متن پیادهسازی شده قسمت ۳ از فصل ۱ پادکست 10 صبح با عنوان: تنها نرو!
میثم: سلام. به سومین قسمت از پادکست 10 صبح خوش اومدید. من میثم زرگرپور و دوست خوبم امید اخوان در این برنامه دربارهی ازدواج موقت، عشق در یک نگاه، روابط لانگ دیستنس[1] و اینجور چیزا در استارتاپا صحبت میکنیم. امید سلام.
امید: سلام میکنم به همه. ما موضوع برنامهی امروزمون رو اسمش روش گذاشتیم یا نه هنوز؟
م: هنوز اسمشو نذاشتیم نه. باید فکر بکنیم ولی موضوعش مشخصه.
ا: موضوعش… آره. موضوعش امروز راجع به در واقع شراکته چه جوری شریک پیدا کنیم چرا شریک پیدا کنیم چه جوری با شریکامون کار کنیم. و کلیهی موضوعات مرتبط به شراکت.
م: بسیار عالی. ما قبلاً تو شروع پادکست یه توضیح کوتاهی راجع به پادکست 10 صبح میدادیم بهمون گفتن چقدر حرف میزنین اولش و به این نتیجه رسیدیم که دیگه این توضیحو ندیم و به دوستان بگیم اگه که خیلی خیلی خیلی مشتاقن که این توضیح رو بشنون به پادکستهای قبلی مراجعه بکنن. و نکتهی مهم اینکه تو این برنامه هم مهمون داریم چه مهمونی! هم آنلاین هم آفلاین مهمون. مهمون آنلاین و حضوریمون علیرضا ترابیه که در زمانش دعوتش میکنیم و به ما اضافه میشه.
ا: خیلیم عالی.
(موسیقی)
ا: خب میثم اگه موافقی شروع کنیم و بریم تو بحثمون.
م: بله بله من که خیلی موافقم. استاد چرا باید اصلاً دنبال.. آهان من قرار شد به تو نگم استاد! ببخشید سعی میکنم جلوی خودمو بگیرم! چرا اصلاً باید دنبال همبنیانگذار[2] گذشت؟ اصلاً این ضرب المثل قدیمیا، ضرب المثل درستیه یا نه؟ میگفتن که اگه شریک خوب بود خدا هم شریک میگرفت. و خب خیلیا واقعاً دنبال شریک و شراکت و این حرفا نمیرفتن با همین منطق. حالا باید این کارو کرد نکرد تو دنیای استارتاپا؟
ا: ببین به نظرم حکم قطعی که نمیشه داد اما اگه بخواییم واقعاً حالا بریم تو تاریخ نگاه کنیم، حالا تحقیق کنیم ببینیم که استارتاپا [3]اکثراً… استارتاپای موفق چه جوری بودن نبودن اینا. من الان یه تحقیقی کرده بودم به این نتیجه رسیدم که توصیهی در واقع اجماع علما براینه که استارتاپ بهتره با 2 تا 4 نفر شروع بشه. خب…
م: آهان شروع بشه…
ا: شروع بشه یعنی تعداد بنیانگذارهای[4] اولیه 2تا 4 نفر باشن. که این خب اینو میرسونه که یعنی بهتره یک نفر نباشه و معنیش اینه که شراکتی در کار باشه. از یه طرفم میخواد بگه دیگه بیشتر از 4 نفر نشه. وقتی تعداد بنیانگذارا زیاد بشه پروسهی [5]تصمیم گیری سخت میشه، نظرا زیاد میشه و به نظرم استارتاپ از اون چابک[6]یش میفته. حالا اینکه 2 باشه 3 باشه یا 4 باز… خیلی به نظرم بستگی به اون استارتاپ داره. به مهارت در واقع بنیانگذارا داره که حالا راجع بش صحبت میکنیم جلو تر.
م: پس نظر کلیه تو اینه که به هر حال بهتره که استارتاپ بنیان گذار داشته باشه؟
ا: من اگه بودم آره… ببین یه عللی هم هست که با هم واقعاً صحبتم کردیم یکیش اینه که خب به هر حال توی استارتاپ باید یک عالمه تصمیم بگیری یه عالمه کار کنی و تو نیاز به هم فکری داری. نیاز داری با یکی بتونی مشورت کنی خب، حالا تو میتونی از مثلاً منتور [7]استفاده کنی و غیره ولی منتور مگه چقدر میتونه برا تو وقت بذاره هفتهای 2 ساعت یا هفتهای 4 ساعته چقدره. خب. تو یه نفری رو میخوای که 24ساعته بغل دستت باشه و 24ساعته بتونین با هم مشورت و در واقع هم فکری کنین.
م: واقعاً همچین تیپ منتوری پیدا نمیشه؟
ا: منتوری که بخواد 24ساعته کنارت باشه دیگه میشه شریکت دیگه…
م: من و تو الان این کارو نمیکنیم؟
ا: 24 ساعته نه… 24ساعت یعنی عین 24 ساعتو در دسترس باشی حرف بزنی و ممکنه یه روز 4 ساعت یه روز 10دقیقه ولی باید کار هم باشین یه بند در واقع به هم دسترسی داشته باشین و هردوتون زندگیتون اون رو باشه من ممکنه سفر باشم و…
م: هم فکریه دلیل خوبیه ولی قبول کن که خیلی دلیل قانع کنندهای نیست برای اینکه فقط به خاطر اینکه یه هم فکر پیدا بکنیم بریم دنبال کوفاندر [8]و هم بنیانگذار و اینا… ببخشید چه ترجمهی قشنگی کردن هم بنیانگذارو به جای کوفاندر… ببخشید بفرمایید.
ا: خب ببین میدونی به نظر من یکی از مهمترین عللی که شما به هم بنیانگذار احتیاج داری اینه که قاعدتاً شما چون سوپرمن[9] نیستی همهی مهارتهای لازمه رو نداری خب. خیلی وقتا ما میبینیم تو استارتاپا یه نفر هست آدم خیلی فنی [10]ایه. یه فناوری [11]رو بلده یا مثلاً حالا دولوپرـه[12] یا محصولی [13]رو اختراع کرده پتنت ثبت کرده و غیره خب… این آدم بسیار فنیه و بسیارم تو حیطهی خودش در واقع میتونه موفق و صاحب نظر باشه. اما مسئلهای که پیش میاد اینه که این آدما خیلی وقتا در نظر نمیگیرن که دارن در واقع یک کسب و کاری [14]رو راه میندازن و کسب و کار نیاز داره به آدمهایی که بتونن اون در واقع طرف حالا بیزینسش رو بگیم مثل بازاریابی[15]، فروش[16]، مالی، قراردادها و اینها رو هم بتونن مدیریت کنن خب…
{۵:۴۰}
م: این خب خیلی حرف قشنگی بود. یه تجربه بگم من؟ در همین مورد. فکر میکنم که نکتهای که هست اینه که این تکمیل مهارتی که تو داری میگی باید وجه واقعی داشته باشه نه وجه اسمی. دیروز من در نمایشگاه الکامپ [17]و در حاشیهی الکام استارز[18] چند تا طرح رو داوری کردم. و خب استارتاپام حرفهای شدن دیگه. دیگه میدونن که مثلاً تیم [19]نمره داره باید یه تیم خوب نشون بدن و میدونن که دیگه فقط تیمی که فقط وجه فنی داشته باشه دیگه خیلی ممکنه نمرهی بالایی نیاره. بعد به خاطر همین سعی میکنن تقسیم مسئولیت بکنن یعنی مثلاً بگن این کارشناس بازاریابیه، این کارشناس فروشه، این کارشناس فنیه ماست، این مدیر مارکتینگه [20]ماست ولی هنوزم دقت نمیکنن که مثلاً فرض بگیر که کسی که… مثال دارم میزنما مثلاً دانشجوی رشتهی دکترای کتاب داری و اطلاع رسانیه و حالا به تیم ما پیوسته چرا من باید قبول بکنم که این میتونه مهارت فروش بالایی داشته باشه. این تکمیل مهارته که تو داری میگی و من هم قبولش دارم فکر میکنم باید واقعی باشه یعنی یا بر منبای یک تجربهی قبلی باشه یا بر مبنای یک دانشی باشه که به دست اومده.
ا: کاملاً موافقم و… باز حالا در واقع… چیزی که من بهش رسیدم اینه که خیلی وقتها یعنی فرض کنیم اگه قراره یه استارتاپ با 3 نفر شروع بشه یه نفر میتونه در واقع حالا مسئول اون تکنولوژی باشه. فرض کن بخواییم بگیم سی.تی.اوئه[21] اگر بخواییم تو اون لول صحبت کنیم. یه نفر به هر حال باید روی بازاریابی فروش و… حالا توسعهی بازار [22]و غیره متمرکز باشه که سی.ام.او[23] میگن یعنی و یه نفر هم میتونه در واقع سی.ای.او[24] یا مدیرعامل… اون نقش رو بازی کنه که کلیهی کارای مثلاً مالی، جذب سرمایه[25]، مجوز بخوای بگیری با شرکای تجاری در واقع صحبت کنی و حدوداً در واقع رهبریه تیم رو هم یه جوری به عهده بگیره. این 3 تا نقشه کلیدیای بود به نظر من که شاید اغلب استارتاپها در ابتدا بهش احتیاج دارن.
م: یه چیزه با مزه بگم. سی.ام.او رو که گفتی…. دوست بزرگواری هست که من اسمشون دقیق چون خاطرم نمیاد اسم نمیبرم تو یک استارتاپ خیلی خوب سی.ام.او ئه و اسم خودشو گفته چیف مدنس آفیسر[26]! یعنی خب به هر حال کار دیوونه بازیه، اتفاقاً بدم نیست به هر حال هر کسی احتیاج داره! خب این تقسیم… این تکمیل مهارت که میگی یه مقداریم پس وجه تقسیم کار هم پیدا میکنه.
ا: آره ببین اول اینو… باز فکر کنم تو یکی از قسمتا راجع بش صحبت کردیم. ببین همهی بنیانگذارا توی استارتاپ باید همه کاری انجام بدن از…
م: جارو بزنن..
ا: تی کشیدن تا… نمیدونم مذاکره و…
م: درسته…
ا: قرارداد و کار فنیو هر چی که هست…
م: ولی باید یکی مسئول باشه..
ا: اما… مسئول برای این تخصصه باشه. میدونی مثلاً… من خیالم راحت باشه که مثلاً با تو اگه بخوایم کار کنم خب میثم تخصص مالی داره. من خیالم از این راحته. خب. ولی بحث تقسیم کار هم قطعاً هست. خب… باز میگم مهمترین منبع یک کارآفرین [27]زمانشه و تو اگر 3 نفر باشین زمانت رو 3 برابر کردی…
م: درسته…
ا: و کارها رو میتونی با یک سوم زمان عملاً انجام بدی.
م: اگه اجازه بدی من دوباره تاکید بکنم به این نکته چون فکر میکنم که توی قسمت صفرم هم راجع به این صحبت کردیم. حرف بسیار بسیار مهمیه که مهمترین منبع کارآفرینها یا افرادی که به هر حال تو حوزهی استارتاپا دارن کار میکنن واقعاً مسئلهی زمانه. نه حتی پول نه حتی تخصص. بسیار حرف حکیمانه ایه. قرار شد بهت نگم استاد!
(موسیقی)
ا: خب ما برای اینکه کم کم این سوالو ببندیم… ظاهراً یه آماری بوده نمیدونم حالا مرجعش چی هست ولی میگه که 84% از استارتاپا بیشتر از یک… در واقع بنیانگذار داشتن یه شراکتی توشون بوده و یه نکتهی دیگه ام هست که خیلی نکتهی نرمیه شاید… و خیلی جالبه که اتفاقاً خیلی از کسایی که من باهاشون صحبت کردم این رو اشاره میکنن. اونم اینه که بحث…در واقع قوت قلبه. من اتفاقاً چند روز پیش پیش یکی از مشتریام [28]بودم تو شرکت بزرگین شاید مثلاً 30، ۴۰ نفرن پول خوب دارن و فلان و 2تا در واقع هم بنیانگذار دارن. یکیشون مدیرعامله یکیشون سی.تی.اوئه و داشتم باهاشون گپ میزدم همینو میگفتن. میگفتن یه موقعهایی هست خب.. کم میاری، خسته ای، شکست میخوری، انگیزت میاد پایین، روحیت بد میشه…
{۱۰:۱۴}
م: دنبال یکی بهت قوت قلب بده…
ا:... فلان… آره
م: انگیزه بده…
ا: میگفت این نقشو یعنی میدونی حس میکنیم رو هم میتونیم حساب کنیم یه وقت که من حالم خوب نیست اون به من قوت قلب میده. اون منو در واقع کمک میکنه روحیم میاد بالا…
م: مثل اون کیسـه[29] چیزو یادته… من گفتم… فکر میکنم توی قسمت صفرم بود… آره در مورد اینکه استارتاپ نیست راجع به احسان حدادی مثال زدم. که آره اون کسی که داره این کارو انجام میده بعضی وقتا انقدر تنهاست که مثل یه قهرمانه…. مثل کسی که داره برای قهرمانی المپیک [30]تلاش میکنه باید خودش وزنه رو بندازه خودش پاشه بره بیاره… خب حتی اگر یه تماشاچی داشته باشه این انگیزش ممکنه که بسیار بسیار بسیار بیشتر بشه.
ا: بله کاملاً.
م: پس عملاً میشه گفت یکی از مهمترین ویژگیهای کوفاندرها یا همبنیان گذارا اینه که تبدیل بشن به یک شونهای برای گریه کردن…. شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم! خب نه واقعاً مهمه…
ا: مهمه
م: تو این فضا
ا: من به نظرم واقعاً آره قوت قلب و انگیزه و روحیه یه چیزیه که خب میدونیم خیلی از استارتاپا دقیقاً به خاطر همین شکست خوردن که…
م: همین طوره
ا: دیگه خسته شدن کم آوردن…
م: همدلی نداشتن. همین طوره! نتونستن انگیزه بدن بهم. خب قانع کننده بود صحبت هات در مورد اینکه چرا باید اصلاً هم بنیانگذار داشت ولی خب حالا این همبنیانگذار چه کسی باید باشه؟
ا: ببین به نظرم باید یک سری… در واقع یه عالمه فاکتوره [31]میتونیم با اولیش شروع کنیم که به نظر من مهمترینه شاید و اونم اینه که باید دورنمای این 2 تا 3 تا آدمی که با هم میخوان استارتاپ رو شروع کنن و در واقع هم بنیان گذار بشن اینا… یکی باشن…
م: نزدیک باشن
ا: نزدیک باشه حالا یکیم نیست خیلی بهم نزدیک باشه.
م: آهان اون انگ…اون وجه.. اون… چقدر من امروز میگم وجه. اون انگیزه دادنه هم از یه همچین جایی شروع میشه.
ا: آره ببین مسئله اینه. شما اگر که فرض کن مثلاً 3 نفر وایستادین خب و دارین مثلاً به یک نقطهای هر 3 تا دارین میرین این نقطه خیلی دوره. خب 3 نفری برین میرسین به اون نقطه اما اگه…این در واقع یه خورده واگرا باشه خب هر کدوم 2 درجه واگرایی داشته باشین خب… تو طول…
م: مسیر چه اتفاقی میفته…
ا: زمان هر کدوم میرین یه جای دیگه…
م: درسته
ا: خب. مثلاً ممکنه یکی دنبال این باشه که یه استارتاپ بزنیم مثلاً یه ساله پولدار بشیم یکی دنبال این باشه استارتاپ بزنیم یکی بیاد ما رو بخره. یکی میگه نه استارتاپ بزنیم کلاً زندگیمون میشه اینو هی گسترشش بدیم فلان یا اصلاً روی ایده [32]روی محصول روی اینکه میخواییم تو طولانی مدت به کجا برسن به نظرم خیلی باید…
م: اتفاق نظر داشته باشن…
ا: نزدیک باشن و اتفاق نظر داشته باشن.
م: خب پس وقتی راجع به این حرف میزنیم به این معنیه که به هم دیگه اعتماد هم داشته باشن.
ا: به نظر من اعتماد هم همین قدر واقعاً شاید مهمه…
م: آره همین طوره
ا: یعنی باید اعتماد 100% بهم داشته باشیم توی کار… واقعاً بتونیم روی هم حساب کنیم یعنی از یه ور اعتماد کنیم که اگر مثلاً میثم میگه آقا من این قرارداد رو میبرم کارشو درست میکنم و مثلاً فلان و خیالت راحت باشه من واقعاً خیالم راحت باشه اعتماد کنم به کار میثم. یکیم در واقع یه خورده بحث صداقتس که میثم به من راست میگه میثم به من واقعاً با من شفافه… عین اون چیزی که تو ذهنشه رو به من میگه چون در غیر این صورت به نظرم کاره انقدر پیچیده میشه یعنی این همین طوریش استارتاپه پر ابهامه[33] تو بخوای ابهام اضافه هم داخلی بهش اضافه بکنی بسیار سخت میشه.
م: عدم صداقت و حالا به طور خاص دروغگویی که فکر میکنم به سرعت استارت اپ رو از هم میپاشونه. و فکر میکنم موضوع اپیزوده [34]بعدیمونم همینه. یک بخشی از صحبتی که میکنیم راجع به صداقت، راست گویی و جبنههای اخلاقیه این موضوع توی کار استارتاپاست.
ا: و قطعاً خب صحبتایی که با تو همین چند دقیقه پیش کردیم که چرا باید دنبال هم بنیانگذار بگردیم خب قطعاً باید کسی باشه که شما بتونی باهاش تقسیم کار کنی مهارتاتو تکمیل کنه، آدمی باشه که بتونی هم فکری کنین با هم قوت قلب بدین، انگیزه داشته باشه و غیره…
م: یه چیزی که امید من به نظرم میاد خیلی اهمیت داره اینجا اینه که شرایط هم بنیانگذارا ازنظر میزان زمانی که میتونن بذارن باید مشابه با همدیگه باشه. مثل عنوانی که پادکست قبلیمون داشت که با استارتاپت ازدواج کن که میگفتیم که خب به هر حال یه جایی باید ببریم این قضیه رو که پارت تایم[35] کار کردن و اینا و باید بپیوندیم به استارتاپمون و فول تایم[36] روش وقت بذاریم طرفین هم باید این شرایطو داشته باشن خیلی بعید میدونم 2 تا هم بنیانگذار بتونن یکی پارت تایم کار بکنه یکی فول تایم کار بکنه…
ا: آره به نظرم احتما اینکه اون استارتاپ موفق شه و تیمش نپاشه بسیار کمه یعنی واقعاً به نظرم باید نه تنها همه یکسان وقت بذارن بلکه باید به نظر من همچنان واقعاً باید همهی وقتشون رو بذارن و واقعنم تو یه مکان باشن. من خیلی وقتا میشنوم یکی میگه مثلاً من الان تو ایرانم با یه هم بنیان گذاری مثلاً توی مثلاً آمریکا در ارتباطم و یه نفرم دیگه ام هست که مثلاً توی… من مثلاً تهرانم اون تو اصفهانه… بسیار پیچیده و سخت میشه میدونی یعنی حتی تو توی استارتاپم نباشی توی یه شرکت جا افتادهام باشی با ویدئو کنفرانس [37]و همه چیم استفاده کنی…
م: بازم خیلی سخته
{۱۵:۱۰}
ا: بسیار کار سختیه این همکاری. و خب چه برسه به داستان استارتاپ.
م: بسیار عالی.
(موسیقی)
م: حالا همهی این حرفایی که زدیم امید بسیار حرفای خوبی بود ولی قبول داری که پیدا کردن کوفاندر و هم بنیانگذار کلاً کار سختیه و اصلاً اگر که من تا به حال نتونستم کوفاندری پیدا بکنم این شدنیه که برم یه نفرو پیدا بکنم… اصلاً پیدا کردنیه هم بنیانگذار؟
ا: به نظر منم به شدت سخته من فقط یه چیزی از قسمت قبل جا موند که بگم. یه چیزه خیلی مهم بحث ریسک پذیری و قابلیته اینه که تو بتونی با ابهام بری جلو که من فکر میکنم که جز مواردیه که… مهمون امروزمون علیرضا راجع بش بحث داره اگر درست یادم باشه. چون این هم چیز بسیار مهمیه تو ممکنه همه چی… در واقع با همبنیانگذارت خوب باشه همه چی بره جلو اون موقعهایی که باید ریسک [38]کنی تصمیمای سخت بگیرین اونا نتونن پا به پات بیان.
م: آهان… کاملاً همین طوره. بسیار عالی
ا: الان اصلاً…
م: همچین آدمیو میشه پیدا کرد؟
ا: آره دقیقاً. من به نظرم…
م: واقعاً
ا: به نظرم خیلی بستگی داره به شاید… نمیدونم شانس یا… قطعاً یه مقداری شانسه واقعاً. که یعنی تو ممکنه تو یه موقعیتی باشی مثلاً یه هم کلاسیای داشتی تو دانشگات با هم کار کردین پروژه [39]انجام دادین با هم دوست شدین، به هم اعتماد دارین و حالا جفتتون از قضا تو یه موقع.. دنبال اینین که مثلاً یه استارتاپی راه بندازین. این به نظرم واقعاً شاید یه شانسه.
م: فکر میکنم جلوتر راجع بش خیلی مفصلتر صحبت بکنیم که پیدا کردنه هم بنیانگذار به شدت شبیه ازدواج کردنه و تصور میکنم که همون طوری که مثلاً دو طرف تو یه لحظه احساس میکنن که حس ازدواج کردن دارن حالا… بخوایمم ساده و رسمی بگیم اینم یه همچین چیزیه. یعنی انگار یه کشف و شهودی اتفاق میفته. یه جرقهای توی یک نفر میزنه یا مثلاً تو هر 2 نفر یا تو هر چند نفر میزنه که احساس میکنن که خب من میتونم با این آدم این مسیر سخت رو برم.
ا: آره و بر همین علت ممکنه هم کاملاً هم اشتباه بکنن
م: دقیقاً همین طوره مثل خود ازدواج…
ا: مثل خود ازدواج. ولی اغلب مواقع خیلیا از من میپرسن تو کلاسام فکر میکنم تقریباً یه سوال ثابتی که همیشه میپرسن اینه که خب حالا اینا رو گفتیم ما درواقع…
م: چیکار کنیم
ا: از کجا هم بنیانگذار پیدا بکنیم
م: درسته. یکی از بهترین جاهاش ایونتها [40]ست و رویدادها بدون شک.
ا: ببین توی رویدادها ممکنه تو این آدمهایی رو ببینی که اونا هم دنبالشن خب ولی تو اون آدما رو نمیشناسی و برای انکه اونا رو بخواب بشناسی و حالا بری باهاشون یه مقدار کار کنی، بعد بخوای اعتماد کنی و اینا کار بسیار پیچیده ایه خب.
م: همین طوره بله
ا: در عین حال که رویدادها شاید… کلی آپشن [41]برا تو باز بکنه اما اونورم خیلی سخته که…
م: داریم راجع به نقطهی شروعش صحبت میکنیم دیگه یعنی تو نقطهی شروعش به هر حال یه جایی باید باشه… تو یه جا باید ببینی.. تو همسر آیندتو یا توی دانشگاه میبینی یا مثلاً فرض بگیر همکارته هم کلاسیته، یا اینکه ممکنه که بری سنتی بخوای ازدواج بکنی مثلاً بری خواستگاری به این معنی که بری آگهی بدی آقا.. تورو خدا یکی بیاد با من…! هم بنیانگذار بشه!
ا: من به نظرم! اون رویداده خیلی شبیه… خیلی نزدیکه به خواستگاریه خب. به نظر من..
م: نه! کجاش شبیه خواستگاریه؟!
ا: چرا نیست؟ به نظر من…
م: خواستگاریه شبیه اینه که یه آگهی بدی مثلاً توی روزنامه تو هفتهنامهی شنبه آگهی بدی من دنبال کوفاندر میگردم.
ا: اون دیگه فکر کنم آخرین در واقع…راه حله!
م: رویداده مثل اینه که مثلاً تو یه دورهمی دوستانه داری..
ا: من مشکلم با رویداد میدونی چیه؟
م: چیه؟
ا: تو آدما رو میبینی و آدما رو یک بار تو اون رویداد میبینی خب و روی اون قطعاً نمیتونی تصمیم بگیری خب. تو لا… حتی اگرم که مثلاً یه نمیدونم مثلاً چه میدونم رویداد 2-3 روزهای باشه که با همم تیم شین و کار کنین و فلان تو این 2-3 روز به نظر من اطلاعات کافی به دست نخواهی آورد.
م: قطعاً همین طوره رویداد نقطهی شروع ارتباطه فقط…
ا: خیلی خب پس لازم داری با اون آدمه بری کلی معاشرت کنی کلی کار کنی وقت بگذرونی!
م: درسته درسته درسته…
ا: که بتونی حالا.. اعتماد بکنی.
م: کاملاً درسته.
ا: به همین خاطر میخوام بگم که اگر بتونی یکیو پیدا کنی که مثلاً با هم هم کلاس بودیم چند سال با هم پروژه انجام دادیم، با هم رفتیم اومدیم از قبل همدیگرو میشناسیم یا همکارمون بوده. یعنی یه نفر که ما واقعاً سابقهای داریم با هم شاید حتی پول بینمون رد و بدل شده شاید با هم یه تصمیمایی گرفتیم یعنی در واقع یه جورایی یک تیکههایی از استارتاپو با هم شبیه سازی کردیم قبلاً… خب خیلی راحت تره مطمئن تره اما من خیلیا رو میبینم که به هر حال یا صحبت میکنن میگن نه ما همچین کسی رو نداریم.
م: پس اصلاً تو کلاً به رویدادهای شبکه… نه رویداد شبکه سازی فرق میکنه..کلاً خیلی به فایدهی رویدادها برای پیدا کردن کوفاندر اعتقاد نداری.
ا: یه خ…یعنی به نظرم آره شاید به قول تو یه نقطه شروعیه ولی خیلی کار داره که اون نقطه شروعو تبدیل کنی به یه آدمی که واقعاً بتونین…
م: امید منو تو همدیگرو از سال 75 میشناسیم به نظرت میتونیم یه روزی با هم دیگه کار بکنیم یا نه؟
{۲۰:۱۰}
ا: بستگی داره تو چه زمینه ای. به هر حال با هم توی… استارتاپا…
م: به هر حال باعث افتخاره!
ا: ما به هر حال تو استارتاپ آکادمی [42]با هم کار کردیم، توی این پادکست داریم با هم کار میکنیم و…
م: ولی تو بسیار عالیای یعنی… در مورد تکمیل مهارت بسیار فوق العاده ای. به خاطر اینکه امید اخوان بسیار آدم منظمیه و مهار میزنه به من! و اگر که شاید مثلاً من با تو این کارو شروع نکرده بودم این پادکست یک سال و نیم دیگه هم به نتیجه نمیرسید.
ا: آره من یه اخلاقی رو دارم که بذارم پاش یه چیزی انجام بشه…
م: اشکمونو در میاری دیگه البته!…
ا: اما از طرف دیگه تو هم به نظرم.. یعنی 2 تا نقطه قوتی که تو داری برای من الان… 2تاش! به نظرم اینه که بحث محتواس… توی محتواس و شر [43]مدیا [44]خیلی عالی هستی که من واقعاً توش خوب نیستم و حوصلش رو ندارم.
م: اختیار دارین اختیار دارین…
ا: و بحث دیگه شبکهی [45]بزرگه که تو توی اکوسیستم استارتاپی [46]داری و ما هر وقت کمکی لازم داریم مهمونی میخواییم سه سوت تو میتونی پیدا کنی.
م: مرسی متشکرم.
ا: صحبت شبکه شد…
م: چه عشقولانهای شد اصلاً کلاً داریم راجع به ازدواج و لانگ دیستنسو پیدا کردن کوفاندرو یارو اینا صحبت میکنیم!
ا: امروز روز عجیبیه…
م: الانم اینجا داریم لاو[47] میترکونیم برای هم دیگه! خب…
ا: صحبت شبکه شد ببین یکی دیگه از راههایی که ما بتونیم در واقع یک هم بنیانگذار پیدا کنیم شبکه سازیه [48]به این معنی که به هر حال ما یه آدمایی رو از قبل تو شبکمون داریم یا ممکنه تو شبکهی لایه دوممون یا مثلاً…
م: لایه سوممون…
ا: دوستمون یه کسی رو میشناسه و غیره.
م: یه دوست دارم که دوستی داره که این کارو انجام میده درسته؟
ا: دقیقاً… اما من فکر کنم جفتمون معتقدیم که..
م: من… یه چیزی تا پیش نرفتی بگم. در مورد شبکه سازی به شدت پیشنهاد میکنم کتاب “نوپای خود را به دنیا بیار” [49]رو بخونید دوستان و عزیزانی که دارین این پادکست رو میشنوید نویسندهی این کتاب آقای رید هافمنـه[50] موسس لینکدین [51]و بنیانگذار لینکدین و با وجود اینکه اسمش نوپای خود را به دنیا بیاوره کتابیه که تقریباً تمام محتواش دربارهی شبکه سازیه. و فوق العاس فوق العادس…
ا: چقدر خوب.
م: آره ترجمهی خوبی هم شده به فارسی. ارزششو داره ببخشید پریدم وسط حرفت.
ا: نه منم باید برم بخونمش. آهان میخواستم به این نکته اشاره کنم که فکر کنم هردومون موافقیم که واقعاً بهتره آدم با دوست و فامیل شراکت نکنه به علل زیادی.
م: من به شدت موافق توام و اصلاً فکر میکنم یه بار یه پستی [52]نوشتم تو وبلاگم [53]که تا میتونی با دوست و فامیل شریک نشو. خوبه آدم با دوست و فامیل شریک بشه ولی..
ا: ببین علی رقم اینکه به هر حال همدیگرو از قبل میشناسی یه اعتمادی بینتون هست یه احساس نزدیکیای هست و غیره اما رابطهی کاریتونو به نظرم بسیار پیچیده میکنه…
م: همین طوره
ا: و اگر که مثلاً اون رابطه یا حالا فرض کن دوستیتون بهم بخوره رابطهی کاریتونم احتمالاً بهم میریزه…
م: و حتی بدتر از اون به نظرم. ببین الان ما از ساید[54] بیزینسی داریم به موضوع نگاه میکنیم و از جنبهی اینکه این کسب و کار بزرگ بشه و در نتیجه نگه داشتن بیزینس خیلی اهمیتش بیشتره از نگه داشتن رابطهی سالمتر بین افراد. یه مقداری حرف بی رحمانهای دارم میزنم ولی خب اگر که قرار باشه به موفق شدن استارتاپ فکر بکنیم به این موضوع هم باید فکر بکنیم. نکتهای که هست اینه که آدمها وقتی که در کار با هم دیگه به مشکل بخورن.. یه موضوعیه که خیلی دور از ذهن نیست ممکنه که این تصمیم رو بگیرن که به جای اینکه مسئلهی کاری رو حل بکنن بی خیال بیزینس بشن و سعی بکنن رابطشون رو سیو[55] بکنن.
ا: آره اون هم ممکنه.
م: این یک جور قربانی کردنه بیزینس به جای دوستیه… حالا شاید نشه همچین حرفی زد ولی قربانی کردن بیزینسه و اتفاق خوبی نیست و من… من میثم زرگرپور شخصاً یک بار این کارو کردم. و ترسیدم از اینکه دوستیم با یکی از نزدیکترین دوستام بهم بخوره و به جای اینکه حالا تلاش بکنم به اصلاح موضوع، پا پس کشیدم. و الان پشیمونم از قضیه.
ا: آره اتفاقاً یکی از دوستای صمیمیه من که تو هم میشناسی من… اتفاقاً چند وقته به من میگه بیا با هم یه کاریو راه بندازیم و اون توی اون صنعت بسیار متخصصه و ما با هم خیلی دوستیم خیلی راحتیم مطمئنم میتونیم خیلی خوب کار کنیم اما من واقعاً هی عقب میندازم و ترجیح میدم این کارو نکنم چون میترسم دوستیمون بهم بخوره. و دنبال یه راه حلیم که بتونم شاید… من فقط کمکش بکنم… کارو راه بندازه
م: از دور دستی بر آتش داشته باشی
ا: آره
م: آخه یه ایراد دیگهای هم امید این وسط هست. اونم اینه که نمیدونم بگم متاسفانه یا غیر متاسفانه ولی خب به هر حال تو خب مدت طولانیای آمریکا بودی به زبان انگلیسی بسیار نسبت به من مسلطتری. ما معادل انگلیسیای برای کلمهی تعارف داریم؟
ا: نه تا جایی که میدونم.
م: چون واقعاً فکر میکنم که تعارف توش وجود نداره…!
ا: تعارفو ان شالله رو…
{۲۵:۰۵}
م: ان شاالله رو که خود ان شا الله میگن!
ا: قطعاً نداریم ولی اونایی که با ایرانیا مثلاً یا عربا زیاد کار میکنن دیگه ان شا الله رو بلدن ولی تعارفه اصلاً جا نمیفته.
م: ما واقعیتش اینه که تعارف بخشی از زندگیمونه. حالا به هر حال به عنوان احترام گذاشتن به بقیه و… خطرناکه که توی بیزینس تعارف داشته باشیم.
ا: 100%…. راست میگی
م: و نظراتمون رو نگیم.
ا: نکتهی خیلی خوبیه
م: و انتقاد نکنیم از هم دیگه به خاطر تعارف و دره این گفتگوی انتقادیو ببندیم..راه این گفتگوی انتقادیو ببندیم و این بیزینس رو میکشه. حداقل…حداقل حداقل اتفاقی که میفته اینه که ممکنه که بیزینس بسیار هم موفق باشه ولی بعد از 5 سال طرفین از همدیگه چیزهایی در دل دارن که بهم دیگه نگفتن این اصلاً چیز خوبی نیست و فکر میکنم دوست و فامیل… حالا دوست کمتر ولی فامیل مثلاً تو پسر عموتی نمیدونم مثلاً با دختر خالتی یه همچین شکلی ممکنه که این تعارفا وجود داشته باشه به علاوهی اینکه یه اتفاق دیگهای که پیش بیاد اینه که وقتی که تو با دوست و فامیل شریک میشی دیگه رابطهی بین 2 نفر نیست ممکنه طرفینشون رابطهی بین 2 تا خونواده!
ا: دقیقاً
م: میتونی انتظار داشته باشی که یه مثلاً مامانت زنگ بزنه به عمت بگه که چرا پسرت برگشت به پسر من همچین حرف میزنه…!
ا: کاملاً مثل ازدواجه دیگه.
م: کپیِ ازدواجه! هیچ فرقی نمیکنه!
ا: خب ما قبل از اینکه بریم بر روی بحث شیرین ازدواج! ما.. ما همیشه آخر پادکستامون یه سوال پایانی میپرسیم بعد..
م: دیدیم که جواب نمیدن…!
ا: خیلی جواب نمیگرفتیم! حدس زدیم که چون ته ته پادکسته و اون در واقع تیکهی انتهاییش رو همه احتمالاً رد میکنین من خودمم بودم رد میکردم…! گفتیم سوال پایانیو این دفعه وسط بپرسیم!
م: اصلاً تصورم ازت بهم ریخت!
ا: کل پادکستا همینه! به نظرم.
م: جدی… خب!
ا: آره سوالو الان بپرسیم خیلی خوب میشه…سوالمون از شما اینه که شما شریکتونو کجا پیدا کردین و چه جوری پیدا کردین در واقع و ممنون میشیم که توی… حالا یا برای ما کامنت [56]بذارین ایمیل بزنین…
م: روشهاشو میگیم جلوتر…
ا: جلوتر میگیم و حتماً به ما بگین و برامون خیلی جالبه و مطرح خواهیم کرد حتماً. خب… میثم جان ازدواج کرده تخصص زیادی در حوزهی ازدواج داره!
م: خواهش میکنم! من یه بار ازدواج کردم! در نتیجه… به شکر خدا ازدواجم موفق بوده. در نتیجه مثلاً ممکنه خیلی متخصص نباشم به نسبت آدمایی که مثلاً چندین بار ازدواج کردن ولی فکر میکنم خیلی شبیه… ازدواج کردن و پیدا کردنِ یک شریک برای کسب و کار. در درجهی اول فکر میکنم که مراحل این دو موضوع شباهتهای خیلی خیلی جدیای بهم دیگه دارن. تو یه موقعی هست که احساس ازدواجت میاد به قول معروف! دنبال یار میگردی! دلت میخواد با یکی باشی دقیقاً این حسه هست این اپروچـه[57] هست این ارادهه هست و دنبال اینی که یه یار برای پیدا بکنی. این گام اوله، ببین تو اگر که درهات نسبت به حس ازدواج بسته باشه ممکنه که…
ا: کلاً هیچی نمیبینی…!
م: آره کیس خیلی خوبیم از جلوت رد بشه و مثلاً فرض بگیر که هیچ اتفاقی نیفته.
ا: خب
م: دومین مرحلهای که اتفاق میفته فکر میکنم اینه که… اون عشق در یک نگاه.. عشق در نگاه اول اتفاق میفته با طرف حالا به هر حال یه جا برخورد کردی، یه جا یه تعاملی با هم دیگه داشتین و بعد باید به این نتیجه برسی که این… به نظر میاد که این آدم، آدم خوبیه و من میتونم روش حساب بکنم.
ا: البته…
م: هرچند من به عشق در یک نگاه خودم شخصاً اعتقاد ندارم.
ا: عشق در یک نگاه خیلی در… فکر کنم چیزه غلیظ تریه… فکر کنم تو داری بیشتر راجع به چیزی که حالا فارسیش نمیدونم چیه انگلیسیش میشه فرست ایمپرشن[58] یعنی اولین بار که یه نفرو میبینی یه حسی ازش میگیری…
م: باریکلا.
ا: تو داری راجع به اون میگی. عشق در یک نگاه فکر کنم یه چیزه خیلی غلیظه پیچیده تریه…
م: فیلم فارسی طوره..!
ا: آره… فیلم البته هندی طوره.
م: آره فیلم هندی طوره.
ا: خب
م: بعد احتمالاً شروع میکنین مثلاً فرض بگیر بعد از اینکه مثلاً این اتفاق افتاد من از دید یک آقا دارم میگم! حالا ممکنه که ماجرا از دید خانوما متفاوت باشه. یک اصطلاحی هست میگن مثلاً کراش[59] پیدا میکنی نسبت به یه نفری.
ا: بله
م: یه… حسی بهش پیدا میکنی. بعد سعی میکنی که ارتباطت رو باهاش بیشتر بکنی. باهاش صحبت بکنی تو سوشال مدیا[60] با هم ارتباط بیشتری داشته باشین. شاید اگر که یه مقداری بلد باشی مثلاً فرض بگیر که شروع بکنی صحبتا جهت دهی شدن اون چیزی که… حالا بهش میگن اصطلاحاً مخ زنی اتفاق بیفته یا با هم باشین. بیا یه بار با هم دیگه بریم بیرون بیا با هم دیگه صحبت بکنیم و نظایر این.. و بعد کم کم دوست میشید با هم دیگه و این دوستیه ممکنه که در مراحل بعدی تبدیل به چیزی بشه به اسم نامزدی. به اسم اون انگیجمنتـه[61] این که ما نسبت به هم دیگه متعهدیم تا یک دورهای رو با هم دیگه بگذرونیم حالا ممکنه که با اطلاع خانواده باشه یا بدون اطلاع خانواده باشه! اینجا خیلی نمیشه مشابه سازی کرد! آره. ولی این نامزدیه اگه گفتی مثلاً توی… اگه گفتی که قطعاً میدونی. مشابهاش توی دنیای استارتاپا چیه؟ دورهای که آدما بهم دیگه متعهدن تا یه دورهای با هم دیگه باشن و سعی بکنن که همدیگرو بیشتر بشناسن؟
ا: ببین من اگه بخوام نامزدی رو توی دنیای استارتاپ بگم به نظرم اینه که 2 تا آدم با هم یک در واقع یک تعهدی بهم بدن که روی یک کاری پروژهای چیزی به صورت خیلی جدی با هم کار کنن خب. هم دیگرو بسنجن قبل از اینکه واقعاً وارد شراکت خیلی جدی و رسمی و حقوقی بشن.
{۳۰:۰۳}
م: امید الان این پادکست دورهی نامزدیه منو توئه!
ا: من ترجیح میدم نباشه!
م: اوه اوه اوه اوه! بسیار عالی من…
ا: باید جدیتر باشم با این حساب!
م: اوکی. بعد از همهی این حرفایی که زدیم به نظر میاد که ازدواج اتفاق میفته.
ا: آره… یه چیزی اشاره کردی راجع به مخ زدن خب.. به نظرم اتفاق خیلی معنی داره تو دنیای استارتاپی. علتشم اینه که خیلی وقتا تو باید بری یه نفرو در واقع واقعاً مخشو بزنی راضیش کنی بهش انگیزه بدی که آقا بیا این کارو با هم بکنیم. میشه خیلی وقتا میشه که تو آدمه رو پیدا میکنی آدمه مثلاً خیلی الان تو مودش نیست حسشو نداره…
م: بهش فکر نکرده بوده
ا: حس ازدواج با استارتاپ نداره! و تو واقعاً باید بری دنبالش.
م: مثل اتفاقی که…استیو جابز[62] با کی بود صحبت کرده بود مدیر عامل کوکاکولا… اسم اون مدیر عامل یادم نمیاد گفته بود تا کی میخوای آبو شکر بفروشی.
ا: من نمیدونم…
م: آره الان حضور ذهن ندارم. دقیقاً مخ زدنه دیگه؟ یعنی مثلاً فرض کن تا کی میخوای تنها باشی عزیزم؟! مثلاً تا کی میخوای کارمند باشی بیا با هم دیگه بریم دنیا رو بترکونیم یه همچین چیزی. و بعدم ازدواجه اتفاق بیفته و فکر میکنم که شراکته به معنای واقعیه کلمه در استیجها[63] و مراحل مختلف شبیه ازدواجه. و البته این نکته رو تاکید میکنم و فکر میکنم در ادامه هم راجع بش صحبت میکنیم اینه که شرکت زدن آخرین مرحله از شراکته.
ا: بله
م: و همون طور که ما ازدواج پارت تایم و فول تایم داریم حالا خیلی بازش نکنیم! شراکت پارت تایم و فول تایمم داریم. ولی خب جنس اینا با هم دیگه…
ا: میتونیم داشته باشیم
م: آ میتونیم داشته باشیم میتونیمم متفاوت باشه. ولی خب تهش اگر که بخوای خوشبخت بشی بخوای بچهی خوبی داشته باشی، بخوای مثلاً فرض بگیر که ازدیاد نسل بدی!
ا: بهتره فول تایم با هم باشیم…!
م: بخوای تربیت خوب بکنی… بهتره فول تایم با هم دیگه باشین! و در یک مکان زندگی بکنید و به همین خاطر که لانگ دیستنسه خیلی تو حوزهی استارتاپ معنی نمیده کما اینکه خیلی در ارتباط بین 2 نفر هم رابطهی از راه دور یا لانگ دیستنس معنی نمیده.
ا: کاملاً موافقم. حالا گفتی که در واقع ازدواج عین شراکته ببین یه داستانی هست که واقعاً بحث حقوقیش میشه. یعنی ما وقتی میگیم شراکت الان حالا شبیه ازدواجه یعنی واقعاً شما رفتین با یک نفر…
م: تو محضر رفتی…
ا: تو یک محضری قراردادی رو… آره یه قراردادی رو امضا کردین که توی ازدواج هم همینه. توی کار هم همینه. و متاسفانه خیلی وقتا خیلی آدما این کارو نمیکنن خب. یعنی خیلی آدما مثلاً توافقاتشون رو کلاً مکتوب نمیکنن که من به نظرم یکی از بزرگترین اشتباهاته، خواهش میکنم این کارو نکنین. خیلی استارتاپایی بودن که به شدت مشکل دار شدن سر این قضیه…
م: به خاطر همین قضیه
ا: آره اون اول هم بنیانگذارا نشستن سنگا رو با هم وا بکنن تصمیما رو بگیرن و اونا رو مکتوب کنن من…
م: خیلیم احتیاج نداره پاشن برن محضرا…یه
ا: مکتوب کنن..
م: یه فایلی یه ایمیلی که نوشتن و مثلاً رد و بدل شده و مثلاً بین هم…
ا: هر چی…
م: رفتن کسی کامنتی روش نداشته یا صرف اینکه گفتن این مورد تایید منه خوبه به خاطر اینکه بعدا یه سال 2 سال بعد میتونن مراجعه بکنن بهش و یادشون باشه اون موقع راجع به چی داشتن حرف میزدن.
ا: یه موردی رو که با چشای خودم دیدم یه استارتاپی بود که داشت سرمایه گذار [64]میگرفت و بعد سرمایهه [65]بالای 1 میلیارد… یعنی حدود 1 تا 2 میلیارد بود و صحبت که کردن خلاصه سر این بود که ما مثلاً هزینه [66]های شما رو مثلاً پوشش میدیم مثلاً هزینه هاتون چقدره در ماه فلان داشتن حساب کتابای اینطوری میکردن و اینا… پولتونو فلان موقع میدیم. اینا یه جلسهای گذاشتن تموم شد مثلاً یه ماه بعد که موقع حساب کتاب شد و اینا.. استارتاپه میگفت آقا شما گفتین مثلاً از اول مرداد دارین هزینههای ما رو حساب میکنین پول ما رو میدین فلان اونا میگفتن نه ما کی گفتیم. مثلاً ما گفته بودیم آبان خب. و دست هیچ کدوم به هیچ جا بند نبود و چون ننوشته بودن با هم هر کی یه چیزی میگفت و آخرم…
م: خراب شد.
ا: به نتیجه نمیرسیدن.
(موسیقی)
م: خب واقعیتش اینه که ما توی… در مورد شریک و شراکت و اینا توی مجموعهی توییت [67]های 10 صبح چند تا توییت کرده بودم من و چند تا نکته رو گفته بودم که 3تاش رو میگم. فکر میکنم که احتمالاً نکات خوبی داره. اولیش اینه که یه شریک واقعی کسیه که میتونید باهاش مشورت بکنید چرا که به قضاوتش اعتماد دارید. چون علایقتون رو میدونه و بر اساس اون کمک میکنه. یه شریک خوب شما رو در زمان سختیها رها نمیکنه درست مثل شما مسئولیت شراکت رو پذیرفته و مثل شما آمادهی تحمل فشار هاست همین حرفایی که زدیم با هم دیگه. و یه شریک خوب حسابگره اما نه در رابطهی مشترکی که با شما داره. کمک هاش رو به شما نمیشمره و در ازای اون انتظار جبران نداره. فکر میکنم این نکتهی آخری که گفتم خیلی خیلی میشه روش بحث کرد که الان…
ا: موقعش نیست
م: آره الان موقعش نیست. ولی شاید بعد اینجا بریم با هم دیگه بحث بکنیم.
ا: ما باز کلی سعی کردیم که نیم ساعته جمع کنیم الان نیم ساعت گذشت و ما هنوز وسط کاریم!
م: بازم خیلی خوبه خیلی جلوییم نسبت به پادکستای قبلی!
ا: ولی خب مهمون داریم
م: عیب نداره.
ا: باید یه ربعم برای مهمون بذاریم
م: آره. اوکی بعدی.
ا: خب ما سریعتر بریم جلو. یه بحثی بود دیروز یکی از بچهها اتفاقاً… یه جایی مطرحش کرد…
م: بچههای استارتاپی…
ا: آره راجع به این… اختلاف سنی هم بنیانگذارا بود نظر تو چیه؟
{۳۵:۰۰}
م: ببین نمیدونم. اگر که بخواییم مشابهت سازی بکنیم با ازدواج، میدونی که علت پیشنهادی که مثلاً روان شناسا میکنن برای اختلاف سنی بین زن و مرد بیشتر از اینکه اختلاف روان شناختی باشه اختلافات فیزیولوژیکیه [68]که بین زن و مرد وجود داره. خب اینجا این قضیه قابل تطبیق نیست و از طرف دیگه خب الان دانش بین… میدونی انقدر دسترسی به اطلاعات دسترسی به مراجع دانش منابع دانش زیاد شده که دیگه اینجوری نیست که تو بگی کسی که سنش بیشتره الزاماً بیشتر میدونه.
ا: نه من…
م: در نتیجه من نمیدونم من خیلی خنثی ام نسبت به این قضیه.
ا: آره منم نظری ندارم فقط میخوام بگم که یه موقع اختلاف سنه باعث میشه که یکی جوونتره انرژیه بیشتر داره…
م: درسته
ا: مثلاً ماله یه نسل جدیده با فناوری بیشتر آشناس و اون که بزرگ تره به هر حال تجربهی بیستری داره شخصیتش بیشتر شکل گرفته و غیره ولی…
م: مثلاً ممکنه سرمایه گذار بیشتر بهش اعتماد بکنه…
ا: آره… آره یه مسائل اینطوریه
م: یا این جوونی نیست که مثلاً یهو ول بکنه بره و اینا…
ا: ولی از طرفیم 2 نفر وقتی هم سن باشن خیلی شبیه همن خیلی با هم بیشتر اصطلاحاً مچ[69] اند و با هم راحتتر کار میکنن و سریعتر جلو میرن…
م: من الان به عنوان یک انسان ۳۴، ۵ ساله یک مقداری سخته برام با مثلاً یه آدم ۲۲، ۳ ساله کار بکنم.
ا: آره، آره، کاملاً. من فکر کنم اختلاف سنی که صحبت میکنیم روی 5، 6 ساله واقعاً.
م: آره بیشترش…
ا: بیشترش سخته.
م: بسیار عالی. خب در این پادکستم مثه پادکست قبلی من از طریق توییتر [70]سوال پرسیدهام از استارتاپها و ازشون خواستم که نظر خودشون و تجربیات خودشون در مورد شراکت رو به ما بگن. نمایشگاه الکام بود درصد قابل توجهی از استارتاپها یا استارتاپهایی که به هر حال جدیتر دارن کار میکنن درگیر نمایشگاه الکام بودن و… شاید 2، 3 تا بازخورد خیلی خوب بیشتر نگرفتیم و اصلاً یه علت اینکه ما الان پخش زنده نداریم مثل اپیزودهای قبلی اینه که خب دوستان نمایشگاهن!…
ا: شنوتوئیا خودشون تو الکامن!…
م: آره و البته یک نکتهی با مزهای که بگم اینه که ما الان مهمونمونو گذاشتیم تو استودیو داره ازمون ضبط میکنه! دقیقاً!
ا: تقسیم کار کردیم
م: آره تقسیم کار کردیم! دوست بزرگواری به اسم آقای هادی نیلی، آقای مهندس هادی نیلی که من میدونم تجربیات بسیار بسیار زیادی دارن در امور تجاری و از هم شهریهای اصفهانی من هستن طی چند توییت پاسخ من رو دادن که من فکر میکنم که خوندنش خیلی مفیده. ایشون گفتن جدای از بحث استارتاپا در شروع هر کسب و کار نوپای شراکتی چند نکته که من به شخصه تجربه کردم رو اگر مد نظر قرار بدیم به کار شراکت کمک میکنه. برای پرهیز از عواقب هزینههای پنهان در شروع قبل از ثبت شرکت شروع اولیه رو بر اساس یک توافق مکتوب به همراه شهودی که قبول داریم انجام بدیم. اگر در شروع پاره وقت وقت میگذارید بعد از آماده شدن حداقل محصول اولیه و شروع تجاری سازی دیگه به کار کارمندی خودمون فکر نکنیم و رهاش کنیم. حداقل میزان توزیع سود مطابق قانون تجارت 10%ه. این نکتهی بسیار مهمیه که خیلیارو من دیدم نمیدونن. مطمئن باشید که برای بزرگ کردن یک شراکت حداقل تا 5 سال به تمام 90% باقی مونده نیاز دارید. 10%و..
ا: آره این این یه…
م: 90%…
ا: نکتهای ایه واقعاً فکر کنم شاید واقعاً شاید یه قسمت مجزایی باشه که ما بخواییم راجع به این صحبت کنیم و تو شاید از یه وکیل دعوت کنی…
م: آره آره.
ا: بیاد راجع به سهم اما چیزی که مهمه بدونی اینه که استارتاپا خیلی وقتا یه تیکهای از سهام[71] رو اصلاً میذارن کنار برای مثلاً کارمندای بعدیای که میان. شاید برا 10 نفر اولی که غیر از بنیانگذارا میاد. میذارید کنار برای سرمایه گذاراتون. این بحثه هست ولی من واقعاً فکر کنم که توی یک قسمت دیگه راجع بش…
م: صحبتهای آقای نیلی قبول داری که خیلی بیشتر راجع به شفافیت بود.
ا: بله بله
م: و به نظر تو این شفافیته چیا باید باشه؟
ا: ببین به نظرم کلاً وقتی چند نفر با هم جمع میشن یه شراکتی بکنن روی یک کسب و کاری آورده هاشون اول از همه باید مشخص باشه که هر کی چه آوردهای داره و چه تعهدی داره. حالا این تعهده ممکنه تعهده زمانی باشه، مالی باشه، تخصص باشه یا هرچی…
م: آوردهها چیاست؟
ا: آورده هام ببین…بعضیا یکی ممکنه بگه من پولو میارم یکی ممکنه بگه من مثلاً یه پتنتی[72] دارم یه فناوری…
م: دانش فنی میارم…
ا: دانش فنیای میارم. یکی بگه من مثلاً سالها کار بازاریابی کردم تخصصمو میارم شبکمو میارم…
م: وقت میذارم…
ا: من وقت میذارم رانت دارم هر چی که هست هر چی که میتونی اضافه کنی
م: و در مقابل آوردهها و تعهدات هرکس یه درخواستی داره که معمولا این درخواست مهمترینش تقسیم سهامه.
ا: آره…
م: چقدر پول بهم میرسه آخرش…
{۳۹:۲۹}
ا: ببین حقوق هم میتونه باشه خب یعنی تو بعضی استارتاپا خصوصا اونهایی که سرمایه گذار میگیرن خب از اول… فرض کن شما اگر روز اول داره سرمایه گذار میگیری با یه سرمایه شروع میکنی قاعدتاً شما یه در واقع شبه شغلی داری بابت اون هم یه حقوقی میگیری غیر از حالا بحث سهام. ولی خب موضوع سهام همیشه جدیه برا همه و همین فکر کنم خوب باشه یه بار دیگه صحبت کنیم.
م: فکر میکنم خیلی خوبه یه… که توی همون اول کار دربارهی نحوهی تقسیم سود [73]بنیانگذارا با هم دیگه صحبت بکنن و ممکنه که بعضی از جزئیات رو الان نتونن توافق بکنن راجع بش یا خیلی اطلاعاتی نداشته باشن برای اینکه بخوان روش توافق بکنن ولی… به آینده موکول بکنن اما باید در کلیات توافق داشته باشن. خیلی دوست داشتیم که راجع به چند تا سوال کلیدی صحبت بکنیم یکی این بود که کسی که ایده رو آورده سهم بیشتری میبره یا نه به نظر من نه، نسبت تقسیم سهام بهتره چطور باشه
ا: مساوی… یعنی واقعاً….
م: مساوی…آره
ا: ما چون وقتمون کمه اینا رو فعلا یه کلمهای بریم تا بعدا تو یه قسمتی صحبت بکنیم
م: در صورت خروج یکی از هم بنیانگذاران چه اتفاقی باید بیفته شخصاً تصور میکنم باید با هم بنیانگذارا با هم دیگه توافق بکنن که تا قبل از 2سال کسی خارج نشه…
ا: نشه و حالا…
م: و اگر خارج شد دیگه هیچ حق و حقوقی نداشته باشه
ا: یا حقوقی نده یا به نسبتی سهاما واگذار بشه اینم باز…
م: و سهام کنار گذاشته شده برای آینده رو که تو توضیح دادی و ساختار حقوقیه سهام داری هم که نکات خیلی جدیای داره.
ا: آره…
م: آقای حسین شکارچی کارآفرین، بنیانگذار استارتاپ و دانشجوی دکترای حقوق تکنولوژی در فرانسه هم به ما پاسخ خیلی خوبی دادن. گفتن که بیش از حد سخت گیری نکنید با گذر زمان هم بیزینس مدل [74]و هم شرکا احتمال تغییر دارن. هدف و انگیزتون خدشه دار نشه. تا جایی که قانون اجازه میده و تا فاکتور اولین مشتری شرکت ثبت نکنید. ثبت شرکت آخرین مرحله از شراکته. حین ماههای اولیه انگیزه و کارای تیمتونو در نظر بگیرید با شرکاتون اهداف 6 ماه تا 5 سال آینده رو چه در کار چه در زندگی به اشتراک بگذارید. مطمئن بشید اختلاف دیدگاه فاحش ندارید به دنبال خلق بهترین تیم باشید. قویترین افراد الزاماً کنار هم بهترین تیم رو تشکیل نمیدن. بهترین دوستتون الزاماً شریک خوبی براتون نیست. و به دنبال افراد مکمل باشید. وحید رسوخی که ازش در قسمت قبلی نقل قول کردیم هم پادکست قسمت دوم رو گوش کرده و برای ما کامنت گذاشته که خیلی خوب بود دمتون گرم دست خودت درد نکنه. آدم چند نفر دیگه رو که میبینه و میشنوه که چه سختیایی کشیدن برای موفقیت و رو پا ایستادن به خودش امیدوار میشه و انگیزش بیشتر میشه. من تا حالا پادکستهای شما رو گوش نداده بودم از این به بعد پیگیری میکنم. مرسی شما هم دوستان با ما در ارتباط باشید نظر بدید خیلی خوشحال میشیم نظراتی که میگیریم واقعاً میشینیم روش فکر میکنیم بررسی میکنیم سعی میکنیم کارمونو بهتر بکنیم هر جا که این پادکست رو میشنوید که ممکنه که در سایت [75]یا اپلیکیشن [76]شنوتو [77]باشه برای ما کامنت بذارید اگر فکر میکنید به درد کس دیگهای میخوره باهاش به اشتراک بگذارید به ساعت ما 10ampodcast.ir سر بزنید از طریق اونجا میتونید نظراتتون رو به ما بگید و کلاً خیلی خیلی خوشحال میشیم.
ا: بله. خب ما فکر کنم موقعش رسیده که از علیرضا دعوت کنیم که….
م: آره تازه 10 دقیقه هم دیر کردیم…
ا: بیاد… آره طبق معمول…
م: نمیشه دیگه آقا بیا قبول کن…!
ا: ما پادکستامون 55 دقیقه! همینه آقا!
م: 55 دقیقه 57 دقیقه! خب علیرضای ترابی رو من اولین در دانشگاه صنعتی اصفهان دیدم که… توی دانشگاه صنعتی اصفهان دیدم یا نه ولی تو اصفهان دیدم تویه رویداد کارآفرینی به اسم هم نت دیدم و بعد هم دانشگاه صنعتی اصفهان چندین بار دیدمش. علیرضا یک فاندر استارتاپ خوش فکره از نظر من. مبانی خیلی از این حرفایی که ما میزنیم رو میدونه و تعداد زیادیش رو در عمل اجرا کرده رتبهی 1 پیچ یکه جشنوارهی شیخ بهایی سال 95 رو بدست آورد رفت اسلاش[78] و شکست خورد. و فکر میکنم به همین خاطر کیس جذابی باشه برای اینکه ماجراشو برای ما تعریف کنه. یه فاصله بگیریم صندلیا رو جابجا بکنیم و علیرضا هم به ما بپیونده.
ا: آره من فقط اضافه بکنم که علیرضا لطف کرد به عنوان مهمون توی یکی از دورههای استارتاپ جی پی اس [79]من صحبت کرد راجع به تجربهی کاری و استارتاپش و یادمه که خیلی راجع به تیمش صحبت کرد و مشکلاتی که بود و چه جوری تیم عوض کرد…
م: درسته… اصلاً پیشنهاد تو بود که علیرضا بیاد…
ا: آره… برا همین من یهو یادم افتاد که خیلی مهمون خوبی میتونه باشه…
م: بله بله…
ا: علیرضا خیلی خوب صحبت میکنه. ما خیلی خوشحالیم که علیرضا پیش ماست.
م: مرسی. منتظر علیرضا هستیم.
(موسیقی)
ا: خب علیرضا جان خیلی ممنونیم که دعوت ما رو در واقع قبول کردی برای بار دوم مزاحمت میشیم ولی انقدر خوب حرف میزنی و داستان استارتاپت جالب بود حداقل برای من که ما گفتیم که دوباره مزاحم خودت بشیم.
م: فکر میکنم احتمالاً بعد از اینجا یک برنامهی تلویزیونی دعوتت میکنن ممکنه احسان علیخانی دعوتت کنه!
ا: ایشالا!
علیرضا ترابی: ممنون مرسی منم اول سلام میکنم به همهی شنوندههای پادکست صبح. خب همون طور که یه مقدمهای گفتین ما یه استارتاپی داشتیم به نام رامیس.
ا: چی؟
ترابی: رامیس
ا: رامیس خب…
ترابی: رامیس تکنولوژی یا فناوریهای رامیس. که حالا تو زمینههای رباتیک [80]دستگاههای مختلف، تو بحث اتوماسیون[81]، مکانیزاسیون [82]کار میکرد و خب از… بعد از همون جشنواره شروع شد و تا انتهای سال 95 یعنی شب عید برام ترکید و…
{۴۵:۱۶}
م: یعنی موفق شدی ظرف 10 ماه استارتاپ رو شروع بکنی کار بکنی و بعد شکست بخوری.
ترابی: با تیم قبلی بله…
م: موفق شدی!
ترابی: با تیم قبلی بله.
م: خب؟
ترابی: خب داستان از اینجا شروع شد که ما با این تیمی که داشتیم قبلاً کار کرده بودیم پروژهی مختلف انجام داده بودیم همه کاری با هم کرده بودیم…
م: هم دانشگاهی بودن علیرضا؟
ترابی: هم دانشگاهی بودن بله. هم دانشگاهی بودن بعضیاشون تو کلاسای مختلف، بعضیاشون تو رویدادهای مختلف همون طور که تو صحبتا کردین و تو رویدادها میشه شناخت که نه خب ما قبل از اینکه وارد این بیزینس بشیم اول تست [83]گرفتیم این آدما به درد میخورن به درد نمیخورن. تو این پروژه تو اون پروژه. بعد شروع کردیم. شروع کردیم رفتیم جلو رفتیم جلو. نمونهی اولیه رو تا 90% ساختیم پذیرش شهرک علمی تحقیقاتی اصفهانو گرفتیم. خب روزا خیلی روزای خوبی بود تو همین روزای خوب تو این اتفاق خوبی که داشت میفتاد همه به اون بعضی…بدون اینکه ما بازاریابی کنیم بهمون زنگ میزدن دستگاهامونو میخواستن.
ا: موضوع استارتاپتم خیلی کوچیک میگی برای دوستان
ترابی: موضوع استارتاپی که ما روش داشتیم گفتم تو بحث رباتیک و مکانیزاسیون بود. یه دستگاه خیلی خاص داشتیم که همون تو جشنواره هم آوردیمش نشونش دادیم دستگاه برداشت زعفرون.
م: ربات برداشت زعفرون.
ترابی: آره دقیقاً.. رو این داشتیم کار میکردیم خب میگم 90%شم ساخته بودیم رفتیم پذیرش شهرک. تو بحث قرارداد بستن با شهرک صف دادن… تو بحث مالی که اومد وسط با این که تیم تیم تخصصی خیلی قوی هوش مصنوعی عالی طراح صنعتی خیلی خوب تیم کنترلی خیلی خوب الکترونیکه [84]خیلی خوب کسی که تو حوزهی کشاورزی خیلی خوب رو چیزه همهی آدمای دونه دونه برای خودشون یک ابر قهرمان حساب بکن تو این زمینه از نظر فنی. ولی چرا تو بحثای مالی یهو تیم نتونست نقطه نظرات مشترک داشته باشه. تیم پاشید یعنی…
م: من یه چیزی… بحثای مالی که الان داری میگی اومدن سرمایه گذار بود یا اینکه نه بحثای مالی شبیه فروش و اینا؟
ترابی: نه، برای اینکه حالا جزئیاتشو بیشتر باز کنم. ظرف مالی افراد بود برای مثال ما میخواستیم وارد پذیرش شهرک بشیم یه سفتهی 2میلیون تومنی باید میدادیم و اعضای تیم باید بنا به رسمی که بود امضا میکردن که ما این سفتهی 2میلیون تومنی رو بدیم و 5 میلیون تومن بلاعوض پول دریافت بکنیم. یه به قولی تضمینی بود که از ما میخواستن. خب یکی دو تا از اعضای تیم به خاطر اینکه حالا ظرف مالیشون اینجا امکان داشت یکی از این کوفاندرا از این 4 نفر که سهام مساوی دارن و حالا بعدا در مورد این سهام مساوی هم من صحبت میکنم نتونست امضا بزنه و گفت من… احساس میکنم که نمیتونم اینو امضا بزنم شاید اتفاقاًت بدی بیفته بعد این پولی که داره با اون جلو میره.
م: برای یه سفتهی 2میلیون تومنی امضا نشد…
ترابی: برای یه سفته… متاسفانه…
م: چقدر عجیب…
ترابی: ضعف ضعف مالی آدماست و خب…
ا: یا ریسکه دیگه درسته؟ یه جور ریسک پذیریه
ترابی: یه جور ریسک پذیره خب…
م: ولی خب صداقتم داشتهها یا نه همچین حسی نداری؟…
ترابی: ببینید.. بعدها ما به این نتیجه رسیدیم اگه ما با این آدم به شکل سهام داری کار نمیکردیم به مدل حقوق دادن کار میکردیم بهترین استفاده… این آدم طراح فوق العادهای بود یعنی میتونم بگم وقتی میگیم که میگیم که یه شرکتی با 2 تا 4 نفر درست میشه اون 2 نفره که یکی همیشه مغز داخلیه یکی مغز خارجیه به نظر من یکی مدیر داخلیه یکی مدیر خارجیه به نظر من… منی که همیشه در خارج این شرکت با آدمای مختلف در تعامل بودم این فرد کیسی بود از 4 نفر ما که میتونست از داخل تیمو هدایت بکنه و اصلاً رو همین منم روش فکوس[85] کرده بودم که این آدمو انتخاب بکنم. فنیش قویه سریع کارو برات جمع میکنه. سرعت خیلی بالایی داره ولی تو بحث ظرف مالی…
م: هم سن و سال خودت بود علیرضا؟
ترابی: یکی 2 سال از من بزرگتر بود.
م: تو متولد چندی؟
ترابی: من متولد 68ام این دوستمون متولد 66-65 بود.
م: درسته
ترابی: خیلی اختلاف…
م: خیلیم اختلاف سنی…
م: نه خیلی اختلاف سنی نداشتیم. بحث ضعفای مالی و ذهنی آدماست تو بحث مالی.
ا: خب بعدش چی شد؟
ترابی: بعدش خب ما اون قرادادو نبستیم با شهرک و…
م: نمیتونستین حذفش کنین؟
ترابی: میدونی میتونستیم اونو حذفش بکنیم بعدها خودش هم تو جلسات بعدی گذاشتیم گفت من میخوام برم کنار من حاضرم برم کنار به خاطر شما ولی خب اونجا که گفتم بعدها مشکلات بعدی واسه ما اومد. یکی دو 3 تا از بچههای ما کسری خدمت… مشکل خدمت داشتن. بعد مشکل نمیدونم پروژهی پایانی فوق لیسانس داشتن و من دیدم تو اون لحظه به عنوان مدیر تیم که اینا رو دور هم جمع کردم وقتی که به قولی اون پاشنه آشیلت داره نابود میشه از اون طرف داری میبینی که 6 ماه بعد آدمهای دیگه هم که دارن میان توت هستن تو تیمت هستن امکان داره براتون مشکلات بیشتری به وجود بیاد و خود منم تا حدودی با این مشکلات دست و پنجه نرم میکردم نه اینکه منم الان تیمم همه چی… خود منم اوکی باشم. خب اون لحظه من دیدم که به نظر میرسه ما الان باید یه بریک [86]بدیم یعنی این تیم در حال… یعنی اون…وقتی دیدی یه تیمی داره منفجر میشه یه حس میکنی از قبلش داری…
{۵۰:19}
ا: انسجامه بهم ریخته.
ترابی: عه احسنت اون انسجامه بهم ریخته خب.
م: آدما اون دیگه ویژنشون[87] از دست دادن…
ترابی: احسنت اون انگیزهی کار کردنه رو از دست دادن و من مدیر باید موتیویت [88]میکردم خب منم از اون طرف دارم میبینم که..دارم شوکهای بدی داره بهم میخوره که اوه چرا به خاطر 2میلیون تومن نتونستم تیممو مدیریت کنم که… یعنی من تیممو نتونستم هدایت بکنم شاید ضعف مدیریتیه منم بوده اون لحظه
ا: شاید…
ترابی: و خب تمام اینها که دست به دست هم میداد و همون طور که تو حرفام گفتم که امکان داره که سهام برابر اون تایمی که باید بذاری شمام تو صحبتاتون کردین هر کدوم از آدمایی که تو تیم هستن به عنوان کوفاندر باید یک تایم یکسان بذارن وقتی تایم یکسان میذارن سهام برابری هم قطعاً میگیرن.
م: آهان یعنی تو ملاک رو زمان گذاشتن میدونی؟ یا نه یه جنسه دیگهای از آورده؟
ترابی: تقریباً تو اون شرایطی که ما داشتیم چون هیچ کدوممون اونجوری نبود که بگیم الان مثلاً 10 میلیون تومن 100 میلیون تومن پول آوردیم یه آوردهی مالی اوردیم. از نظر مالی تخصصی هر کدوم یک بخشو تخصصو گرفته بودیم که کار داشت میرفت جلو پس میتونیم بگیم این یکسانه پس حالا دیگه چه فاکتوری هست ما سهام مساوی تقسیم کردیم پس به طور کامل ما مساوی رفتیم جلو. پس میطلبید که از نظر وقت گذاشتن هم مساوی بریم جلو. یعنی هر کی یک زمان مشخص بذاره. یکی از فاکتورای دیگه این بود که 2 ماه اول فلان فرد کار نمیکرد بقیه کار میکردن دوباره 2 ماه بعد اون شروع میکرد موتیویتاش میکردی اون کار میکرد یکی دیگه کار نمیکرد خود من شاید کار نمیکردم. میدونید همهی اینا به قول شما… به قول امید عزیز اون انسجامه رو از تیم گرفت.
م: ببین الان این چیزایی که تو داری تعریف میکنی من حسم اینه که به چشم یه پروژهی دانشجویی داشتین بهش نگاه میکردین شاید نه یا استارتاپ.
ترابی: احسنت من.. من قبول دارم این حرفتو. چرا به این دلیل که اون 3 نفری که با ما اومدن ما همگی از یک محیط آکادمیک [89]دانشگاهی اومدیم کنار هم قرار گرفتیم قطعاً همین طوره ما پروژههای دانشجوییه موفقی با همین تیم داشتیم
م: درسته
ترابی: چندین و چند پروژهی دانشجوییه موفق داشتیم. من احساس میکنم بعد از اینکه این مالیه اومد تو… تزریق شد چون بیزینس جنسی از پول داره. اینکه اومد تو تیم ما خرابش کرد. یعنی اون پروژه دیگه… وقتی از پروژهی دانشجویی حرف میزنید صحبتی از پول نیست توش یعنی پول تو پروژهی دانشجویی نیست آنچنانی. اما وقتی که مالیه اومد داخل شد که حالا کی چقدر سود میکنه کی چقدر ضرر میکنه محافظه کارانهی آدما میاد جلو. اون روی… اون خوی انسانی میاد جلو. الان داره یه پولی از دستم میره الان این زمانی که دارم میذارم میتونم جای دیگه برم کار بکنم میتونم کارمند دولت بشم اصلاً.
م: یه موقعی من داشتم با یه گروه حرفهای شراکتی انجام میدادم که شراکت نهایت به نتیجه هم نرسید. ولی بزرگواری که اونجا بود و از همهی ما با تجربهتر بود وقتی که بحث تقسیم سود و سهام و اینا پیش اومد این حرفی که دارم میزنم مثلاً فرض بگیر مال سال 87 -88 ئه گفت فرض بگیرید 200 میلیون تومن رو میزه و یک درصدش ممکنه که مثلاً… 55%ش ممکنه که عدد قابل توجهی باشه من سال 87 مثلاً فرض بگیر 670-80هزار تومن حقوق میگرفتم و در نتیجه 200 میلیون تومن از نظر ریالی خیلی عدد بالایی بود. این حرفی که علیرضا میزنه منو یاد اون موقع انداخت و فکر میکنم که از همون اول باید آدمها فکر مسائل مالی رو بکنن که هرچند من هنوز دارم تعجب میکنم که چطور یک اختلاف 2 میلیون تومنی بابت این موضوع شد.
ترابی: بیزینسی که میلیاردی می ارزید…
م: آره قطعاً..
ا: دقیقاً
م: بیزینس بسیار جدی میلیاردی
ا: خب بعد. بعدش چی شد؟ بعد تیمو منحل کردی درسته؟
ترابی: آره دقیقاً شب عید ما تیمو منحل کردیم یه بیریک دادیم که تیم که ریکاوری [90]بکنه تو تعطیلات عید. بشینن فکر بکنن من…این فرصتو به تیمم دادم این فرصتم از شهرک گرفتم که یه خورده شما دد لاین [91]شهرک کم داشت… یه خورده به ما زمان بدین چه اتفاقی میفته. بذارین یه شوکی به این تیم بدیم که ببینیم چی میشه. دادیم و بعد از عیدم که اومدیم باز 2تا 3 تا جلسه رفتیم و به نتیجهای نرسیدیم. به این تفاهم رسیدیم که بهتره تیمو از بین ببریم و…
م: دانش فنی رو تو برده بودی.
ترابی: دانش فنی و ایده رو من برده بودم. دقیقاً
ا: خب بعد منحل که کردین سهاما چی شد؟
ترابی: چون ما هیچ جا ثبت نکرده بودیم و همون جا تو رشد مقدماتی شهرک داشتیمش رسماً ما هیچ سهامی رو به صورت حقوقی تقسیم نکرده بودیم. و خب… منحل شد و هر کدوم از ما با توجه به اون پروتوتایپ [92]% 90 ای که هزینه کرده بودیم بنا به سهم خودمون یه ضرر مالی رو متحمل شدیم.
ا: و ضرر داشتید
م: و همه هم هزینه کرده بودن
ترابی: به جز اون یه نفری که اون 2 میلیون تومنو نداد اونجا هم تو ضرر شریک نشد!
م: ولی…جدی سوال دارم چی شد که این دوستتون رو کنار نگذاشتید و مثلاً 3 نفری کارو ادامه بدید؟
ا: آره.
م: گفتید…
{۵۵:۰۰}
ا: آهان گفت دیگه… گفت بقیه مشکل سربازی و غیره داشتن.
ترابی: ببینید مشکل سربازی و…. تیمه انسجامش بهم ریخته بود و اون یه نفر وقتی که ببین وقتی که تمرکز میکنی تو 2، ۳ نفر اعضات و هر کدوم یک سهمیو تقسیم میکنی که اون انجام بده تو این پروژهی اولیهی ما برای این بر… چون ما پروژههای بعدی رو برنامه ریزی کرده بودیم ما الان همین الانشم ساختار بعدیه 6 ماهه 2 ساله بعدی این شرکتو دیده بودیم تو این زمینه این فردی که الان از نظر مالی جواب نداد پاشنه آشیله تیم شد میدونی به خاطر همین ضعف مالی. چون ما روی این خیلی فکوس کرده بودیم تو بحث طراحی یا تو بحث ساخت اینا خیلی…
م: و چرا سراغ آدمای دیگه نرفتی؟ برای اینکه دوباره ایدتو پیش ببری چون من میدونم تو خیلی خیلی زحمت کشیدی برای رسیدن به این…
ا: رفتش درسته؟ یه تیم جدید درست کردی هان؟
ترابی: یه تیم جدید… یه نفر یکی 2 نفر فعلا اضافه شدن تو بحث بازاریابی یعنی من چون سعی کردم تو این اولیه همهی اون تخصصی که خودمم داشتمو دیگه این تجربه رو بدست آوردم که الان با دید بازتری یک تیمو انتخاب بکنم یعنی…
م: بی خیال رباتیک کشاورزی شدی؟
ترابی: نه رباتیک کشاورزی رو داریم ولی یه بیریکه 2-3…4-5 ماهه دادیم روی استارتاپ جدید کار کردیم که سعی کنیم بیشتر پر واضختر باشه. آدمای جدید تیم جدید ولی اونو توی به قولی آب نمک نگهش داشتیم فعلا.
م: آره چون دانش فینه هست…
ترابی: دانش فنیه هست.
ا: اسم این یکی استارتاپت چیه؟
م: این یکی استارتاپی که راه اندازی کردیم تو حوزهی تبلیغاته [93]اسمش هست رساننده.
ا: رساننده
ترابی: تو شبکههای اجتماعی میشه دنبالش کرد و دیدش
ا: خب بعد توی این چند نفرین بنیانگذار؟
ترابی: توی این 3 نفریم درصدا رو خیلی متفاوتتر از اون تقسیم برابر، عادلانه تقسیم کردیم. هر کسی با توجه به تایمی که میذاره با توجه به تخصصی که داره میذاره خب باز هم اینجا آدمهایی انتخاب شدن که تخصص دارن توی اون زمینه. ظرف مالی خیلی بهتری دارن این این تجربه از قبلی انتقال داده شد به این یکی استارتاپ. آدمایی انتخاب کردیم که ظرف مالی خوبی دارن یعنی حاضرن هزینه کنن حاضرن پول بیارن، آدمای مختلف میشناسن تخصص دارن و تا ته کار پات وایمیستن و ادامه میدن.
م: این خیلی خوبه خیلی اتفاق خوبیه به نظر من که این به هر حال درسی که از این…
ا: دقیقاً همینه دیگه کارآفرینی همینه دیگه تو هی درس بگیری هی شکست میخوری درس میگیری..
م: به قول اریک ریس[94] میگه چی میگه که مهمترین وظیفه توی استارتاپ یادگیریه.
ا: آره.
م: اینم یه شکل دیگهای از یادگیریه.
ا: آره.
م: بسیار عالی خیلی جذاب بود.
ترابی: زود شکست بخور دوباره بلند شو…
ا: دوباره زود پاشو هی یاد بگیر…
م: فیل فست ساکسید فست[95]…
ترابی: اگزکتلی[96]… دقیقاً.
ا: خب خیلیم عالی.
م: من یه چیزی امید یاد گرفتم…
ا: جان ؟
م: یاد گرفتم که میدونستم ولی یادم افتاد که فکر میکنم ارزش داره گفتنش. یه روزی من دیدم یه استارتاپی یه مصاحبهای کرده که من پر افتخارترین استارتاپ ایرانیم. و شاهد این قضیه رو اورده بود که تو این جشنواره تو این رویداد مثلاً اول شدم اینجا مثلاً انقدر پول درآوردم اینجا انقدر جایزه گرفتم و اینا. فکر میکنم الان کیس علیرضا خلاف این قضیه رو ثابت میکنه که برنده شدن تو هیچ رویدادی ولی رویداده بسیار بسیار سختی مثل رویداد شیخ بهایی من بودم توی اون رویداد و فکر میکنم 3 بار مسابقه داد علیرضا تا رسید به اینجا. تضمین هیچ موفقیتی نیست و رویدادها اصلاً هیچ نتیجهی نهاییای رو نشون نمیدن هیچ حتی نزدیک بهشم نیستن…
ا: آره راست میگی…
م: و موفقیت تو استارتاپا پارمترای دیگهای داره.
ترابی: دقیقاً موافقم.
م: مرسی علیرضا
ترابی: خواهش میکنم.
م: ببخش ما زیاد حرف زدیم. وقت به تو کم رسید!
ا: ما همیشه کارمون همینه دیگه! باید از قبل دیگه به مهمونای جدید بگیم یه فکری به هر حال به حال این وقته بکنیم.
م: بسیار عالی
ا: ولی به هر حال خوب بود امیدوارم که در واقع شنوندگان هم استفاده کرده باشن از تجربهی علیرضا…
م: آرزوی موفقیت برای رساننده…
ا: آره حتماً
م: من ایدهی علیرضا رو میدونم و ایدهی جذابیه و امیدوارم که موفق باشه.
ا: آره امیدواریم تیم جدید به پای هم پیر شین! با هم ازدواج کنین! و از این چیزا. خسته نباشین دوستان. ما پس دیگه خدافظی کنیمو…
م: آره خیلی تشکر میکنیم و پیشاپیش از اینکه از اون روشایی که گفتیم بهمون بازخورد میدین…
ا: آره
م: سوال پایانیه رم بگو آره امید.
ا: آره سوال پایانیه چی بود؟ آهان این بود که شما شریکاتونو چه جوری و کجا پیدا کردین و به ما فید بک [97]بدین راجع بشه پادکستمون جواب سوالو بدین و ما حتماً…
م: شعار پایانیمونم اینه که چی ما در این پادکست دنبال نتیجه گرفتن نیستیم. مرسی از این که به ما گوش کردید تا هفتهی آینده.
ا: خداحافظ!
م: خدا نگه دار!
[1] لانگ دیستنس (Long Distance): مسافت طولانی
[2] هم بنیان گذار (Co-founder)
[3] استارتاپ (Startup): سازمانی موقتی است با هدف ایجاد محصول، خدمت و یا بازار جدید که دارای ویژگی رشد مقیاس پذیر و سریع، مدل کسب و کار تکرارپذیر و درآمدزا در شرایط عدم قطعیت است. استارتاپ عموما داری ویژگیهای نوآورانه، فناورانه مثلا مرتبط با اینترنت و ارتباطات دیجیتال است. (برای اطلاعات بیشتر قسمت 0 از فصل 1 از پادکست 10 صبح را بشنوید.)
[4] بنیان گذار (Founder)
[5] پروسه :(Process) فرایند
[6] چابک (Agile)
[7] منتور(Mentor): برای اطلاعات بیشتر قسمت 8 از فصل 1 از پادکست 10 صبح را بشنوید.
[8] کوفاندر (Co-founder): هم بنیانگذار
[9] سوپرمن (Superman)
[10] فنی (Technical)
[11] فناوری (Technology)
[12] دولوپر (Developer): برنامهنویس، توسعه دهنده نرم افزار
[13] محصول (Product)
[14] کسب و کار (Business)
[15] بازاریابی (Marketing)
[16] فروش (Sales)
[17] الکامپ (Elecomp): نمایشگاهی است که سالانه در عرصه طراحی، ساخت و تولید و پشتیبانی از محصولات، خدمات، محتوی و راهکارهای صنایع الکترونیک، کامپیوتر و دیجیتال در ایران برگزار می شود.
[18] الکام استارز (Elecom Stars): زیرمجموعه ای از نمایشگاه الکامپ است که فعالان کارآفرینی و استارتاپ ها در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران در آن شرکت می کنند.
[19] تیم (Team)
[20] مدیر مارکتینگ (Marketing Manager): مدیر بازاریابی
[21] سی تی او (CTO: Chief Technology Officer): مدیر ارشد فنی
[22] توسعه بازار (Market Development)
[23] سی ام او (CMO: Chief Marketing Officer): مدیر ارشد بازاریابی
[24] سی ای او (CEO: Chief Executive Officer): مدیرعامل یا مدیر ارشد اجرایی
[25] جذب سرمایه (Fundraising)
[26] چیف مدنس آفیسر (Chief Madness Officer): مدیر ارشد دیوانگی
[27] کارآفرین (Entrepreneur)
[28] مشتری (Customer)
[29] کیس (Case): مورد
[30] المپیک (Olympic)
[31] فاکتور :(Factor)عامل
[32] ایده (Idea)
[33] ابهام (Ambiguity)
[34] اپیزود :(Episode) قسمت
[35] پارت تایم (Part-Time): پاره وقت
[36] فول تایم (Full-Time): تمام وقت
[37] ویدئو کنفرانس (Video Conference): کنفرانس ویدئویی؛ جلسه ای که از طریق ویدئو و از طریق اینترنت و به صورت دورکاری انجام می شود.
[38] ریسک (Risk)
[39] پروژه (Project )
[40] ایونت (Event): رویداد
[41] آپشن (Option): گزینه قابل انتخاب
[42] استارت آکادمی (Start Academy): یک دورهی آموزشی استارتاپها که در سال 94 تا 95 با مدیریت میثم زرگرپور در موسسهی بهار برگزار میشد. امید اخوان نیز همراه با میثم زرگرپور در این دوره تدریس میکرد.
[43] شر :(Share) اشتراک گذاری
[44] مدیا (Media): رسانه
[45] شبکه (Network)
[46] اکوسیستم استارتاپی (Startup Ecosystem): مجموعه ای از استارتاپ ها، مراکز شتابدهی، مراکز نوآوری و رشد، صندوق های سرمایه گذاری و سرمایه گذاران خطرپذیر و ….
[47] لاو (Love): عشق
[48] نت ورکینگ (Networking): شبکه سازی (برای اطلاعات بیشتر قسمت 4 از فصل 1 از پادکست 10 صبح بشنوید.)
[49] کتاب نوپای خود را به دنیا بیاور (The Startup Of You): این کتاب نوشته رید هافمن است که درباره اینکه افراد روی خود سرمایه گذاری کنند و شغل خود را دگرگون کنند و… صحبت می کند.
[50] رید هافمن (Reid Hoffman): کارآفرین ، سرمایه گذار خطرپذیر و نویسنده آمریکایی و هافمن بنیانگذار و مدیرعامل لینکداین بود.
[51] لینکداین (LinkedIn): شبکهای است که افراد مختلف با تخصصهای گوناگون در آن عضو میشوند و با حرفهایهای کار خود ارتباط برقرار میکنند. هدف این افراد ارتباطات کاری، اشتراکگذاری دانش و مهارت یا پیدا کردن بهترین موقعیتهای شغلی است.
[52] پست (Post): اشاره به پُستهایی است که در بلاگ منتشر میشود.
[53] وبلاگ یا بلاگ (Weblog or Blog): صفحه ای از وب سایت که در آن، انواع محتوا از قبیل متن، عکس و ویدئو و… به صورت مجزا بارگذاری و منتشر می گیرد. هر قسمت از این صفحات منتشر شده را اصطلاحاً، پُست میگویند.
[54] ساید (Side): طرف؛ در اینجا منظور کسب و کار جانبی منظور است.
[55] سیو (Save): ذخیره
[56] کامنت (Comment): نظر، اظهار نظر
[57] اپروچ (Approach): رویکرد، نزدیک شدن
[58] فرست ایمپرشن (First Impression): تاثیر اولیه
[59] کراش (Crush): خرد شدن، فشار آوردن؛ در اینجا به این معنی است که توجه کسی به کس دیگر جلب شود.
[60] سوشال مدیا (Social Media): رسانه اجتماعی
[61] اینگیجمنت (Engagement): نامزدی
[62] استیو جابز (Steve Jobs): طراح صنعتی، سرمایه گذار آمریکایی و مدیرعامل و بنیانگذار شرکت اپل بود.
[63] استیج (Stage): مرحله
[64] سرمایه گذار (Investor)
[65] سرمایه (Capital)
[66] هزینه (Cost)
[67] توییت (Tweet): اشاره به پیام متنی است که کاربران آن را در شبکهی اجتماعی توییتر (Twitter) ارسال میکنند.
[68] فیزیولوژی (Physiology): علم مطالعه عملکرد موجودات زنده و … بافتها یا سلولهای تشکیل دهنده آنها؛ در اینجا منظور حالت ها و عملکرد طبیعی بدن منظور است.
[69] مچ (Match): تطابق
[70] توییتر (Twitter): یک شبکهی اجتماعی و سرویس ارائه دهندهی میکروبلاگ است که به کاربران اجازه میدهد تا پیام متنی را که توییت نامیده میشود، ارسال کنند.
[71] سهام (Stock, Shares)
[72] پتنت (Patent): ثبت اختراع
[73] سود (Profit)
[74] بیزینس مدل (Business Model): مدل کسب و کار
[75] سایت (Site): اشاره به وب سایت است.
[76] اپلیکیشن (App: Application): نرمافزار؛ عموما اشاره به نرم افزارهایی است که در تلفن های همراه هوشمند نصب می شود.
[77] شنوتو (Shenoto): یک بستر نرمافزاری و وبسایت ایرانی برای انتشار، پخش، بهاشتراکگذاری، دانلود و خرید فایلهای صوتی (پادکست) و کتابهای صوتی در محیط وب و موبایل است.
[78] اسلاش (Slush): یک رویداد بین المللی در زمینه کارآفرینی است که هر ساله در روزهای سی ام نوامبر و اول دسامبر در شهر هلسینکی و در فضایی در حدود 10 هزار متر مربع و در 4 استیج با فضا سازی متفاوت برگزار می شود.
[79] استارتاپ جی پی اس (Startup GPS): اشاره به دوره ای با مباحث مربوط به استارتاپ و کارآفرینی که آقای اخوان تدریس می کرده اند.
[80] رباتیک (Robotic): مربوط به ربات ها
[81] اتوماسیون (Automation): خودکارسازی
[82] مکانیزاسیون (Mechanization): مکانیزه کردن، استفاده از ماشین آلات، تجهیزات، کامپیوترها و ….
[83] تست (Test): آزمون
[84] الکترونیک (Electronic)
[85] فکوس (Focus): مرکز توجه، تمرکز
[86] بریک (Break): استراحت، استراحت کردن میان کار یا جلسه ای
[87] ویژن (Vision): چشم انداز، دورنما
[88] موتیویت (Motivate): ایجاد انگیزه کردن، انگیزه دادن
[89] آکادمیک (Academic): علمی، اینجا اشاره به دانشگاه است.
[90] ریکاوری (Recovery): ترمیم، بازگشتن به حالت اولیه
[91] ددلاین (Deadline): ضرب الاجل؛ آخرین زمان یا تاریخی که باید کار یا پروژه ای تا آن زمان کامل و تمام شود.
[92] پروتوتایپ (Prototype): نمونهی اولیه
[93] تبلیغات (Ads: Advertisements)
[94] اریک ریس(Eric Ries): یک کارآفرین و نویسنده است. معروفترین کتاب او، کتاب استارتاپ ناب یا Lean Startup است.
[95] فیل فست ساکسید فست (Fail Fast Succeed Fast): سریع شکست بخور، سریع موفق شو
[96] اگزکتلی (Exactly): دقیقا
[97] فیدبک (Feedback): بازخورد
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد