مجموعه داریم. چیزی هم که بهمون کمک کرده یه فضای انسانی رو درست کردیم که توی این فضای انسانی، آدم‌ها به ویژه مدیرانمون بتونن با دل خوش و حال خوب کار بکنن، بنابراین حالا تو این سال‌ها سعی کردیم پس یه محیط پویا، با حال خوب، وایستادیم همه‌مون آجر انداختیم بالا شرکت رشد کرده و اومدیم بالا دیگه.

{30:22}

ا: الان در واقع شاتل چه خدماتی داره میده غیر از اینترنت؟

نخجوانی: ما شرکت به اصطلاح ارتباطات ثابتیم. بنابراین اینترنت، تلفن، خدمات کانِکتیویتی[54] کلاً، یعنی وصل کردن یک نقطه به نقطه‌ی دیگه، از وی‌پی‌اِن[55] گرفته تا…

ا: پوینت تو پوینت[56] مثلا.

نخجوانی: پوینت تو پوینت، پوینت تو مالتی پوینت انواع و اقسام یعنی کلاً تخصص ما کانِکتیویتیه دیگه. برقراری ارتباط، حالا یا به اینترنت یا به اینترانِت[57] به شبکه ملی اطلاعات یا هر چیز دیگه.

ا: و شاتل موبایل که زیرمجموعه‌تون چی؟

نخجوانی: شاتل موبایل می‌شود شرکتی که، حالا ما تو ارتباطات ثابت بودیم گفتیم بیایم تو حوزه‌ی سیار هم فعالیت کنیم که شاتل موبایل رو تاسیس کردیم که اون سلوشِن‌های[58] سیار رو میگه. بنابراین ما الان تنها شرکتی هستیم که خدمات فیکس[59] و موبایل رو جفتش رو داریم، جفتش رو همزمان داریم میدیم. بعد از اونم که از 4 سال پیش تصمیم گرفتیم روی محتوا کار کنیم که نماوا[60] رو راه‌اندازی کردیم و بردیم بالا.

ا: و نماوا الان اوضاعش چطوره؟

نخجوانی: نماوا اوضاعش خوبه. در رشد خیلی شدیدی هم هستش. یعنی خدمات نمایش درخواستی یا ویدئو آن دیمَند خیلی رشد کرده تو این سال‌ها. شما دقت کنید تا حالا عمده‌ی سریال‌ها و فیلم‌های معتبر و اینا همه‌شون داره تو این نمایش داده میشه

ا: کرونا هم خُب خیلی کمک کرد به این رشد، درسته؟

نخجوانی: کمک کرد نه خیلی، یعنی اونقدری که کرونا شبکه‌ی ما رو، شبکه‌ی شاتل رو، اینترنتش رو توسعه داد، نمایش درخواستی رو نداد ولی حتماً تاثیر مثبت داشت.

م: آهان یعنی کرونا باعث افزایش مصرف اینترنت شد ولی نه …

نخجوانی: ولی همپای با اون وی‌اودی[61] مصرفش بالا نرفت؛ یعنی چه بسا مردم دارن از ابزارهای جایگزینی مثل تلویزیون و ماهواره و چیزهای دیگه استفاده می‌کنن. خُب؟ ولی به‌هرحال نماوا رشد خیلی خوبی داشته بازم تو این کرونا ولی همینطوری هم نماوا داره خیلی نمایی، اِکسپونِنشال[62] میره بالا و رشد می‌کنه.

(موسیقی)

م: کرونا صدمه هم زد به شرکت؟ به هرحال چیکار کردین؟ بحرانی که مخصوصا پارسال شاید اسفندماه هیچ‌کس نمی‌دونست باید چیکار بکنه و اینا، این رو چه شکلی جمع کردین شما؟

نخجوانی: نگاه کنید کرونا یه اتفاقی ایجاد کرد اونم اینه که یه‌دفعه یه حجم بسیار بزرگی از تقاضا به سمت شبکه اومد. خود وزارت‌خونه هم یه تصمیمی گرفت که مردم یک گیگ[63] بزرگ، یه ترافیک بزرگی رو هدیه کرد و اینم یه جورایی مزید بر علت شد. ما مجبور بودیم ظرف چند هفته ظرفیت‌های مخابراتی و زیرساختیمون رو توسعه بدیم که خُب از اختیار ما خارج بود. عمدتاً توپ تو زمین مخابرات بود. به‌هرحال ما یه چند هفته‌ی خیلی بحرانی رو داشتیم. جدا از اون الگوهای تماس و نیاز مردم رو به کال‌سِنترهای[64] ما به کلی عوض کرد. یعنی تماس‌های با مرکز تماس ما یه دفعه چندین برابر شد. بنابراین ما بحرانی داشتیم برای پاسخگویی به مشتری که چطوری جواب همه‌ی سوال‌ها رو بدیم. طبیعتاً چون نیاز به اینترنت افزایش پیدا کرده بود و به خاطر تعداد آدم‌هایی که استفاده می‌کردن، مشکلات مردم بیشتر شده بود. ما روزهای خیلی سختی رو پشت سرگذاشتیم هنوز هم یه تنش‌هایی رو داریم می‌بینیم تو این قضیه. این بود، جدا از اون وقتی شما با یه سازمان چند هزار نفره سروکار دارید اینا هم باید سرویس بدن به مشتری دیگه. اینا نگران کرونا هستن این آدم‌ها، شما خودتون نگران سلامتی‌شون هستین، اینا رو من چه‌جوری بیارم. ولی یکی از چیزهایی که خیلی به ما کمک کرد و توی بازار جزء استثناها بودیم، ما دورکاری رو از 5-6 سال قبل پیاده‌سازی کرده بودیم.

م: چقدر جالب!

{34:52}

نخجوانی: یعنی اون موقع‌ها هم ما می‌تونستیم یه کاری کنیم 100% بچه‌های کال‌سنتر ما که عمدتاً با مشتری سروکار دارن، دورکار باشن. به لحاظ مسائل فرهنگی که آدم‌ها می‌گفتیم همیشه نباید از شرکت دور باشن، یا به لحاظ روحی خودشون که یه موقعی مثلاً از شرکت فاصله می‌گیرن و همش تو خونه باشن، تحت فشار قرار نگیرن، ما 100% دورکاری رو اجرا نمی‌کردیم، می‌گفتیم مثلا 30 تا 40% عدد معقولیه، آدم‌ها 30 تا 40% مواقع دورکار باشن، 60% هم بیان حضوری. کرونا که اتفاق افتاد کاملاً ظرفیتش رو داشتیم که 100% دورکاری رو انجام بدیم. مثلاً میگم ما اون موقع‌ها چالش داشتیم که هِدسِت[65] و میکروفن کارشناس ما تو خونه چی باشه؟ از چه اپلیکِیشِن‌هایی استفاده کنیم؟ بستر چطوری باشه؟ ولی اینا رو ما همه‌ی راه‌ها رو قبلاً رفته بودیم.

ا: چی شد اون موقع که اصلاً به فکر، یعنی 4-5 سال پیش، به فکرش افتادین؟

نخجوانی: ما دنبال کاهش هزینه‌ها بودیم، می‌گفتیم آقا چی‌کار کنیم برای بچه‌ها تمایز ایجاد کنیم. چون ما یه چالشی که داریم به لحاظ، چون به لحاظ سهم بازار با یه فاصله‌ی جدی تو بازار فاصله داریم با شرکت‌های همکارمون، وقتی آدم‌ها اینجا کار می‌کنن، به‌راحتی بهشون پیشنهاد شغل میشه تو شرکت‌های همکار و با برند شاتل راحت استخدام میشن. ما می‌خواستیم یه تمایز ایجاد کنیم، گفتیم آقا یه کارهایی بکنیم که آدم‌ها آسایش‌شون و هزینه‌هاشون بیاد پایین که این راهش دورکاریه. مثلا همکار داشتیم باردار میشد دیگه نمی‌تونست بیاد سرکار، ولی می‌گفتیم تو با بارداری هم میتونی تو خونه بشینی و باز کار کنی. این خیلی مزیت بود واسه‌ی آدم‌ها دیگه.

م: درسته.

نخجوانی: واسه همین 6-7 سال قبل دورکاری رو ما کامل پیاده کرده بودیم.

م: یه چیز جالبی که من در مورد شاتل شنیدم که حالا فکر میکنم کرونا شاید یه مقداری بهم زده باشه اینه که ظاهراً احمدرضا نخجوانی، مدیرعامل شاتل، همه‌ی پِرسُنل[66] تهران رو به اسم می‌شناسه.

نخجوانی: نه همه ولی یه تعداد زیادی. حالا نمی‌دونم شاید باز بحثش اینجا نباشه‌ها، یکی از کارهایی که ما باز روش سرمایه‌گذاری[67] جدی کردیم حداقل به لحاظ انرژی و اینا، این بود که سعی کردیم یه فضای خودمونی درست کنیم. مثلا دارم میگم‌ها توی 12-13 سال گذشته هر هفته من و مدیر منابع انسانی‌مون[68] با یه گروه از بچه‌ها جلسه‌ی صبحانه داشتیم، 12-13 سال هر هفته. این یه نمونه‌ش بودها! کارهای مختلفی از این دست که یه جورایی تو دست و بال بچه‌ها بودیم و هستیم. این کمک کرده که یه ارتباط به اصطلاح عاطفی و انسانی خوبی اینجا شکل بگیره.

ا: حالا این صحبته شد تو اون تیکه رشدی که تو این 14 سال شاتل کرده، چالش‌های منابع انسانیتون چی بود؟ اصلاً این خُب فرهنگ خیلی مهمه، درست جا بیُفته، روی اون اِسکِیل کنین.

نخجوانی: نگاه کنین. اولاً اینکه تو اینجا ما با تیم به شدت جوونی سروکار داریم یعنی متوسط سنی بچه‌ها 28 تا حداکثر 29 سال، متوسط سنی، خُب؟ همه جوونن. خانم و آقا تقریبا 53-4% خانم هستن 47-8% آقایون هستن. اولاً تیم جوون که شما هستین مدیریت ارتباط اینا خودش برای شما کار سختیه یعنی به این راحتی نمی‌تونین. شماره دو این آدم‌ها توی یه مرحله‌ای از عمرشون هستن می‌خوان تشکیل زندگی بدن، جاه‌طلبی‌های خاص خودشون رو دارن، نیازهای خاص خودشون رو دارن و این‌ها. بنابراین مدیریت این جماعت خیلی کار سختیه. یه تعدادشون اصطلاحاً نالج‌وُرکِرن[69]، آدم‌هایی‌ان که ادعا دارن روی دانشی که دارن، بنابراین یکی از چالش‌های بزرگی که ما داشتیم بحث مهاجرت بوده که آدم‌هایی که مهاجرت می‌کنن رو ما چی‌کارشون کنیم، راهی نداریم، خُب؟

ا: اینو بعداً بگین که چیکار کردین؟

نخجوانی: حتماً. میخوام بگم یک سری جنس‌ها برمی‌گرده به جنس جوون بودنشون. شماره‌ی بعد شما وقتی این کارها رو می‌کنید یه دانشگاهی درست می‌کنید که تو این دانشگاهه راحت می‌تونید آدم صادر بکنید به شرکت‌های دیگه، پس باید چیکار کنید که این آدم‌ها رو حفظشون بکنید؟ واسه همین ما همیشه می‌گیم آدم‌هایی که تو شاتل کار می‌کنن یا هرجایی، اصولاً 5 تا اَچیومِنت[70]، 5 تا دستاورد اصلی دارن، یکی حقوقه که شما الزاماً آدم‌ها رو با حقوق نمی‌تونید نگه دارید …

ا: درسته.

نخجوانی: حالا رو یه مطلبی من دارم کار می‌کنم، روی یه مطلب آموزشی، اینم جزء کارهای جانبی منه‌ها. روی یه مطلب آموزشی دارم کار می‌کنم که در مورد مدیریت منابع انسانیه که آمار و ارقام می‌گوید بالای 70% نیروی انسانی توی سازمان‌ها توی آمریکا به خاطر حقوق کار نمی‌کنن، به خاطر مدیرشون کار می‌کنن. یعنی اینکه شما چه فضایی درست می‌کنید یا یه جمله‌ی معروفی وجود داره که میگه: آدم‌ها سازمان‌های بد رو ترک نمی‌کنن، مدیران بد رو ترک می‌کنن. خُب؟ یکیش میشه حقوق. شماره‌ی دو می‌شود آموزش و یادگیری که مثلاً ما روی آموزش و یادگیری به بچه‌ها می‌گیم شما هر دوره‌ی آموزشی که نیاز داشته باشید که مرتبط به کارتون باشه ما موظفیم برای شما رایگان برگزار کنیم. هر کتابی که نیاز داری حتی اگر رمان خواستی بگو من میخرم برای کتابخونه و از کتابخونه‌ی شرکت بگیر بخون. روی بحث‌های آموزش و اینا خیلی کار کردیم که حالا بعداً اگر فرصت بشه، ما حتی روی آموزش‌های عجیب‌غریب برای مدیرامون، کلاس تاریخ، کلاس نجوم و این رو بگم ایده داشتیم روش‌ها، ایده داشتیم که رفتیم روی این کار کردیم. خُب؟

{40:06}

ا: چه جالب!

نخجوانی: شماره‌ی سه جایگاه اجتماعی. شما می‌گید آقا من تو یه شرکتی کار می‌کنم که بالاخره بِرَندش[71] شناخته شده‌ست پس خود اینم یه جایگاه اجتماعی به آدم میده. شماره 4 امنیت شغلی و اجتماعی که آقا من تو جایی که دارم کار می‌کنم یه محیط سالمه، به دور از مسائل مختلف، آدم خیالش راحت باشه، حقوقش رو اول ماه در هر شرایطی می‌گیره، شرکت، شرکتِ اِستِیبلی‌ـه[72]. و یکی از مهم‌ترین‌ها یعنی شماره 5 محیط زندگیه. آقا ما تو محیط زندگی که داریم کار می‌کنیم، محیط یه محیط خوبی باشه که آدم‌ها حالشون خوب باشه. مثلاً به شما میگم ما در مجموعه‌ی شاتل از کسی در مورد دین و مذهب اجازه نداریم بپرسیم، تقریبا جزء نوادره. تو فرم استخدام ما اجازه‌ی پرسیدن دین و مذهب رو نداریم. ما با اعتقادات آدم‌ها حق نداریم کاری داشته باشیم. ما می‌گیم با انسان‌ها سروکار داریم. اینجا کسی حق نداره یه جهان‌بینی رو ترویج بکنه که بگه دوستان، من این ایدوئولوژی[73] رو میام ترویج می‌کنم، به هیچ عنوان. ممنوعه. اینجا ما با آدم‌ها سروکار داریم. حالا با همدیگه بچرخیم می‌بینید ما مثلاً در مورد ارتباط بدون خشونت، روی دیوار تابلوهایی می‌بینید مثلاً در هر لایه‌ای از سازمان که باشیم، پرخاشگری چاره‌ی پیشبرد کار نیست. اگر کسی صداش رو بلند کنه موظف عذرخواهی کنه، تو هر لایه‌ی سازمان. من باشم، اعضای هیئت مدیره باشن، هر کسی. و نتیجه‌ش هم این بوده که توی 4 سال گذشته توی جشنواره ملی بهره‌وری، شاتل به عنوان بهترین محل کار انتخاب شده هر سال‌ها، به خاطر سطح رضایت نیروی انسانی.

م: توی مدیران‌تون چند درصد خانمن چند درصد آقا؟

نخجوانی: مدیرهای ارشدمون از 10 نفر مدیر لایه‌ی یک که داریم یک نفر، یعنی 10%.

م: تو اون 50 تا چطور؟

نخجوانی: تو اون 50 تا مثلاً فکر می‌کنم شاید 30-40% و اینم بگم اینایی که من گفتم به این معنی نیست ما در مجموعه‌مون مشکل نداریما، ما قطعاً هزارتا باگ[74] و ماجرا هم داریم که در تلاشیم، یه جمله‌ای اینجاست که ما می‌گیم آقا حفظ رتبه‌ی اول ساده نیست، پس بیشتر تلاش می‌کنیم. خُب؟ این رو واقعاً به عنوان یه فرهنگ هی به بچه‌ها هم می‌گیم و همیشه هم سعی کردیم اینو جا بندازیم که آقا ما بدونیم حالا اگر اینم به دست آوردیم هزار تا مشکل دیگه هم داریم باید همیشه تلاش کنیم که حفظش کنیم و رشد کنیم و بریم جلو.

م: من یه نکته ای رو بگم. دوستانی که صدای مارو دارن می‌شنون بعداً این نکاتی که آقای نخجوانی گفتن در مورد محیط کار، همین جمله رو می‌تونن توی سوشال مِدیا[75]، مخصوصاً تو اینستاگرام ما ببینن و خلاصه دنبال بکنن، فکر کنم جذابه.

ا: با آی‌دی[76] 10ampadcast.

م: مثل همه جا. بسیار عالی، هیچ‌وقت این اتفاق افتاد که بگی کار شاتل دیگه تمومه؟

ا: یا مثلاً ناامیدی شدید که دیگه آقا تمومه …

نخجوانی: نگاه کنید ناامیدی لحظه‌ای، مثلاً من از قضا دیروز، پریروز یه پستی نوشته بودم توی اینستاگرام …

م: من دیدم، اتفاقاً خیلی جالب بود.

نخجوانی: خیلی حالم خراب بود واسه اینکه رفته بودم تو یه سازمانی و برخوردی دیدم از سازمان‌های بالاسری و این‌ها که اصلاً خیلی عجیب بود، ولی اینا لحظه‌ایه. ما به هرحال، ما اصلاً ما محکوم به موفقیت‌ایم[77] پس وایستادیم داریم می‌جنگیم. خیلی هم افت‌وخیز تا الان دیدیم، خیلی دیدیم ولی جالب اینه که ما چون شمشیر رو هیچ‌وقت ننداختیم، متاسفم که این رو بگم که تو بازار ما خیلی‌ها شمشیر انداختن و نابود شدن. ولی ما همیشه من مثالی که بچه‌ها می‌زنم میگم که مثل پرنده‌ای می‌مونیم که اگه بال نزنیم سقوط می‌کنیم دیگه. پس باید یه سره بال بزنیم و بریم جلو و خوشبختانه الان هم با همه‌ی ماجراهایی که داریم، به قول عالیجناب سعدی که میگه: “هنوز با همه دردم امید درمان است/ که آخری بود آخر شبان یلدا را”؛ ما همیشه با همه‌ی دردهایی که داشتیم امید درمان هم داشتیم، جنگیدیم رفتیم جلو. یعنی همین الانش هم با همه‌ی معضلاتی که پیش رو هستش کلی امید به آینده داریم، درمورد ارتباطات ثابت اتفاقاتی که باید تو ایران بیُفته، تجهیزاتی‌ که سال‌هاست ما خریداری کردیم، آماده‌ایم که بریم جلو. تو همه‌ی زمینه‌ها با امید داریم میریم جلو. چاره‌ای نداریم.

ا: ما چون داریم به آخرهای درواقع مصاحبه نزدیک می‌شیم، این‌همه شما تجربه‌ی بالا پایین، حالا اسم این فصل هم داستان‌های فرازونشیب کارآفرینی[78] هست، حالا کلیشه‌ست ولی توصیه‌تون به جوون‌ها چیه؟ کسایی که شاید مثلاً 10-15 سال یا بیشتر از شما کوچیکترن، تو این مسیر دارن میان، حالا یا کارآفرینن تو استارتاپ[79] هستن یا دارن مدیر میشن تو یک سازمانی، چه چیزهایی به نظرتون خیلی کلیدیه که کلیشه[80] هم نباشه البته؟

{44:38}

نخجوانی: والله بخوام کلیشه نباشه من این رو به شما بگم من خودم تو این سال‌ها انقدر اشتباه مرتکب شدم، بارها با صورت خوردم تو دیوار، اشتباه کردم، نمیدونم حالا چه تو زمینه‌ی شخصیم چه تو حوزه‌ی بیزنسی[81] و این‌ها، فقط مهم اینه که آدم مداومت داشته باشه دیگه، تداوم داشته باشه تو یه کاری، با انرژی بهش بچسبه، بره جلو. آدم بالاخره راه خودش رو پیدا می‌کنه یا خیلی از اوقات شما دارید یه کاری رو انجام میدید یا رقابتی وجود داره یا یه سری ممانعت‌هایی از سوی دسته یا گروهی وجود داره. اما اگر من اون انگیزه رو داشته باشم و ادامه بدم واسه همین حتما به نتیجه می‌رسم. مثلاً برای همین جاهایی که انگیزشی برای دوست‌های جوون صحبت می‌کنم، همیشه میگم سه تا عنصر وجود داره که اگر اینا رو داشته باشی به دور از حرف‌های کلیشه‌ای، واقعاً اگر بچسبی به این‌ها و بری جلو، قطعاً موفق میشی. من بهشون میگم صبوری، صداقت و تلاش. آقا اولاً که صبور باید باشی که یعنی من حوصله دارم میرم تلاشم رو می‌کنم. دو صداقت واقعاً با صداقت، آقا زیرآبی نرو، زیر و رو نکش، واقعاً یه چیزی که درسته رو بهش بچسب و با تلاش ادامه بده حتماً راه خودت رو پیدا می‌کنی و باز می‌کنی.

م: توی مسیر بیزنِس یا حتی زندگی حرفه‌ای، مِنتور[82] و کوچ[83] شخصی دارین؟

نخجوانی: هیچ‌وقت به عنوان اینکه یک نفر که تو همه‌ی حوزه‌ها باشد، خیر. یعنی من فکر می‌کنم آدم اگر بخواد دنبال رشد باشه باید سعی کنه، کوچیک کوچیک از هر چیزی یاد بگیره. از قضا بارها شده که مثلاً توی مصاحبه‌های دانشگاه‌ها و اینا من رفتم بعد پرسیدن این رو، بعد انتظار داشتن من بگم بله آقای استیو جابز[84] به عنوان یکی از رول‌مدل‌های[85] زندگی من، بعد من عمدا چیزهایی رو گفتم که بعد اول دانشجوها شوکه شدن، مثلاً من گفتم آقا آره ما یه علی آقایی مثلاً داشتیم، یه علی آقایی بودش که این راننده تریلی بود و بعد این با بارش رفته بود ته دره، زندگی و هست و نیستش بر باد رفته بود، خودش زنده مونده بود و علی آقا تحصیلدار شرکت ما بود. من از علی آقا خیلی چیزها یاد گرفتم، اصلاً از روحیه‌ای که علی آقا داشت، از نشاط و انرژی که داشت. هیچی نداشت تو زندگیش‌ها یعنی میخوام بگم به لحاظ مادی هیچی نداشت تو زندگی این، ولی انقدر آدم پرشوری بود، انقدر پرانرژی بود، انقدر امیدوار بود، یا آرمان‌هایی که تو ذهن علی آقا بود، من همیشه میگم مثلاً یکی از کسانی که من فکر میکنم خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم علی آقا بوده.

م: عجب!

ا: نکته آخری هست که بخواین اضافه بکنین؟

نخجوانی: خیر. من هنوز فکر می‌کنم وارد بحث اصلی نشدیم.

ا: ما خیلی دلمون می‌خواست که یه قسمت دیگه هم ادامه بدیم، ایشاالله در آینده چون ما خیلی سعی می‌کنیم که هم دوست داریم که عمیق بشیم تو صحبت ها …

نخجوانی: مرسی.

ا: … هم اینکه یه محدودیتی می‌ذاریم که دوستان گوش میدن …

نخجوانی: من تازه فکر می‌کردم هنوز دارین ساز کوک می‌کنین. ناصرالدین شاه اون سفر که اروپا رفته بوده، توی کنسرت ازش پرسیده بودن قبله عالم از چی خوشتون اومد، هی گفته بود اینجا اونجا، فهمیده بودن اون اولی که دارن ساز رو کوک می‌کنن اونجا رو باهاش حال کرده بود، خود کنسرت رو خیلی متوجه نشده بود. من الان احساسم بر این بود که تازه دارین ساز کوک می‌کنین که بریم شروع کنیم.

م: دیگه این ساز رو کوک کردیم و اون نوازنده‌ها مخاطبینن که می‌شنون و ایده می‌گیرن و حتما استفاده می‌کنن.

نخجوانی: بسیار عالی.

م: خیلی خیلی مچکرم، اولاً از میزبانی‌تون از ما در شاتل و خیلی مصاحبه‌ی لذت‌بخشی بود و روی خوش شما. چندتا عضله وقتی می‌خندیم …

نخجوانی: چهل تا

م: … من خودم خیلی استفاده کردم.

ا: منم همینطور. خیلی مصاحبه‌ عالی بود. خیلی پرانرژی و پرشور. خیلی ممنون

نخجوانی: ممنون، مرسی.

م: خدانگهدار

ا: ممنون از همه، خدانگهدار.

[1] شکست (Failure)

[2] شاتل (Shatel): گروه شرکت‌های شاتل (گروه فناوری ارتباطات و اطلاعات شاتل)، مجموعه‌ی فعال در حوزه‌ی ارائه‌ی خدمات دسترسی به اینترنت و راهکارهای ارتباطی اینترنتی در کشور است.

[3] سبک زندگی (Lifestyle)

[4] اینستاگرام (Instagram): یک شبکه‌ی اجتماعی برای به‌اشتراک‌گذاری عکس و ویدئو

[5] فالو کردن (Follow): دنبال کردن

[6] اکانت (Account): حساب کاربری

[7] دیل (Deal): معامله

[8] سایلنت (Silent): بی‌صدا

[9] مدیریت (Management)

[10] سرویس (Service): خدمت

[11] لایو (Live): پخش زنده

[12] کیس (Case): مورد

[13] فورس (Force): نیرو؛ اصطلاحی است به منظور فوریت داشتن

[14] پنیک (Panic): هراس، اضطراب و ترس ناگهانی

[15] مدیریت بحران (Crisis Management)

[16] میکروفون (Microphone)

[17] ژنراتور (Generator): دستگاه مولد برق

[18] ریداندنت (Redundant): اضافی، جایگزین و پشتیبان

[19] بکاپ (Backup): پشتیبان

[20] بریک (Break): استراحت، میان کار یا جلسه‌ای استراحت کردن

[21] تریک (Trick): فوت و فن، ترفند

[22] امرجنسی اپریشن پلن (EOP: Emergency Operations Plan): برنامه‌ی عملیات اضطراری

[23] دیزستر ریکاوری پلن (Disaster Recovery Plan): برنامه‌ی بازیابی پس از فاجعه؛ شامل مجموعه‌ای از سیاست‌ها، ابزارها و رویه‌ها برای امکان بازیابی یا ادامه‌ی زیرساخت‌ها و سیستم‌های حیاتی فناوری پس از یک فاجعه‌ی طبیعی یا ناشی از انسان است.

[24] وایرلس (Wireless): بی‌سیم؛ قابلیتی است در اتصال دستگاه‌ها به یکدیگر و یا به اینترنت، به‌صورت بدون سیم.

[25] هلی پد (Helipad): سکوی فرود و بلندشدن هلیکوپتر

[26] ستاپ کردن (Setup): برپا کردن، راه‌اندازی کردن

[27] اکشن لیست (Action List): فهرست اقدامات

[28] اسکیل (Scale): مقیاس، اندازه

[29] ورک تایم (Worktime): زمان کاری

[30] لایف استایل (Lifestyle): سبک زندگی

[31] هابی (Hobby): سرگرمی

[32] پیج (Page): صفحه

[33] ایرباس (Airbus): شرکت هواپیماسازی اروپایی که یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های هواپیماسازی در جهان است.

[34] لوگو (Logo)

[35] توسعه فردی (Personal Development)

[36] روتین (Routine): کارها و یا اقداماتی که به‌صورت منظم، تکرار می‌شوند.

[37] مدیریت زمان (Time Management)

[38] اپلیکیشن (App: Application): برنامه‌ی کاربردی؛ عموماً اشاره به نرم‌افزارهایی است که در تلفن‌های همراه هوشمند نصب می‌شود.

[39] تایم وایز (Timewise): نرم‌افزار مدیریت زمان

[40] اوکی تایمر (OK Timer): نرم‌افزار مدیریت زمان

[41] تایمر (Timer): زمان‌سنج

[42] اینتراپت (Interrupt): قطع کردن، منقطع کردن

[43] تیپس فور منیجمنت (Tips For Management): نکاتی برای مدیریت

[44] کلندر (Calendar): تقویم

[45] تسک (Task): وظیفه، کار

[46] نوت بوک (Notebook): دفترچه‌ی یادداشت

[47] بلاک (Block): قطعه، قسمت

[48] اوت لوک (Outlook): نرم‌افزاری از شرکت مایکروسافت است که قابلیت‌های پست الکترونیکی، تقویم، فهرست مخاطبین و فعالیت‌ها را ارائه می‌کند.

[49] اکسل (Excel): نام برنامه‌ای است که توسط شرکت مایکروسافت تهیه شده است و با استفاده از آن می‌توان محاسبات، رسم نمودار، جداول محوری و… را انجام داد.

[50] استایل (Style): سبک، شیوه

[51] توسعه (Development)

[52] پوزیشن (Position): سمت، جایگاه شغلی

[53] رشد (Growth)

[54] کانکتیویتی (Connectivity): اتصال

[55] وی پی ان (VPN: Virtual Private Network): شبکه‌ی خصوصی مجازی؛ شبکه‌ای است که اطلاعات در آن از طریق یک شبکه‌ی عمومی مانند اینترنت جابه‌جا می‌شود اما در عین حال با استفاده از الگوریتم‌های رمزنگاری، این ارتباط هم‌چنان اختصاصی باقی می‌ماند.

[56] پوینت تو پوینت (Point-to-point): نقطه به نقطه؛ خدمات اتصال نقطه به نقطه، امکانی برای انتقال ترافیک خصوصی بر روی شبکه‌ی عمومی هستند. به‌طور معمول از اتصال نقطه به نقطه برای اتصال دو شبکه‌ی خصوصی از طریق یک شبکه‌ی عمومی مانند اینترنت استفاده می‌شود.

[57] اینترانت (Intranet): شبکه‌ای داخلی (با تملک سازمانی یا خصوصی) است که از پروتکل‌های مرتبط با اینترنت استفاده می‌کند. در حقیقت اینترانت مقیاس بسیار کوچکی از کل اینترنت ولی خصوصی است؛ بر خلاف اینترنت که هیچکس مالک آن نیست.

[58] سلوشن (Solution): راه حل

[59] فیکس (Fix): ثابت

[60] نماوا (Namava): استارتاپ ایرانی که به صورت آنلاین، فیلم و سریال ارائه می‌کند.

[61] وی او دی (VOD: Video on Demand): ویدئو بر اساس تقاضا؛ یک سیستم پخش آنلاین است که کاربر می‌تواند محتوای تصویری را براساس انتخاب خود به صورت آنلاین مشاهده نماید.

[62] اکسپوننشال (Exponential): نمایی

[63] گیگا، گیگابایت (GB: Giga, Gigabyte): یک میلیارد بایت؛ بایت واحد ظرفیت ذخیره‌سازی اطلاعات در هاردها است.

[64] کال سنتر (Call Center): مرکز تماس

[65] هدست (Headset): دستگاهی است که هم هدفون و هم میکروفون دارد.

[66] پرسنل (Personnel): کارمندان

[67] سرمایه گذاری (Investment)

[68] منابع انسانی (Human Resources)

[69] نالج ورکر (Knowledge Worker): اصطلاحی است برای متخصصانی که آورده‌ی اصلی آن‌ها، دانش‌شان است.

[70] اچیومنت (Achievement): دستاورد

[71] برند (Brand)

[72] استیبل (Stable): ثابت، پایدار، مداوم

[73] ایدئولوژی (Ideology): سیستمی از ایده‌ها و ایده‌آل‌ها

[74] باگ (Bug): سوسک؛ در این‌جا منظور اشکال یا نقص است.

[75] سوشال مدیا (Social Media): رسانه‌ی اجتماعی؛ البته به جای آن اغلب از اصطلاح شبکه‌ی اجتماعی استفاده می‌شود.

[76] آی دی (ID: Identity): شناسه‌ی کاربری

[77] موفقیت (Success)

[78] کارآفرینی (Entrepreneurship)

[79] استارتاپ (Startup): سازمانی موقتی است با هدف ایجاد محصول، خدمت و یا بازار جدید که دارای ویژگی رشد مقیاس‌پذیر و سریع، مدل کسب و کار تکرارپذیر و درآمدزا در شرایط عدم قطعیت است. استارتاپ عموماً دارای ویژگی‌های نوآورانه، فناورانه مثلاً مرتبط با اینترنت و ارتباطات دیجیتال است. (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 0 از فصل 1 را بشنوید.)

[80] کلیشه (Cliché): رفتار قالبی

[81] بیزنس (Business): کسب و کار

[82] منتور (Mentor): راه‌دان؛ فردی است کارآزموده که با استفاده از تجربیات زیسته‌ی خود، به راهنمایی و راهبری دیگران خصوصا افرادی که تجربیات کمتری از وی دارند می‌پردازد. منتور نسبت به یک مشاور، رابطه‌ای بلندمدت‌تر، نزدیک‌تر و غیررسمی با فرد و تیم دارد و بابت فعالیتش، حق‌الزحمه‌ای نیز دریافت نمی‌کند. (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 8 از فصل 1 را بشنوید.)

[83] کوچ (Coach): مربی؛ فردی است که با پرسیدن سوالات هدفمند، تسهیل‌گری بحث‌های سازنده و با رویکرد تفکر انتقادی، مدیران و کارمندان را در جهت رسیدن به اهداف‌شان هدایت می‌کند. (برای اطلاعات بیشتر، قسمت 8 از فصل 1 را بشنوید.)

[84] استیو جابز (Steve Jobs): هم‌بنیان‌گذار و مدیرعامل اسبق شرکت اپل

[85] رول مدل (Role Model): الگوی افراد؛ شخصی که به عنوان الگو، برای افراد زیادی الهام‌بخش باشد.

قسمت‌های مرتبط

فصل 3، قسمت 15: پناهگاه آرام

فصل 3، قسمت 6: بازگشت به آینده

فصل 3، قسمت 1: داستان‌های فراز و نشیب کارآفرینان

فصل 2، قسمت 85: برخی از چالش‌های کسب و کارها هنگام رشد سریع

فصل 2، قسمت 82: آینده‌ی تپسی و ورود به بورس

فصل 2، قسمت 81: برخی از چالش‌ها و راهکارهای مدیریت منابع مالی در شرایط بحران (۵)

فصل 2، قسمت 80: برخی از چالش‌ها و راهکارهای مدیریت منابع مالی در شرایط بحران (۴)

فصل 2، قسمت 79: درباره‌ی سرمایه‌گذاری در استارتاپ‌ها (برای سرمایه‌گذاران غیر استارتاپی)‏

فصل 2، قسمت 78: برخی از چالش‌ها و راهکارهای مدیریت منابع مالی در شرایط بحران (۳)

فصل 2، قسمت 77: برخی از چالش‌ها و راهکارهای مدیریت منابع مالی در شرایط بحران (۲)

لیست مطالب تکمیلی

6 استارتاپ آموزش از راه دور

6 استارتاپ آموزش از راه دور

مزایا و معایب آموزش از راه

مطالعه بیشتر »
۱۶ آبان ۱۴۰۱
تقسیم سهام در استارتاپ‌ها

4 نکته قبل از تقسیم سهام بین بنیانگذاران استارتاپ‌ها

سهام را کی داده، کی گرفته؟!

مطالعه بیشتر »
۲ آبان ۱۴۰۱
5 نکته درباره‌ی ارزشگذاری استارتاپ‌ها

5 نکته درباره‌ی ارزشگذاری استارتاپ‌ها

همه چیز که پول نیست!  

مطالعه بیشتر »
۱۷ مهر ۱۴۰۱
تاریخ انتشار: 19 بهمن 99
  • مهمان

احمدرضا نخجوانی

مدیرعامل شاتل

No more pages to load

  • حامی

جاجیگا

ابرپیشرو

تمام قسمت‌های این فصل
تمام قسمت‌های این فصل
  • نظرات کاربران

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد

  • قدیمی ترین
  • تازه ترین
  • سلام، مهمان
  • خروج
  • ورود

درباره پادکست 10 صبح

پادکست 10 صبح در خرداد 1396 متولد شده است. بنیان‌گذاران این پادکست دو دوست قدیمی، میثم زرگرپور و امید اخوان، هستند که در هر قسمت در قالب یک گپ و گفت بداهه، تجربیات خود از همکاری با شرکت‌ها و استارتاپ‌های متعدد را به رایگان در اختیار مخاطبان قرار می‌دهند. در این پادکست موضوعات مختلف مرتبط با راه‌اندازی، مدیریت و توسعه‌ی کسب و کار (از مدل کسب و کار گرفته تا رشد، تأمین مالی و جذب سرمایه) به‌صورتی بروز و کاربردی بررسی می‌شوند.

لینک‌های مفید

  • خانه
  • درباره ما
  • بنیان‌گذاران
  • تیم اجرایی
  • تماس با ما
  • پادکست‌ها
  • مهمانان
  • حامیان
  • نظرات کاربران
  • نقشه سایت

از کجا بشنویم؟

Podcasts icon

Apple Podcast

Castbox

Spotify

Google Podcast

Podcasts icon

Apple Podcast

Castbox

Spotify

Google Podcast

Envelope
Twitter
Instagram
Telegram

تمامی حقوق این سایت و محتوای آن متعلق به پادکست 10 صبح است.

طراحی و پیاده‌سازی: مشاورنت

عضویت شما در خبرنامه پادکست ۱۰ صبح با موفقیت انجام شد!